eitaa logo
گلواژه‌هاے اهل‌بیت (؏)
2.6هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
885 ویدیو
115 فایل
🔰 #کانال_مداحی_شعر_آئینی 🔰 #نشر و #گسترش اشعار ناب آیینی 💢 #نشر_اشعار_بروز از #شاعران_شاخص_کشور کانال گلواژه هاے اهل‌بیت (؏) با حضور شاعران کشورے با جدیدترین اشعار آئینی، مداحی و مولودی مدیریت کانال: خادمةالزهرا(س)علیزاده @maddah_67 ایدی جهت تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدا نقل است كه حضرت صاحب الامر عج فرموده است « در ميان مصائب كربلا وداع عمّه ام زينب سوزناك ترين است » """"""""""""◇🏴◇""""""""""" ای كاروان لرزيد در سينه دلم تا ديدم به چشم خويشتن اين سرزمين را قلب زمين را از همين خاك‌ آفريدند روزی كه تقدير ازل می گشت امضاء آميخت با كرب و بلا دستان تقدير اين خاك را تا افكَنَد آتش به دلها دل در ميان سينه ام بی تاب گرديد تا قتلگاه و جای زينب شد هويدا هفتاد و دو لب تشنه در اطراف ساقی احوال گل از باغبان خويش جويا سر مست از جام ولايت در طوافش گویی رسيده قطره ی آبی به دريا سالار زينب لحظه لحظه با تبسّم برنامه های خويش را فرمود اجرا يادش بخير آن روز زينب بود و اكبر دستان من در دست آن ماه دل آرا اكبر قيامت كرده با قد قامت خود صد آفرين بر خالق آن روی زيبا يادش بخير آن روز قاسم با محبّت می كرد بهر عمّه اش جایی مُهيّا يادش بخير آن روز عباس دلاور می گفت خواهر جان من اهلاًو سهلاً عباس من آن روز در پايين محمل زانو گرفت و گفت ای خواهر بفرما يادش بخير آن روز زينب با شما بود در حلقه ای از بوستان آل طاها عبّاس من برخيز، زينب مانده تنها از علقمه برگرد ای تنها تر از ما حالا بيا از علقمه عباس زينب بنگر كه زينب می رود تنهای تنها ای كاش ای ماه بنی هاشم هم اينك برخيزی و ياری كنی دستان من را چشمان خود را باز كن ای سرو خاموش حالا برادر كاروان دارد تماشا هر گوشه افتاده شهيدی پاره پاره گلهای من پرپر شده در دشت و صحرا ای وای‌بر من، وای بر من ، وای برمن دست خزان در بوستانم كرده غوغا در قتلگاه از ظلم آن نامرد مردم داغی نشسته تا ابد بر قلب زهرا حالا فقط يك پيكر صد چاك گلگون از قامت رعنای اكبر مانده بر جا در خون تپيده قامت زيبای قاسم او مرگ شيرين را نمود از حق تقاضا از كودكان زخم خورده در بيابان فرياد واويلا رسد تا عرش اعلا برنيزه می بردند سرهای شهيدان دشمن نكرده رحم بر شش ماهه حتی در پيش چشمان رباب نازنينم گهواره اش را می برد كوفی به يغما من ماندم و يك كاروان از كوفه تا شام من ماندم و يك كودك دلتنگ بابا گاهی نوازش می كنم من دخترت را گاهی سكينه می دهد من را تسلا سجاد را می بينم اينك دست بسته دارد به لب تسبيح و می گويد خدايا اين كوفيان با ما وفا داری نكردند تا بشكند امروز دشمن حرمت از ما من مس روم با اين امير دلشكسته تا در دمشق و كوفه گردد شور بر پا هرگز نخواهد ديد دشمن سستی از من سستی كجا و غيرت ناموس مولا من می روم اينك خداحافظ برادر من می روم تا كوفه گردد باز رسوا آسوده خاطر باش ای سالار زينب من می دهم پيغامم سرخت را به دنيا جاويد می ماند قيامت تا قيامت با خون تو آيين جدّت گشت احياء زينب كجا و دوری از شاه شهيدان امّا بنا بر حكم او هستم شكيبا اينك به دنبال سری خونين روانم چون با حضور سر دهد انديشه معنا سر می كند قرآن تلاوت تا بگويد ماييم ميراث محمّد را تجلّی اين داستان تا صبح محشر سينه سوز است اين روضه در عرش الهی گشت انشاء اين روضه را خوانديم و مهدی اشك می ريخت هم ناله با او زين مصيبت حق تعالی يا رب به حق نام زينب در قيامت دست مرا بگذار در دستان سقا 🖋شاعر غلامرضا ظریف http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt °°°♡🏴🏴🏴🏴♡°°°