✨﷽✨
🌼جوانی در طلب روزی
✍جوانی به حضور امام صادق علیهالسلام آمد و عرض کرد: - سرمایه ندارم.امام علیهالسلام فرمود: درستکار باش! خداوند روزی را میرساند.
جوان بیرون آمد. درراه، کیسهای پیدا کرد. هفتصد دینار در آن بود. با خود گفت: باید سفارش امام علیهالسلام را عمل نمایم، لذا من به همه اعلام میکنم که اگر همیانی گمکردهاند نزد من آیند.
با صدای بلند گفت: هر کس کیسهای گمکرده، بیاید نشانهاش را بگوید و آن را ببرد. فردی آمد و نشانههای کیسه را گفت، کیسهاش را گرفت و هفتاد دینار به رضایت خود به آن جوان داد. جوان برگشت به حضور حضرت، قضیه را گفت.
حضرت فرمود: این هفتاد دینار حلال بهتر است از آن هفتصد دینار حرام و آن را خدا به تو رساند. جوان با آن پول تجارت کرد و بسیار غنی شد.
📚داستانهای بحارالانوار، محمود ناصری. ص46، چاپ 1377
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
عذرخواهی نکنید تشکر کنید.
نگید ببخشید دیر کردم،
بگید ممنونم منتظر موندی.
نگید ببخشید که انقدر صحبت میکنم،
بگید ممنونم که به حرفام گوش میدی.
نگید ببخشید اذیتت کردم،
بگید ممنونم که بهم لطف میکنی.
نگید ببخشید گند زدم،
بگید ممنونم تو اشباهاتم صبوری میکنی.
همیشه مثبت باشید.
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای دست دادن یک زن مسیحی با امام موسی صدر
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚دمشق شهر عشق ♥️⃟📚 #Part_35 من باعث شدم... طعم تلخ اشک هایم را با نگاهش می چشید و دل او برای من
♥️⃟📚دمشق شهر عشق ♥️⃟📚
#Part_36
و تحمل این چشم ها دیگر برایم سخت شده بود که نگاهم را از هر طرف می کشیدم مبادا عطر عشقش مستم کند. آفتاب بالا آمد و خبری از رسیدن نیروهای ارتش نبود مگر رگبار گلوله های که تن و بدن مردم را می لرزاند. مصطفی لحظه ای نمی نشست، هر لحظه تا درِ حرم میرفت و دوباره برمی گشت تا همه جا زیر نظرش باشد و ابوالفضل دلی برایش نمانده بود که در تماس آخر، ردّ پای اشک را روی صدایش دیدم زینب جان! نمیترسی که؟ و مگر میشد نترسم که در همهمه مردم میشنیدم هر کسی را به اتهام تشیّع یا حمایت از دولت سر میبرند و سر بریده سیدحسن را به چشمم دیده بودم تا سه روز بعد که ذخیره آب و غذای حرم و خانواده ها تمام شد. دست مدافعان خالی و مراقبت از همین امانت جان مصطفی را گرفته بود که خبر ورود ارتش به داریا در حرم پیچید. ابوالفضل بلافاصله تماس گرفت تا بی معطلی از داریا خارج شویم که میدانست این آتش اگر
دوباره شعله بگیرد خاکستر داریا را به باد خواهد داد. حرم حضرت سکینه و پیکر سیدحسن در داریا بود که با هر قدم، مصطفی جان میداد و من
اشک هایم را از چشمانش مخفی میکردم تا کمتر زجرش دهم. با ماشین از محدوده حرم خارج شدیم و تازه می دیدیم کوچه های داریا مقتل مردم شده است. آنهایی که فرصت نکرده بودند جایی پنهان شوند یا به حرم بیایند، در همان میان خیابان سلاخی شده و پیکرهای پاره پاره و غرق به خون هر جا رها شده بود. مصطفی خیابان ها را به سرعت طی میکرد تا من و مادرش کمتر جنازه مردم مظلوم داریا را ببینیم و دلش از هم پاشیده بود که فقط زیر لب خدا را صدا میزد. دست های ارتش در گوشه و کنار شهر مستقر شده و خبرنگاران از صدها جسدی که سه روز در خیابان مانده بود، فیلمبرداری میکردند. آخرین صحنه شهر زیبا و سرسبز داریا، قبرستانی بود که داغش روی قلبمان ماند و این داغ با هیچ آبی خنک نمیشد که تا زینبیه فقط گریه کردیم. مصطفی آدرس را از ابوالفضل گرفته و مستقیم به خیابانی در نزدیکی حرم حضرت زینب رفت. ابوالفضل مقابل در خانه ای قدیمی ایستاده و با نگاهش برایم پَرپَر میزد که تا از ماشین پیاده شدم، مثل اینکه گمشده اش را پیدا کرده باشد، در آغوشم کشید. در این سه روز بارها در دلم رؤیای دیدارش را به قیامت سپرده بودم و حالا در عطر ملیح لباسش گریه هایم را گم میکردم تا مصطفی و مادرش نبینند و به خوبی میدیدند که مصطفی از شرم قدمی عقب تر رفت و مادرش عذر تقصیر خواست این چند روز خیلی ضعیف شده، میخواید ببریمش دکتر؟و ابوالفضل از حرارت پیشانی ام تب تنهایی ام را حس میکرد که روی لبش لبخندی نشست و با لحنی دلنشین پاسخ داد :دکترش حضرت زینبه
خانه ای دو طبقه برایمان تهیه کرده بود و میدانست چه بهشتی از این خانه نمایان است که در را به رویمان گشود و با همان شرین زبانی ادامه داد از پشت بام حرم پیداس! تا شما برید تو، من میبرمش حرم رو ببینه قلبش آروم شه!« و نمیدانستم پشت این نسخه، رازی پنهان شده که دستم را گرفت و از راه پله باریک خانه، پا به پای قامت شکسته ام تا بام آمد. قدم
به بام خانه نهادم و خورشید حرم در آسمان آبی دمشق طوری به دلم تابید که نگاهم از حال رفت. حس میکردم گنبد حرم به رویم میخندد و حضرت
زینب نگاهم میکند که در آغوش عشقش قلبم را رها کردم. از هر
آنچه دیده بودم برای حضرت شکایت میکردم و خدا حرفهایم را میشنید، اشک هایم را میخرید و ابوالفضل حال دیدنیِ دلم را میدید که آهسته زمزمه کرد آروم شدی زینب جان؟ به سمتش چرخیدم، پاسخ سوالش را از آرامش چشمانم گرفت و تیغی در گلویش مانده بود که رو به حرم چرخید تا سوز صدایش را پنهان کند این سه روز فقط حضرت زینب میدونه من چی کشیدم!و از همین یک جمله درد دل خجالت کشید
که دوباره نگاهم کرد و حرف را به هوایی دیگر بُرد اونا عکست رو دارن،
اون روز تو بیمارستان کسی که اون زن انتحاری رو پوشش میداده، تو رو
دیده. همونجا عکست رو گرفتن. محو نگاه سنگینش مانده بودم و او
میدید این حرف ها دل کوچکم را چطور ترسانده که برای ادای هر کلمه
جان میداد از رو همون عکس ابوجعده تو رو شناخته!و نام ابوجعده هم ردیف حماقت و بیغیرتی سعد بود که صدایش خش افتاد از همون روز
دنبالته. نه به خاطر انتقام زنش که لو دادی و تا الان حتماً اعدام شده،به خاطر اینکه تو رو با یه سپاهی ایرانی دیدن و فکر میکنن از همون شبی که سعد تو رو برد تو اون خونه، جاسوس سپاه بودی. حالا میخوان گیرت بندازن تا اطلاعات بقیه رو ازت دربیارن. گیج این راز شش ماهه زبانم بند آمده بود و او نگاهش بین من و حرم میچرخید تا لرزش چشمانم بند زبانش نشود و همچنان شمرده صحبت میکرد همون روز تو فرودگاه
بچه ها به من خبر دادن، البته نه از دمشق، از تهران! ظاهراً آدمای تهران-
شون فعال تر بودن و منتظر بودن تا پات برسه تهران!...
✒️
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
☀️ #حــدیث_روز
🔔 بدتر از گناه
✅ رسول خدا (ص):
چهار چیز از خود گناه بدتر است
۱- افتخار کردن به گناه
۲- کم شمردن گناه
۳- خوشحالی از گناه
۴- تکرار گناه
📙 مستدرک وسائل ج۱۱
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
❣ #تدبر_در_قرآن
🔹 دوست دارید دشمنتون تبدیل به دوست بشود؟؟
🔹 بیاید براتون از قران نسخه دارم
👈 قرآن میفرمایید اگه با کسی دشمن بودید هرچی بدی کرد، تو خوبی کن
🌴 سوره فصلت آیه 34 🌴
🕋 ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ
⚡️ترجمه:
(بدى ديگران را) با شيوهى بهتر (كه نيكى است) دفع كن، كه اين هنگام آن كس كه ميان تو و او دشمنى است همچون دوست گرم مىشود
😊 من نمیگما خود قرآن میگه
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
#تلنگر
تو کتاب شفای زندگی از لوییز هی نوشته بود:
«وقتی کسی مرا ناراحت می کند، از خود می پرسم این فرستاده شده تا چه درس مهمی به من یاد بدهد؟ فاقد کدام ویژگی شخصیتی و روانی هستم که باعث شده متحمل درد و رنج شوم؟! انسانهای عصبانی، آرامش و خونسردی را می آموزند؛ انسانهای تحقیرگر، عزت نفس را به شما می آموزند؛
انسانهای بی احساس، عشق بی قید و شرط را می آموزند؛
و انسانهای لجباز، انعطاف را به شما می آموزند..!»
از امروز تو زندگیتون وقتی رفتار کسی اذیتتون میکنه؛ از خودتون بپرسید اومده تا چه درسی بهتون بده؟! اینجوری خیلی راحت تر با قضیه کنار میایید.
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
💎رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:
صَنايِعُ الْمَعْرُوفِ يَقى مَصارِعَ السُّوءِ،
وَالَصَّدَقَةُ خَفِيّا تُطْفِى ءُ غَضَبَ الرَّبِّ
وَ صِلَةُ الرَّحِمِ زيادَةٌ فِى الْعُمْرِ
وَ كُلُّ مَعْــرُوفٍ صَدَقَـةٌ.
كارهاى خوب، انسان را از مرگهاى بد، نگه مى دارد،
صدقه پنهانى، خشم خدا را خاموش مى سازد،
صله رحم، عمر را زياد مى كند،
و هر كار نيكى، صدقه است.
📗[وسائل الشيعه، ج 11 ص 536]
#صدقه
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
✨﷽✨
🌼اشتباه فکر نکنیم!
- درسم تموم شه راحت شم
- نماز بخونم، راحت شم
- غذام رو بپزم راحت شم
- اتاقم رو تميز کنم راحت شم
- الهی بزرگ شی، راحت شدم
- اوه چه پروژهای، تموم شه راحت شم...
تموم شه که چی بشه؟
تا زنده هستيم و زندگی میکنیم هيچ کاری تموم شدنی نيست...
پس چه بهتر که موقع انجام دادن هر کاری لذت بردن رو فراموش نکنيم نه مثل يک ربات فقط به انجام دادن و به تموم شدن و فارغ شدن فکر کنیم.
لذت باعث قدرتمند شدن میشه و به طرز باور نکردنی باعث بالا رفتن اعتماد به نفس میشه.
توانایی لذت بردن، یک مهارت و یکی از اهداف مهم زندگیه.
✅
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
✨﷽✨
#پندانه
🌼فقیر و ثروتمند کیست
✍برای اثبات ثروتمند بودنتان همه چيزهایی كه نمیتوانيد با پول بخريد را در يک ليست بنويسيد:
▫️ایمان
▫️فرهنگ
▫️ادب
▫️شعور
▫️درک
▫️پدر و مادر
▫️شادی
▫️آرامش
▫️محبت
▫️صبر
▫️قناعت
▫️و سجایای اخلاقی
حال جلوی دارايیهايتان علامت بزنيد.
اگر همه اينها را با يک وضع مالی متوسط داريد، ثروتمند هستيد.
و اگر هيچيک را نداريد ولی در بهترين نقطه شهر خانه داريد و يک ماشين آخرين مدل و معتبرترين حساب بانكی را داريد، متاسفم؛
شما فقيرترين انسان كره زمين هستيد.
قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی
eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74
@goranketabzedegi
2206
۲۳ خرداد ۱۴۰۲