☀️سلام بر مولایمان صاحب الزمان عج
آقا جانم!
ای صبحدم همیشه جاوید بیا
عطر خوش بوستان توحید بیا...
دلها همه بیتاب شد از غیبت عشق
باران شکوفـه های امیـد بیا...
💐اللهمعجللولیکالفرج
@goranketabzedegi
آيا مي دانيد که :
پندار، عقیده و کردار در تعالیم امام صادق علیه السلام چگونه بود؟
✅ایشان نه تنها در مسائل علمی از نوابغ به شمار می آیند و چیزهایی(در نجوم، شیمی، فیزیک، طب...) فرموده اند که دانشمندان پس از قرنها هنوز در حیرتند بلکه یک نظریه پرداز برجسته هم به شمار میآیند و نظراتشان جالب توجه است.
با اینکه از قرن١٧ میلادی به بعد نظریه پردازان بزرگی در جهان پیدا شدند ولی نظرات امام شیعیان تحسین برانگیز است از جمله اینکه فرمودند:
هر کس عملش باید با عقیده اش موافق باشد.
انسان صدیق متولد میشود و در کودکی دروغ نمیگوید و عملش مطابق با عقیده اش می باشد، اگر از کسی خوشش بیاید خود را در آغوش او می اندازد و اگر از کسی بدش بیاید از وی رو برگرداند.
اما پس از رسیدن به سن بلوغ برخلاف پندار خود عمل میکند.
امروز هر قدر یک جامعه عقب افتاده تر باشد دروغگویی در آن جامعه کمتر است.
سیاهان مرکز آفریقا تا نیمه دوم قرن نوزدهم دروغ نمی گفتند حتی اگر به قیمت جانشان تمام میشد ولی امروزه همین سیاهان که وارد مرحله تمدن شده اند دروغ می گویند.
امام صادق علیه السلام به شدت از دروغ و ریا متنفر بودند چون نخواستند ریاکار باشند جان بر سر عقیده خویش نهادند.
🌹گزیده ای از کتاب:
💫مغز متفکر جهان شیعه
(محمد حسین فخر الساعة)
✨یا أیها الذين آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین✨
سوره توبه، آیه ١١٩
@goranketabzedegi
🔴غبارهای فطرت🔴
🌺(اسلام دین فطری)🌺
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
1⃣ تقلید کورکورانه ⛔️
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا
ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ [ ﻛﻪ ﻣﺸﺮﻙ ﻭ ﻛﺎﻓﺮﻧﺪ ] ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﻨﻴﺪ ، ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﻧﻪ ، ﺑﻠﻜﻪ ﺍﺯ ﺁﻳﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﭘﺪﺭﺍﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻳﺎﻓﺘﻴﻢ ، ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ(بقره ١٧٠)
2⃣رفاه گرایی وغوطه ورشدن درمادیات⛔️
وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ
ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﺪﺍﻳﺘﻲ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﻫﻮﺍﻫﺎﻱ ﻧﻔﺴﺎﻧﻲ ﺧﻮﺩ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﻨﺪ ، ﻛﻴﺴﺖ ؟(قصص٥٠)
3⃣ تاثیرپذیری از محیط ⛔️
وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَىٰ قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَىٰ أَصْنَامٍ لَّهُمْ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَٰهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ
ﭘﺲ ﺑﻪ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﮔﺬﺭ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺮ ﭘﺮﺳﺘﺶ ﺑﺖ ﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﻣﻠﺎﺯﻣﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ، ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺍﻱ ﻣﻮﺳﻲ ! ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻌﺒﻮﺩﺍﻧﻲ ﺍﺳﺖ ، ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎ ﻣﻌﺒﻮﺩﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ ! !(اعراف١٣٨)
4⃣ رفیق بد ⛔️
يَا وَيْلَتَىٰ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا
ﺍﻱ ﻭﺍﻱ ، ﻛﺎﺵ ﻣﻦ ﻓﻠﺎﻧﻲ ﺭﺍﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﻧﻤﻰ ﮔﺮﻓﺘﻢ ،(فرقان٢٨)
5⃣ تبلیغات مسموم ⛔️
فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ
ﻭ(فرعون) ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻢ .(نازعات٢٤)
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
کانال
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی
eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74
@goranketabzedegi
🔷️🔷️🔷️
🔷️🔷️
🔷️
#قانون_مرور_پی_در_پی
🔹️ اگه محفوظاتمون یه دست مسلط باشه و فقط یه محدوده کوتاه (مثلا از کل محفوظاتمون، فقط یه جزءش ) ضعیف باشه؛ دو حالت داره:
1⃣ تعداد اشتباهات به اندازه ای هست که تثبیت مجزا میخواد 👈 اینجا باید تثبیت بشه
2⃣ تعداد اشتباهات به اندازه ای نیست که تثبیت مجزا بخواد ولی وقتی میخوایم دوره ش کنیم خیلی کلافه میشیم 👈 اینجا از قانون مرور پی در پی استفاده میکنیم یعنی:
چند روز پشت سر هم ، اون قسمت رو در برنامه دوره قرار میدیم ( حد اکثر ۵ روز کفایت میکنه ) ، بعد کم کم ازش فاصله میگیریم ، ان شاءالله درست میشه.
🔷️
🔷️🔷️
🔷️🔷️🔷️
#میدونستی
قدیمترین نسخه ای که بررسیها نشون میده از زمان خود حضرت رسول مونده
قرآنیه که روی پوست آهو نوشته شده و در موزه ی دانشگاه بیرمنگام نگهداری میشه
و شامل سوره ی طه و کهف هست
جدا از آزمایش رادیو کربن، خط حجازی و مُرکّب وابزارش دلیل واضحی بر صحت ادعاست
آستان قدس رضوی با تطبیق این دستنویس با خط حضرت امیر معتقده این نوشته تحریر حضرت امیر«علیه السلام» هست
@goranketabzedegi
✨﷽✨
🔴تلنگــر مذهبی
✍بیشتر از آنکه در فکر شکم و پوشاک اهل و عیالت هستی، روی دین و ایمانشان وقت بگذار که مسؤولی!
و به شدت بازخواست میشوی در قبال تمام انحرافاتشان،
پس حسابی تلاش کن و استقامت به خرج بده تا سربراهشان کنی که خوشبختی و عاقبت بخیری، فقط در ایمان و تقواست.
📖 سوره طه آیه132:
وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى
🔰ترجمه:
وخانوادهات را به نماز فرمان ده و بر آن پايدار باش. ما از تو روزى نمىخواهيم، بلكه ما تو را روزى مىدهيم، و سرانجامِ نيكو براى اهل تقوا است.
@goranketabzedegi
✨﷽✨
✅فضیلت و اعمال شب نیمه شعبان
🌼 نیمه شعبان 🌼
شبی مانند شب قـدر
❶ شیخ حرّ عاملى(ره) از بزرگان اصحاب نقل مىكند كه امام صادق(علیهالسلام) فرمود:«شبى كه حضرت قائم(عج) در آن متولد شد، هیچ نوزادى در آن شب متولد نمىشود مگر این كه مؤمن خواهد شد، و اگر در سرزمین كفر متولد گردد، خداوند او را به بركت امام مهدى(عج) به سوى ایمان منتقل مىسازد.»
❷ در نیمه شعبان زیارت حضرت امام حسین علیهالسلام و همچنین زیارت امام زمان علیهالسلام مستحب است،
❸ امام صادق علیهالسلام فرمود:
«شب نیمه شعبان بهترین شب بعد از شب قدر است و خواندن دو ركعت نماز در شب نیمه شعبان بعد از نماز عشاء مستحب است، در ركعت اول بعد از حمد، سوره كافرون و در ركعت دوم بعد از حمد سوره توحید خوانده شود.»
❹ غسل و شب زندهدارى و عبادت در این شب، فضیلت بسیار دارد، این شب در نزد خدا چنین مقامى دارد كه ولادت با سعادت امام زمان علیهالسلام در سحرگاه این شب واقع شده و بر عظمت و رونق آن افزوده است.
❺ ضمناً روایاتى به ما رسیده است كه نیمه شعبان همان شب قدر و تقسیم ارزاق و عمرها است، و در بعضى از این روایات آمده که شب نیمه شعبان، شب امامان علیهمالسلام است و شب قدر، شب رسول خدا صلےالله علیه و آله است.
❻ از جمله فضائل این شب این است که، از شبهاى مخصوص زیارت امام حسین علیهالسلام است كه صد هزار پیامبر صلی الله علیه و آله آن حضرت را در این شب زیارت مىكنند.
❼ از نمازهاى مستحبى كه در این شب وارد شده دو ركعت نماز است كه در هر ركعت بعد از حمد صدبار سوره توحید خوانده مىشود.
❽ نقل شده: رسول اكرم(ص) فرمود: شب نیمه شعبان در خواب دیدم جبرئیل بر من نازل شد و فرمود: اى محمّد(صلى الله علیه و آله) در چنین شبى خوابیدهاى؟ گفتم: این شب چه شبى است؟
فرمود: شب نیمه شعبان است برخیز. مرا بلند كرد و به بقیع برد، و سپس جبرئیل فرمود: سرت را بلند كن زیرا در این شبها درهاى رحمت خدا در آسمان به روى بندگان باز است، همچنین درِ رضوان، درِ آمرزش، درِ فضل، درِ توبه، درِ نعمت، درِ جود و سخاوت، درِ احسان باز است، خداوند به عدد پشمها و موهاى چرندگان در این شب گنهكاران را آزاد مىكند، پایان عمرها در این شب، تعیین مىگردد، رزقهاى یك سال در این شب تقسیم مىشود و حوادث یك سال در این شب معیّن مىگردد.
اى محمد! كسى كه این شب را با تكبیر و تسبیح و تهلیل و دعا و نماز و قرائت قرآن و اطاعت و خضوع و استغفار بسر برد، بهشت منزل و سراى او است، و خداوند گناهان گذشته و آیندهاش را مىآمرزد ... اى محمد(صلى الله علیه و آله) این شب را احیاء بگیر و به امت خود دستور بده آنها نیز این شب را احیاء بدارند، و با عمل به سوى خدا تقرب جویند، چرا كه این شب شبى شریف است.
❾ از اعمال این شب، خواندن دعاى كمیل در سجده است روایت شده كه كمیل گوید دیدم حضرت على علیهالسلام این دعا را در شب نیمه شعبان در سجده خواندند.
❿ در مورد زیارت امام حسین علیهالسلام در این شب به خصوص در صورت امكان در كنار قبرش، آمده هر كه بشناسد امام حسین علیهالسلام را و شهادت او و هدف شهادتش را كه موجب نجات امت گردید و وسیله و راهگشایى براى رسیدن به فوز عظیم شد (خلاصه این كه عبادتش در این شب از روى توجه و علاقه و معرفت خاص باشد) آنگونه خویشتن را در برابر خدا خاضع نماید كه شایستگى آن را دارا مىباشد و نیز از خدا خواستههاى شرعی اش را تقاضا كند.
📚 منابع:
1- توضیح المقاصد شیخ بهائى،ص 533.
2- اثباة الهداة، ج 7، ص 162.
3- اقتباس از كتاب المراقبات، نوشته عالم ربّانى و عارف صمدانى، ص 79 به بعد (که دعاها و نمازهاى دیگرى نیز ذكر شده است.)
4- برگرفته از کتاب حضرت مهدى(عج)، فروغ تابان ولایت، محمد محمدى اشتهاردى .
5- گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی.
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚بــدون تــــو هـــرگـــز♥️⃟📚 #قســــمت_چـــــهارم با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا ... می خواس
♥️⃟📚بـــدون تـــو هـــرگـــز♥️⃟📚
#قســــــمــت_پـــنجــم
اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد چیزی شده؟!
به زحمت بغضم رو قورت دادم ... قاشق رو از دستم گرفت ... خورشت رو که چشید، رنگ صورتم پرید ... مردی هانیه
... کارت تمومه...
چند لحظه مکث کرد ... زل زد توی چشم هام ... واسه این ناراحتی، می خوای گریه کنی؟...
دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه ... آره ... افتضاح شده...
با صدای بلند زد زیر خنده ... با صورت خیس، مات و مبهوت خنده هاش شده بودم ... رفت وسایل سفره رو برداشت و
سفره رو انداخت ...غذا کشید و مشغول خوردن شد ... یه طوری غذا می خورد که اگر یکی می دید فکر می کرد غذای
بهشتیه ... یه کم چپ چپ ... زیرچشمی بهش نگاه کردم...
–می تونی بخوریش؟ ... خیلی شوره ... چطوری داری قورتش میدی؟...
از هیجان پرسیدن من، دوباره خنده اش گرفت...
–خیلی عادی ... همین طور که می بینی ... تازه خیلی هم عالی شده ... دستت درد نکنه...
–مسخره ام می کنی؟...
–نه به خدا ...چشم هام رو ریز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم ... جدی جدی داشت می خورد ... کم کم
شجاعتم رو جمع کردم و یه کم برای خودم کشیدم ... گفتم شاید برنجم خیلی بی نمک شده، با هم بخوریم خوب میشه ...
قاشق اول رو که توی دهنم گذاشتم ... غذا از دهنم پاشید بیرون...
سریع خودم رو کنترل کردم ... و دوباره همون ژست معرکه ام رو گرفتم ... نه تنها برنجش بی نمک نبود که ... اصال
درست دم نکشیده بود ... مغزش خام بود ... دوباره چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش ... حتی سرش رو بال نیاورد
...- مادر جان گفته بود بلد نیستی حتی املت درست کنی ... سرش رو آورد باال ... با محبت بهم نگاه می کرد ... برای
بار اول، کارت عالی بود ...اول از دستم مادرم ناراحت شدم که اینطوری لوم داده بود ... اما بعد خیلی خجالت کشیدم ...
شاید بشه گفت ... برای اولین بار، اون دختر جسور و سرسخت، داشت معنای خجالت کشیدن رو درک می کرد...
هر روز که می گذشت علاقه ام بهش بیشتر می شد ... لقم اسب سرکش بود ... و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام
کرده بود ... چشمم به دهنش بود ... تمام تلاشم رو می کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم ... من که به لحاظ مادی،
همیشه توی ناز و نعمت بودم ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام ... علی یه طلبه ساده بود ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام
که به زحمت بیوفته ... چیزی بخوام که شرمنده من بشه ... هر چند، اون هم برام کم نمی گذاشت ... مطمئن بودم هر
کاری برام می کنه یا چیزی برام می خره ... تمام توانش همین قدره ...علی الخصوص زمانی که فهمید باردارم ... اونقدر
خوشحال شده بود که اشک توی چشم هاش جمع شد ... دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم ... این رفتارهاش
حرص پدرم رو در می آورد ... مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی ... نباید به زن رو داد ... اگر
رو بدی سوارت میشه...
اما علی گوشش بدهکار نبود ... منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده ... با اون خستگی، نخواد
کارهای خونه رو بکنه ... فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم ... و دائم الوضو باشم ... منم که
مطیع محضش شده بودم ... باورش داشتم ...9 ماه گذشت ... 9 ماهی که برای من، تمامش شادی بود ... اما با شادی تموم
نشد ... وقتی علی خونه نبود، بچه به دنیا اومد ...مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده ... اما پدرم
وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت ... لابد به خاطر دختر دخترزات ... مژدگانی هم می خوای؟...
و تلفن رو قطع کرد ... مادرم پای تلفن خشکش زده بود ... و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد...
.
مادرم بعد کلی دل دل کردن، حرف پدرم رو گفت ... بیشتر نگران علی و خانواده اش بود ... و می خواست ذره ذره، من
رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخورد های اونها باشم ...هنوز توی شوک بودم که دیدم علی توی در ایستاده ... تا
خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود خونه ... چشمم که بهش افتاد گریه ام گرفت ... نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم...
خنده روی لبش خشک شد ... با تعجب به من و مادرم نگاه می کرد ... چقدر گذشت؟ نمی دونم ... مادرم با شرمندگی
سرش رو انداخت پایین...
–شرمنده ام علی آقا ... دختره ...نگاهش خیلی جدی شد ... هرگز اون طوری ندیده بودمش ... با همون حالت، رو کرد
به مادرم ... حاج خانم، عذرمی خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو تنها بزارید...
مادرم با ترس ... در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون ...
ادامه دارد..
سکوت کن تا درها به رویت باز شود
🍃حضرت آیت الله بهجت(ره):
🔆گزیده گوی بود و سرشار از
(سکوت)می فرمود :🔆
«اگر توانستی این لب ها را بدوز تا
درهای دیگر برایت باز شود.»
#آیت_الله_بهجت_ره
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
#من_میترا_نیستم #قسمت_شصت_و_پنج مهری و مینا همراه پروین بهبهانی و پروین گنجیان که خانواده های شان
#من_میترا_نیستم
#قسمت_شصت_و_شش
آقای حسینی در نماز جماعت شهادت زینب را اعلام کرد و گفت :زینب دختر ۱۴ ساله ی دانش آموز به خاطر عشقش به امام و انقلاب مظلومانه به دست منافقین به شهادت رسید.
بعد از این سخنرانی منافقین تلفنی و حتی با نامه، آقای حسینی را تهدید کردند.
چندین پلاکارد شهادت از طرف سپاه و بسیج و بنیاد شهید و جامعه زنان و آموزش و پرورش آوردند و به دیوارهای خانه زدند.
هر روز تعدادی از شهدای فتح المبین را به اصفهان می فرستادند آقای حسینی از ما خواست که کمی صبر کنیم و زینب را با شهدای فتح المبین به خاک بسپاریم.
من از خدا میخواستم که دخترم بین شهدای جبهه و بر روی دستهای مردم تشیع شود در چند روزی که منتظر آمدن بچه ها و اجازه خاکسپاری زینب بودیم، چندین خانواده شهید که عزیزانشان به دست منافقین شهید شده بود برای دیدن ما آمدند.
مثل خانواده پیرمرد بقالی که جرمش حمایت از جبهه بود و عکس امام را در دکانش زده بود. دیدن این خانوادهها موجب تسکین دل جعفر بود وقتی میدید که فقط ما قربانی جنایت های منافقین نبودیم و کسانی هستند که درد ما را بفهمند آرام می شد.
عکس و وصیت نامه زینب را چاپ کردیم و به کسانی که به دیدن ما میآمدند میدادیم. شهرام و شهلا از مردم پذیرایی می کردند.
همکلاسی های زینب و دوستانش هر روز به خانه ما میآمدند زینب بین بچههای مدرسه و معلم هایش محبوبیت داشت رفتنش دل همه را سوزاند.
بعد از تماس مهران با بیمارستان شرکت نفت آبادان بین دخترها غوغایی شده بود خیلی از دوستان مینا و مهری زینب را میشناختند.
آنها به مهران قول دادند که بچهها را پیدا کنند و به اصفهان بفرستند. آنها محل دقیق خدمت مینا و مهری را نمی دانستند. فقط اطلاع داشتند که در یکی از بیمارستانهای شوش مشغول امدادگری هستند.
سلیمه مظلومی و معصومه گزنی اول به اهواز رفتن از هلال احمر و ستاد «اعزام نیرو» پرسش و جو کردند و آدرس دختر ها را گرفتند و به شوش رفتند. آنها مهری و مینا را پیدا کردند و خبر شهادت زینب را دادند.
کار دنیا همیشه بر عکس است. ما از شاهین شهرِ اصفهان که کیلومتر ها از جبهه دور بود، به مهری و مینا که در منطقه عملیاتی و مرکز خطر بودند خبر شهادت خواهرشان را دادیم.
مهری و مینا همراه چند تا از دوستانشان به شوش رفته بودند و در عملیات فتح المبین امدادگری میکردند.
بچه ها بعداً تعریف کردند که خبر شهادت زینب در شاهین شهر همه کسانی را که در بیمارستان بودند تکان داده. زینب از همه آنها جلو افتاده بود.
ادامه دارد.....
#بسمربالشهداء
.
ای آیه ی آخر بیا وقت نزول است...
دارد زمان آمدنت دیر میشود😭
.
#نیمه_شعبان
#عیدامید
#امام_زمان
.
🌍💐🌍💐🌍💐
💐🌍💐🌍
🌍💐
🎁 نتیجه تقوا. 🎁
ْ 🌹 وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اَللّٰهُ 🌹
282 بقره
..اگر تقوا داشته باشید خداوند معلم شما می شود
می گویند الکساندر فلیمینگ
همان کسی که کاشف پنی سیلین بود روزی در جمع دوستانش بود به او تعارف به نوشیدن شراب کردند و او جواب منفی داد و ننوشید و گفت اگر هر کار که دلم می خواست انجام می دادم و بی توجه به اعتقاداتم رفتار می کردم هرگز به علم دست نمی یافتم.
🤔🤔🤔
🌷🍃🌷🍃🌷
🌺🧚♀️از پیرمرد حکیمی پرسیدند:
از عمری که سپری نمودی
چه چیز یاد گرفتی؟ پاسخ داد:
🌷یاد گرفتم
که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم.
🌷یاد گرفتم
که مظلوم دیر یا زود حقش را خواهد گرفت.
🌷یاد گرفتم
که دنیای ما هر لحظه ممکن است تمام شود اما ما غافل هستیم.
🌷یاد گرفتم
که سخن شیرین، گشاده رویی و بخشش سرمایه اصلی ما در زندگیست.
🌷یاد گرفتم
که ثروتمند ترین مردم در دنیا کسی است که از سلامتی، امنیت و آرامش بهره مند باشد.
🌷یاد گرفتم
کسی که جو را میکارد گندم را برداشت نخواهد کرد.
🌷یاد گرفتم
که عمر تمام میشود اما کار تمام نمیشود.
🌷یاد گرفتم
کسی که میخواهد مردم به حرفش گوش بدهند باید خودش نیز به حرف آنان گوش دهد.
🌷یاد گرفتم
که مسافرت کردن و هم سفره شدن با مردم بهترین معیار و دقیق ترین راه برای محک زدن شخصیت و درون آنان است.
🌷یاد گرفتم
کسی که مرتب میگوید: من این میکنم و آن میکنم تو خالی است و نمیتواند کاری انجام دهد.
🌷یاد گرفتم
کسی که معدنش طلا است همواره طلا باقی میماند بدون تغییر، اما کسی که معدنش آهن است تغییر میکند و زنگ میزند.
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
#اصول_حفظی
💠 نقطه تمرکز در حفظ آیات قرآن کریم
✅یکی از مراحلی که هر حافظ باید بعد از مرور،کار کند و درحقیقت مکمل مرور است،کار کردن روی سرآیات و سرصفحات می باشد
بارها اتفاق افتاده است که برخی از حافظان قرآن نتوانسته اند آیه ای از قرآن را که قبلاً حفظ کرده اند، دوباره از حفظ بخوانند،
ولی هنگامی که «عبارت اول + عبارت دوم» همان آیه را برای آنان خوانده اند، تمام آن آیه به یادشان آمده است و همه آیه را، از اول تا آخر و از حفظ، خوانده اند.
✅ پس، «عبارت اول» یا مجموع «کلمات ابتدایی آیات» در هر آیه،
⬅️ «نقطه تمرکزِ» آن آیه برای حفظ کردنش است و باید آن را بیش از کلمات دیگرِ آن آیه، تکرار کنید و به حافظه خود بسپارید.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
جان جانان من برگرد_۲۰۲۳_۰۳_۰۵_۰۸_۴۸_۴۱_۰۱۸.mp3
6.74M
🗣مداح: بنی فاطمه🎵
💢بمناسبت:میلاد امام زمان
#مولودی♥
@goranketabzedegi
#تَدَبُّردرآیات_قرآن
اَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها «24محمد»
آيا در قرآن تدبّر و تأمّل نمىكنند يا بر دلهايشان قفلها خورده است.
🔴 اين آيه، در ادامه آيه قبل، تدبّر نكردن در قرآن را ناشى از كورى و كرى نسبت به حقايق مىداند كه در اثر لعنت الهى، انسان به آن گرفتار گردد.
🔺قرآن، تنها براى تلاوت
و رعايت تجويد نيست،
كتاب انديشه و تدبّر است
و تلاوت بايد مقدّمه تدبّر گردد.
🔺همه مأمور به تدبّر در قرآن هستند و تدبّر، اختصاص به گروه خاصى ندارد.
🔵 كسانى كه تدبّر در قرآن را رها كرده و با قرآن برخوردى سطحى دارند، مورد توبيخ خداوند قرار مىگيرند.
🔹شرط بهرهورى از مفاهيم عالى وحى و قرآن، #سعه_صدر و داشتن #قلبى_باز و سالم و تدبّر در آن است.
🔹يكى از راههاى شناخت،
راه دل و قلب است.
🔹 نشانه #عقل_و_قلب_سالم،
. تدبّر در آيات قرآن است.
🌕#باتفکر ازخودمان بپرسیم
➖آیا قرآن رافقط برای ثواب میخوانیم؟
➖آیا به آیات قران عمل کرده ایم؟
➖آیا اخلاق خود را
با آیات قرآن زینت داده ایم ؟
➖آیاکاری کرده ایم
که فردای قیامت قرآن از ما شکایت نکند ؟
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚بـــدون تـــو هـــرگـــز♥️⃟📚 #قســــــمــت_پـــنجــم اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد چیزی
♥️⃟📚 بــدون تـــو هــرگــز ♥️⃟📚
#قســــــــمت_ششم
حاج خانم، عذرمی خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو تنها بزارید...
مادرم با ترس ... در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون ...اومد سمتم و سرم رو گرفت توی بغلش
... دیگه اشک نبود... با صدای بلند زدم زیر گریه ... بدجور دلم سوخته بود ...- خانم گلم ... آخه چرا ناشکری می کنی؟
... دختر رحمت خداست ... برکت زندگیه ... خدا به هر کی نظر کنه بهش دختر میده ... عزیز دل پیامبر و غیرت آسمان
و زمین هم دختر بود ...و من بلند و بلند تر گریه می کردم ...با هر جمله اش، شدت گریه ام بیشتر می شد ... و اصلا
حواسم نبود، مادرم بیرون اتاق ... با شنیدن صدای من داره از ترس سکته می کنه ...بغلش کرد ... در حالی که بسم الله می گفت و صلوات می فرستاد، پارچه قنداق رو از توی صورت بچه کنار زد... چند لحظه بهش خیره شد ... حتی پلک
نمی زد ... در حالی که لبخند شادی صورتش رو پر کرده بود ... دانه های اشک از چشمش سرازیر شد ...- بچه اوله و این همه زحمت کشیدی ... حق خودته که اسمش رو بزاری ... اما من می خوام پیش دستی کنم ... مکث کوتاهی کرد ... زینب یعنی زینت پدر ... پیشونیش رو بوسید ... خوش آمدی زینب خانم ...و من هنوز گریه می کردم ... اما نه از غصه،
.
بعد از تولد زینب و بی حرمتی ای که از طرف خانواده خودم بهم شده بود ... علی همه رو بیرون کرد ... حتی اجازه نداد مادرم ازم مراقبت کنه ... حتی اصرارهای مادر علی هم فایده ای نداشت ...خودش توی خونه ایستاد ... تک تک کارها رو به تنهایی انجام می داد ... مثل پرستار ... و گاهی کارگر دم دستم بود ... تا تکان می خوردم از خواب می پرید ... اونقدر
که از خودم خجالت می کشیدم ... اونقدر روش فشار بود که نشسته ... پشت میز کوچیک و ساده طلبگیش، خوابش می برد
بعد از اینکه حالم خوب شد ... با اون حجم درس و کار ... بازم دست بردار نبود ...اون روز ... همون جا توی در
ایستادم ...فقط نگاهش می کردم ... با اون دست های زخم و پوست کنده شده داشت کهنه های زینب رو می شست ... دیگه دلم طاقت نیاورد ...همین طور که سر تشت نشسته بود... با چشم های پر اشک رفتم نشستم کنارش ... چشمش که بهم افتاد، لبخندش کور شد...
–چی شده؟ ... چرا گریه می کنی؟ ...تا اینو گفت خم شدم و دست های خیسش رو بوسیدم ... خودش رو کشید کنار...
–چیکار می کنی هانیه؟ ... دست هام نجسه ...نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم ... مثل سیل از چشمم اشک پایین می اومد...
–تو عین طهارتی علی ... عین طهارت ... هر چی بهت بخوره پاک میشه ... آب هم اگه نجس بشه توی دست تو پاک
میشه ...من گریه می کردم ... علی متحیر، سعی در آروم کردن من داشت... اما هیچ چیز حریف اشک های من نمیشد...
.
زینب، شش هفت ماهه بود ... علی رفته بود بیرون ... داشتم تند تند همه چیز رو تمیز می کردم که تا نیومدنش همه جا
برق بزنه ... نشستم روی زمین، پشت میز کوچیک چوبیش ... چشمم که به کتاب هاش افتاد، یاد گذشته افتادم ... عشق
کتاب و دفتر و گچ خوردن های پای تخته ... توی افکار خودم غرق شده بودم که یهو دیدم خم شده بالای سرم ...
حسابی از
دیدنش جا خوردم و ترسیدم ... چنان از جا پریدم که محکم سرم خورد توی صورتش ...حالش که بهتر شد با خنده گفت ...
عجب غرقی شده بودی... نیم ساعت بیشتر بالای سرت ایستاده بودم ...منم که دل شکسته ... همه داستان رو براش تعریف کردم... چهره اش رفت توی هم ... همین طور که زینب توی بغلش بود و داشت باهاش بازی می کرد ... یه نیم نگاهی بهم انداخت...
–چرا زودتر نگفتی؟ ... من فکر می کردم خودت درس رو ول کردی ... یهو حالتش جدی شد ... سکوت عمیقی کرد ...
می خوای بازم درس بخونی؟ ...از خوشحالی گریه ام گرفته بود ... باورم نمی شد ... یه لحظه به خودم اومدم ...- اما من بچه دارم ... زینب رو چی کارش کنم؟...
–نگران زینب نباش ... بخوای کمکت می کنم ...ایستاده توی در آشپزخونه، ماتم برد ...چیزهایی رو که می شنیدم باور
نمی کردم ... گریه ام گرفته بود ... برگشتم توی آشپزخونه که علی اشکم رو نبینه ... علی همون طور با زینب بازی می
کرد و صدای خنده های زینب، کل خونه رو برداشته بود ...خودش پیگر کارهای من شد ... بعد از 3 سال...
با پرونده های که پدرم سوزونده بود ... کلی دوندگی کرد تا سوابقم رو از ته بایگانی آموزش و پرورش منطقه در آورد
... و مدرسه بزرگسالان ثبت نامم کرد ...اما باد، خبرها رو به گوش پدرم رسوند ...
هانیه داره برمی گرده مدرسه...
✅بیاییم با تغییر رفتارهایمان زمینه هاي ظهور را
فراهم کنیم
✅مردم به دنبال معجزه هستند، اما در بيشتر اوقات تعريفی كه از معجزه دارند، درست نيست.
✅معجزه است اگر بتوانی
با كلامت، جنگی را خاموش كنی
و صلح را برقرار.
✅در جاييكه نتوانی كمك كنی، با نگاهت مهربانی را توسعه دهی.
✅ببخشی، در جاييكه ميتوانی انتقام بگيری
✅رنج ديگران، رنج تو باشد.
✅در دم و بازدم هايت، خدا حضور داشته باشد
✅به جای اينكه همه مردم دنيا را تغيير دهی، خودت را تغيير بدهی.
✅برای موفقيت ديگران دعا كنی.
✅خانه ات محلی برای آرامش باشد.
اینها معجزه است
معجزه است انسان بودن
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
#من_میترا_نیستم #قسمت_شصت_و_شش آقای حسینی در نماز جماعت شهادت زینب را اعلام کرد و گفت :زینب دختر
#من_میترا_نیستم
#قسمت_شصت_و_هفت
مادرم درست قبل از تشیع زینب سراغ چمدانهایش رفت از یک چمدان قدیمی کفن کربلایش را درآورد کفنی که ۳۵ سال پیش که من ۹ ساله بودم از بین الحرمین خریده و همه دعاها را روی آن نوشته بود.
او کفن را آورد و گفت کبرا این کفن قسمت زینبه، زینب که عاشق حضرت زینبه باید تو پارچهای پیچیده بشه که بوی کربلا رو میده.
۱۶۰ شهید از شهدای فتح المبین را به اصفهان آوردند. زینب هم به آنها اضافه شد. تمام مسیر خانه تا تکه شهدای اصفهان را شعار دادم و خواندم اصلا گریه نمیکردم فقط میخواندم.
شهیدان زنده اند الله اکبر به خون آغشته اند الله اکبر نگویید مرده اند الله اکبر زینب زنده است الله اکبر نگویید مرده است الله اکبر مرگ بر منافق، خط سرخ شهادت خط آل محمد، روح منی خمینی بت شکنی خمینی.
میخواستم صدایم را همه بشنوند مخصوصاً منافقین باید آنها می شنیدند که زینب تنها نیست و مادرش و سه خواهر دیگرش مثل زینب هستند.
ادامه دارد....
💕چند تا ضرب المثل با معنی
▪️در خانه مور،شبنمی طوفانست!
معنی :
بلای کوچک برای فقیر بزرگ است
▪️فقیر ، در جهنم نشسته است !
معنی :
هر چه از دست تهی دست برود می گوید : به جهنم.
▪️درخت هر چه پر بارتر باشد شاخه هایش پایین تر می آید !
معنی :
یک انسان واقعی هر چه از نظر مقام و معنا بالاتر برود متواضع تر میشود .
▪️سر بزرگ، بلای بزرگ داره
معنی :
مانند هرکه بامش بیش برفش بیشتر
▪️گرگِ دهن آلوده ی یوسف ندریده
معنی :
کسی که کاری نکرده و مردم او را فاعل آن کار می شناسند و بد نامش می کنند
▪️کور خود و بینای مردم
معنی :
عیب خود را نمی بیند ولی عیب دیگران را می بیند
https://eitaa.com/goranketabzedegi
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#نکته_حفظی
🔹 تمرکز ذهنی
در لحظه زندگی کنید:
حفظ تمرکز ذهنی هنگامی که در مورد گذشته فکر می کنید و به اصطلاح روانشناسان نشخوار فکری دارید، نگران آینده هستید یا به دلایلی در لحظه و اکنون نیستید، سخت است که تمرکز ذهنی خود را حفظ کنید. احتمالاً شنیده اید که مردم درباره اهمیت "حضور در لحظه" صحبت می کنند که این مربوط به کنار گذاشتن عامل حواس پرتی است که ممکن است از نظر جسمی (تلفن همراه شما) باشد یا روانی (اضطراب شما) و کاملاً ذهنی، شمارا تحت تاثیر قرار دهد.
در لحظه بودن، برای بازگرداندن تمرکز ذهنی شما نیز ضروری است. سعی کنید در لحظه بمانید و تمام توجهتان را معطوف به زمان حال کنید، ممکن است مدتی طول بکشد تا این مهارت را بیاموزید اما بدانید که یادگیری این مهارت برای داشتن زندگی بهتر ضروری است.
❇️🔹❇️🔹❇️🔹
شما نمی توانید گذشته را تغییر دهید و آینده هنوز اتفاق نیفتاده است، اما آنچه امروز انجام می دهید می تواند به شما کمک کند تا از تکرار اشتباهات گذشته جلوگیری کرده و راهی برای آینده موفق تر برای خود هموار کنید
💠🔹💠🔹💠🔹
https://eitaa.com/goranketabzedegi