#پندو_حکایت📚
📔#داستان_کوتاه_آموزنده
مرد ثروتمندی در دهکدهای دور زمینهای زیادی داشت و تعداد زیادی کارگر را همراه با خانوادهشان روی این زمینها به کار گرفته بود. و برای اینکه بتواند این کارگران را وادار به کار کند یک سرکارگر خشن و بیرحم را به عنوان نماینده خود انتخاب کرده بود و سرکارگر با خشونت و بیرحمی کارگران و خانوادههای آنها را وادار میکرد روی زمینهای مرد ثروتمند به سختی و تمام وقت کار کنند تا محصول بیشتری حاصل شود.
روزی شیوانا از کنار این دهکده عبور میکرد. کارگران وقتی او را دیدند شکایت سرکارگر را نزد شیوانا بردند و گفتند: صاحب مزرعه، این فرد بیرحم را بالای سر ما گذاشته و ما به خاطر نان و غذای خود مجبوریم حرف او را گوش کنیم. چیزی به او بگویید تا با ما ملایمتر رفتار کند.
شیوانا به سراغ سرکارگر رفت. او را دید که افسار اسب پیری را در دست گرفته و به سمتی میرود. شیوانا کنار سرکارگر شروع به راه رفتن کرد و از او پرسید: این اسب پیر را کجا میبری؟
سرکارگر با بدخلقی جواب داد: این اسب همیشه پیر نبوده است. مرد ثروتمندی که مالک همه این زمینهاست سالها از این اسب سواری کشیده و استفادههای زیادی از او برده است. اکنون چون پیر و از کار افتاده شده دیگر به دردش نمیخورد. چون صاحب زمینها به هر چیزی از دید سوددهی و منفعت نگاه میکند بنابراین از این پس اسب پیر چیزی جز ضرر نخواهد داشت. به همین خاطر او از من خواسته تا اسب را به سلاخی ببرم و گوشت او را بین سگهای مزرعه تقسیم کنم تا لااقل به دردی بخورد.
شیوانا لبخندی زد و گفت: اگر صاحب این مزرعه آدمهای اطراف خود را فقط از پنجره سوددهی و منفعت نگاه میکند، پس حتما روزی فرامیرسد که به شخصی چون تو دیگر نیازی نخواهد داشت. آن روز شاید کارگران مزرعه بیشتر از اربابت به داد تو برسند. اگر کمی با آنها نرمی و ملاطفت به خرج دهی وقتی به روزگار این اسب بیفتی میتوانی به لطف و کمک آنها امیدوار باشی.
همیشه از خود بپرس که از کجا معلوم اسب بعدی من نباشم!
در این صورت حتماً اخلاقت لطیفتر و جوانمردانهتر خواهد شد.
#پندو_حکایت📚
✍📔چند تا ضرب المثل با معنی
📕در خانه مور،شبنمی طوفانست!
✍معنی :بلای کوچک برای فقیر بزرگ است
📕فقیر ، در جهنم نشسته است !
✍معنی :هر چه از دست تهی دست برود می گوید : به جهنم.
📕درخت هر چه پر بارتر باشد شاخه هایش پایین تر می آید !
✍معنی :یک انسان واقعی هر چه از نظر مقام و معنا بالاتر برود متواضع تر میشود .
📕سر بزرگ، بلای بزرگ داره
✍معنی :مانند هرکه بامش بیش برفش بیشتر
📕گرگِ دهن آلوده ی یوسف ندریده
✍معنی :کسی که کاری نکرده و مردم او را فاعل آن کار می شناسند و بد نامش می کنند
📕کور خود و بینای مردم
✍معنی :عیب خود را نمی بیند ولی عیب دیگران را می بیند
#داستان_کوتاه🧐
#پند
❤️🔥 | ❤️❤️❤️❤️❤️
https://chat.whatsapp.com/FRs9dAx0kLu3siiKu1PBJw
🧡🧡🧡🧡🧡
#پندو_حکایت📚
درد آدمی آن زمان اغاز میشود که
محبت کردن را میگذارند
پای احتیاج
صداقت داشتن را میگذارند
پای سادگی
سکوت کردن رو میگذارند
پای نفهمی
نگرانی را میگذارند پای تنهایی
و وفاداری را پای بی کسی
همه میدانند
که حقیقت این نیست اما انقدر
تکرار میکنند که خودت هم باورت میشود..
👤الهی قمشه ایی
#داستان_کوتاه🧐
#پند
❤️🔥 ❤️❤️❤️❤️❤️
https://chat.whatsapp.com/FRs9dAx0kLu3siiKu1PBJw
🧡🧡🧡🧡🧡
#پندو_حکایت📚
درک تفاوت های کلامی زن و مرد:
وقتی زن از ناراحتی های خود می گوید درمقابل جمع از او جانبداری کنید!
وقتی مرد از برخورد هایش با دیگران گله می کند به او بگویید تقصیر تو نیست!
مرد وقتی آزرده و عصبانی می شود به درون غار (تنهایی )می رود می رود تا به آرامش برسد!
زن وقتی آزرده و عصبانی می شود ، شروع به صحبت کردن می کند تا به آرامش برسد!
مرد برای اینکه احساس کند همسرش او را دوست دارد به "قدر شناسی" احتیاج دارد!
زن برای اینکه احساس کند همسرش او را دوست دارد به "احترام" احتیاج دارد!
نشانه های فشار روحی مرد، گوشه گیری ، غرولند کردن و حرف نزدن است!
نشانه های فشار روحی زن، واکنش بیش از اندازه ، خستگی ، کلافگی و بی حالی است!
مرد زمانی از زن امتیاز می گیرد که به او کمک کند!
زن زمانی از مرد امتیاز می گیرد که اشتباه او را فراموش کند!
وقتی به مرد دستور ندهید که به شما خدمت کند ، خود به خود به ارایه ی خدمت به شما علاقه مند می شود!
وقتی از زحمات و خدمات زن تعریف و تمجید کنید خود به خود ارایه ی خدمات به شما چندین برابر می شود!
مرد زمانی در زندگی زناشویی احساس خوش بختی می کند که زنش در منزل شاد و خوش باشد!
زن زمانی در زندگی زناشویی احساس موفقیت می کند که همسرش در همه ی امور با او مشورت کرده و نظر او را مقدم دارد!
وضعیت روحی مرد بستگی به موفقیت هایش دارد!
وضعیت روحی زن بستگی به احساس و کیفیت روابطش دارد!
#پندو_حکایت📚
❤️🔥 | ❤️❤️❤️❤️❤️
https://chat.whatsapp.com/FRs9dAx0kLu3siiKu1PBJw
🧡🧡🧡🧡🧡❤️🧡🧡🧡❤️
https://t.me/goonagoon113
🧡❤️❤️❤️🧡 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
#پندو_حکایت📚
📚#رازمثلها🤔🤔
"هنوز دو قورت و نیمش باقیه"
حضرت سلیمان بعد از مرگ پدرش داوود به رسالت و پادشاهی رسید پس از خداوند خواست که همه جهان و موجودات آن و همه زمین و زمان و عناصر چهارگانه و جن و پری را بدو بخشد.
چون حکومت جهان بر سلیمان مسلم شد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواست که اجازه دهد تمام جانداران را به صرف یک وعده غذا دعوت کند.
حق تعالی او را از این کار بازداشت و گفت:
رزق و روزی تمام جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهده این کار بر نخواهد آمد؛ بهتر است زحمت خود زیاد نکند.
ولی سلیمان بر اصرار خود افزود و استدعای وی مورد قبول واقع شد و خداوند به همه موجودات زمین فرمان داد تا فلان روز به ضیافت بنده محبوب من بروید.
سلیمان هم بی درنگ به افراد خود دستور داد تا آماده تدارک طعام برای روز موعود شوند. وی در کنار دریا جایگاه وسیعی ساخت و دیوان هم انواع غذاهای گوناگون را در هفتصد هزار دیگ پختند.
چون غذاها آماده شد سلیمان بر تخت زرینی نشست و علمای اسرائیل نیز دور تا دور او نشسته بودند از جمله آصف ابن برخیا وزیر کاردان وی.
آنگاه سلیمان فرمان داد تا جمله موجودات جهان برای صرف غذا حاضر شوند.
ساعتی نگذشت که ماهی عظیم الجثه از دریا سر بر آورد و گفت:
خدای تعالی امروز روزی مرا به تو حواله کرده است بفرمای تا سهم مرا بدهند...
سلیمان گفت: این غذاها آماده است مانعی وجود ندارد و هر چه میخواهی بخور.
ماهی به یک حمله تمام غذاها و خوراکیهای آماده شده را بلعید و گفت: یا سلیمان سیر نشدم غذا میخواهم؟
سلیمان چشمانش سیاهی رفت و گفت:
مگر رزق روزانه تو چقدر است؟ این طعامی بود که برای تمام جانداران عالم مهیا کرده بودم؟
ماهی عظیم الجثه در حالی که از گرسنگی نای دم زدن نداشت به سلیمان گفت:
خداوند عالم روزی مرا روزی سه بار و هر دفعه سه قورت تعیین کرده است؛ الان من نیم قورت خورده ام و دو قورت و نیم دیگر باقی مانده که سفره تو برچیده شد.
سلیمان از این سخن مبهوت شده و به باری تعالی گفت:
پروردگارا توبه کردم به درستی که روزی دهنده خلق فقط توئی ..
#داستان_کوتاه🧐
❤️🔥 | @sarkesh_novel 👈🏽🍓 بــیــآ تــــو
#پندو_حکایت📚
📚#رازمثلها🤔🤔
"هنوز دو قورت و نیمش باقیه"
حضرت سلیمان بعد از مرگ پدرش داوود به رسالت و پادشاهی رسید پس از خداوند خواست که همه جهان و موجودات آن و همه زمین و زمان و عناصر چهارگانه و جن و پری را بدو بخشد.
چون حکومت جهان بر سلیمان مسلم شد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواست که اجازه دهد تمام جانداران را به صرف یک وعده غذا دعوت کند.
حق تعالی او را از این کار بازداشت و گفت:
رزق و روزی تمام جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهده این کار بر نخواهد آمد؛ بهتر است زحمت خود زیاد نکند.
ولی سلیمان بر اصرار خود افزود و استدعای وی مورد قبول واقع شد و خداوند به همه موجودات زمین فرمان داد تا فلان روز به ضیافت بنده محبوب من بروید.
سلیمان هم بی درنگ به افراد خود دستور داد تا آماده تدارک طعام برای روز موعود شوند. وی در کنار دریا جایگاه وسیعی ساخت و دیوان هم انواع غذاهای گوناگون را در هفتصد هزار دیگ پختند.
چون غذاها آماده شد سلیمان بر تخت زرینی نشست و علمای اسرائیل نیز دور تا دور او نشسته بودند از جمله آصف ابن برخیا وزیر کاردان وی.
آنگاه سلیمان فرمان داد تا جمله موجودات جهان برای صرف غذا حاضر شوند.
ساعتی نگذشت که ماهی عظیم الجثه از دریا سر بر آورد و گفت:
خدای تعالی امروز روزی مرا به تو حواله کرده است بفرمای تا سهم مرا بدهند...
سلیمان گفت: این غذاها آماده است مانعی وجود ندارد و هر چه میخواهی بخور.
ماهی به یک حمله تمام غذاها و خوراکیهای آماده شده را بلعید و گفت: یا سلیمان سیر نشدم غذا میخواهم؟
سلیمان چشمانش سیاهی رفت و گفت:
مگر رزق روزانه تو چقدر است؟ این طعامی بود که برای تمام جانداران عالم مهیا کرده بودم؟
ماهی عظیم الجثه در حالی که از گرسنگی نای دم زدن نداشت به سلیمان گفت:
خداوند عالم روزی مرا روزی سه بار و هر دفعه سه قورت تعیین کرده است؛ الان من نیم قورت خورده ام و دو قورت و نیم دیگر باقی مانده که سفره تو برچیده شد.
سلیمان از این سخن مبهوت شده و به باری تعالی گفت:
پروردگارا توبه کردم به درستی که روزی دهنده خلق فقط توئی ..
#داستان_کوتاه🧐
#پند
❤️🔥 | ❤️❤️❤️❤️❤️
https://chat.whatsapp.com/FRs9dAx0kLu3siiKu1PBJw
🧡🧡🧡🧡🧡❤️🧡🧡🧡❤️
https://t.me/goonagoon113
🧡❤️❤️❤️🧡