الإمام الباقر عليه السلام:
🔰قلت: فكيف يعزي بعضنا بعضا؟
قال: « تقولون:
عظم الله أجورنا بمصابنا بالحسين عليه السلام و جعلنا و إياكم من الطالبين بثاره مع وليّه الإمام المهدي من آل محمد عليهم السلام.»
زاد المعاد ١-٢٣٣
🔹راوي از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام مي پرسد: چگونه به يكديگر تسليت بگوئيم؟
حضرت فرمودند:
مي گوئيد:
خداوند اجر و پاداش ما را عظيم فرمايد در مصيبت شهادت امام حسين عليه السلام و ما و شما را از خونخواهان او قرار دهد با وليّ خود حضرت امام مهدي از آل محمد كه بر ايشان درود باد.
🖤أللهمّ عجّل لوليّك الفرج بحق سیده الزینب الکبری سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#درباره_تو 🍃
هرروز برای امام زمان صدقه بدهید
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
.
👌حتما بخوانید
♦️امام جماعت یکی از مساجد لندن تعریف میکردبه یکی از مساجد داخل شهر لندن منتقل شدم که کمی از محل زندگی ام دور بود.هر روز بااتوبوس ازمسجدم به خانه برمی گشتم.هفته ای می شد که این مسیر را بااتوبوس طی می کردم که یک روزحادثه ی نه چندان مهمی برایم رخ داد…سوار اتوبوس شدم و پول کرایه را به راننده دادم و او هم بقیه اش را بهم پس داد. وقتی روی صندلی ام نشستم متوجه شدم راننده 20 پنی بیشتر بهم پس داد.با خودم گفتم باید این مبلغ را به راننده پس بدهم. اما از یک طرف این مقدار مبلغ را چندان مهم نمی دانستم و با خودم می گفتم این چندان مبلغی نیست که لازم باشد پسش بدهم! ⁉️همین طور داشتم با خودم یکی به دو میکردم تا اینکه تصمیم گرفتم بقیه آن پول را پس بدهم چون بالاخره حق، حق است…
هنگام پیاده شدن مبلغ اضافی را به
راننده دادم و گفتم: ببخشید شما این 20 پنی را اشتباهی اضافی دادید.
🚕راننده تبسمی کرد و گفت:
👈ببخشید شما همان امام جماعت جدیدی نیستید که تازه به این منطقه آمدید؟ من مدتی است که دارم درباره اسلام فکر میکنم.این مبلغ را هم عمدا به شما اضافی دادم تا ببینم رفتار یک مسلمان در چنین موقعیتی چگونه خواهد بود؟!
🧔آن امام جماعت مسجد می گوید:
وقتی از اتوبوس پیاده شدم حس کردم
پاهایم توانایی نگه داشتن من را ندارند.
به نزدیکترین تیر چراغ آن خیابان تکیه دادم…
اشکهایم بی اراده سرازیر بودند
نگاهی به آسمان انداختم و گفتم:
خدایا! نزدیک بود دینم را به 20 پنی بفروشم!!!
🌺چنان زندگی کن .
کسانی که تو را میشناسند، اما خدا
را نمیشناسند،به واسطه آشنایی
با تو با خدا آشنا شوند
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
مرحوم کوثری فرمود: محرم از خانه خارج شدم به قصد رفتن به مراسمات و روضه خوانی، در راه کودکانی اصرار کردند در موکب کوچکشان برایشان درحد چند بیت روضه بخوانم. اول صرف نظر کردم و پس از اصرارشان رفتم و چند بیت روی منبرِ آجری شان خواندم.
تمام که شد برای پذیرایی چای برایم آوردند که در خانه یا جای دیگری چنین چایی هرگز نمیخوردم، برای اینکه کودکان دلخور نشوند، یواشکی چای را گوشهای ریختم و تشکر کردم و رفتم به مراسمات سنگینی که داشتم برسم.
شب که آمدم خانه از خستگی به خواب رفتم.
در خواب مادرسادات را دیدم. فرمود: فلانی، تنها روضه ای که از تو قبول شد همان چند بیتی بود که برای آن کودکان خواندی، و اینکه آن چای را که ریختی در کناری، من آن چای را با دستِ خودم برایت ریخته بودم...😭😭
در این حال از خواب بیدار شدم و فهمیدم روضه هایی که ما تحویلشان نمیگیریم، اهل بیت حواسشان هست!
🏴#عاشقان_امام_زمان
10.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#درباره_تو 🍃
یکی از وظایف ما در مقابل امام زمان چیست ؟
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#حضرت_قاســم_ع_مرثیـه
برای ایـنکه از دستـت نریـزم
مرا آهسـته آهسـته #بـغل کن... 😭❤️
#آجرک_الله_یاصاحـب_الـزمــان
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای افزایش حس مسئولیت کودکملن چه کار کنیم؟؟ 🤔
🌺┅═ঊঈ✭🌺🌺✭ঊঈ═┅🌺
📚#راز_مثلها🤔🤔🤔
گر ملک اینست و همین روزگار
زین ده ویران دهمت صدهزار
روزی انوشیروان پادشاه ساسانی همراه با وزیرش بزرگمهر حکیم،از کنار روستایی می گذشتند.خانه های روستا خراب و ویران شده و مردمش آواره شده بودند.صدای آواز دو جغد به گوش شاه و وزیرش رسید.انوشیروان از بزرگمهر پرسید:« به نظر تو این دو جغد باهم چه می گویند؟»
بزرگمهر که همیشه می خواست شاه را متوجه وظیفه و مسئولیت هایش نماید از فرصت استفاده کرد و پاسخ داد:« پادشاها، یکی از این دوجغد دارد دختر جغد دیگر را برای پسرش خواستگاری می کند.»
شاه خندید و گفت:«چه جالب!مگرجغدها هم شیربها و مهریه می گیرند و دخترشان را شوهر می دهند؟»
بزرگمهر پاسخ داد:« بله این دوجغد هم دارند برسر شیربها چانه می زنند.»
شاه با کنجگاوی پرسید:« خوب چه می گویند؟»
بزرگمهر گفت:«جغدی که دختر دارد به آن یکی می گوید اگر میخواهی دخترم را به پسرت بدهم باید چندین روستای خراب و ویران را به عنوان شیربها به من بدهی.»
شاه خندید و گفت:«چرا روستای خراب و ویران؟»
بزرگمهر گفت:«چون جغدها به خرابه ها علاقه دارند.هرجا خرابه ای باشد جغد در آن زندگی می کند و آنجا را به عنوان خانه اش انتخاب می کند.»
شاه گفت:«جغد دومی پیشنهاد او را قبول کرد؟»
بزرگمهر گفت:« آری قبول کرد.او به جغد اولی گفته که اگر پادشاه به همین شکل که امروز دارد بر مردم حکومت می کند به کارش ادامه دهد،کم کم تمام روستاها به ویرانه تبدیل می شوند و ساکنان آنها آواره می شوند.
آن وقت ویرانه های زیادی برجا می ماند و من تمام آن خانه های خراب و ویران را به عنوان شیربها و مهریه ی دخترت به تو می دهم.می گوید:
گر ملک اینست و همین روزگار
زین ده ویران دهمت صدهزار
حرفهای بزرگمهر انوشیروان را به فکر فروبرد.متوجه شد که به خاطر بی توجهی او به مردم کشورش این روستا ویران و تبدیل به مسکن جغدها شده است.از این که به فکر مردم و رفاه و آسایش آنان نبوده است از خودش خجالت کشید و تصمیم گرفت از آن پس با عدالت پادشاهی کند.
🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄🍄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
1403/4/24
🌾سلام یکشنبه
🌸تیر ماهتون عالی
🌾از خدا برایتان
🌸یک روز زیبا و
🌾سرشاراز موفقیت
🌸همراه با دنیا دنیا آرامش
🌾سبد سبد خیر و برکت
🌸بغل بغل خوشبختی
🌾و یک دنیا عاقبت بخیری
🌸و یک عمر سرافرازی خواهانم
🌾روزتون زیبا و در پناه خدا