eitaa logo
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
2.3هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
82 فایل
﷽ زمانــ رفتنی است با #قرآن زمان را ماندنی کنیم🚫 کانال #آموزشی آیدی ما 👇 @Mohmmad1364 بهترین نیستیم اما خوشحالیم که بهترینها ما را برگزیده اند💚 باحضور حافظان قرآنی 🎓 کپی از مطالب آزاد است ♻ گروه آموزشی رایگان حفظ داریم تاسیس 14 آبان 1397
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💐🍃💐🍃💐🍃 یه نکته برای ایات مشابه👌✅ در ایات مختلف قرآن گاه خداوند می فرماید:« مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ ... » و گاهی در ایات دیگر این جمله با یک «مَنْ» تکرار می شود : «مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ ... » تمام ایاتی که در آنها کلمه «مَنْ» دوبار تکرار شده تمام این ایات در صفحات سمت چپ قرآن نوشته شده اند . ⬇️⬇️✳️⬇️⬇️ سوره مبارک یونس ، ایه 66 : «أَلا إِنَّ لِلّهِ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ ... » . 🔹❇️🔹  سورة مبارک حج ، ایه 18 : «ألَم تَرَ اَنَّ اللهَ یسْجُدَ لَهُ مَنْ فِی السَّمواتِ و مَنْ فِی الأرْضِ ... »  ❇️🔹❇️  سورة مبارک نمل ، ایه 87 : « و یوم ینفخ فی الصور ففزع من فی السموات و من فی الارض » 🔹❇️🔹  و ایه چهارم ، سوره زمر ، ایه 68 : « و نفخ فی الصّور فصعق من فی السموات و من فی الارض
✨﷽✨ ✅بهترین تعبیرها برای زندگی دینی ✍از خیاط پرسیدند: زندگی یعنی چه؟ خیاط گفت: دوختن پارگی‌های روح با نخ توکل. از باغبان پرسیدند: زندگی یعنی چه؟ باغبان گفت: کاشتن بذر عشق در زمین دل‌ها، زیر نور ایمان. از باستان‌شناس پرسیدند: زندگی یعنی چه؟ باستان‌شناس گفت: کاویدن جان‌ها برای استخراج گوهر درون. از آینه‌فروش پرسیدند: زندگی یعنی چه؟ آینه‌فروش گفت: زدودن غبار آینهٔ دل با شیشه‌پاک‌کن توبه. از میوه‌فروش پرسیدند: زندگی یعنی چه؟ میوه‌فروش گفت: دست‌چین خوبی‌ها در صندوقچهٔ دل. ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌@goranketabzedegi
بانو مجتهده امین یکی از سالکان الی الله بود که حدود ۴۰ سال قبل از دنیا رفت .اویک زن روحانی مطابق قرآن بود. ایشان تالیفات و شاگردان بسیاری از خانم ها داشت. او می گفت: هیچ ریاضت نفسی برای زن مانند خانه داری نیست .لذا بهترین خانه داری ها را می کرد. دائماً می گفت: زن از خانه شوهر به بهشت می رود یا از خانه شوهر به جهنم می رود. بانو امین چشم برزخی داشتند ، خیلی از اولیای خدا از جمله آیت الله ناصری این را گواهی دادند. حکایت معروفی است که ایشان را در خواب در بهشت دیدند و پرسیدند: آنجا چه چیز بیشتر به درد می خورد؟ ایشان در پاسخ گفتند: اگر می دانستم صلوات چه گنجی ست که تمام عمر صلوات می فرستادم. 📗 پاورقی کتاب بابا سعید - گروه فرهنگی ابراهیم هادی- صفحه ۹۰
«تنها» «ماهی» که «شهادت» ندارد، «شعبان» است... و، «تنها» «ماهی» که «تولّد» ندارد «محرّم» است... این یعنی «حسین(ع)» محور «شادی و غم» است. اعیاد شعبانیه 🌹 ڪانال قـــ💗ــــرآن‌ کتاب زندگی @goranketabzedegi
🌺شناسنامه شیعیان اثناعشری در قرآن🌺 🌹🌲🌹🌲🌹🌲🌹🌲🌹🌲 1⃣ ۲۷ رجب(مبعث)🌷 لقد من الله علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولا من أنفسهم... (آل عمران ۱۶۴) 2⃣۱۸ ذی الحجة(غدیر)🌷 : الیوم أکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا (مائده ۳) 3⃣۱۰ محرم(عاشورا)🌷 کهیعص (مریم ۱) یاأیتها النفس المطمئنة ارجعی إلی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی (فجر ۳۰ _ ۲۷ ) 4⃣۱۵ شعبان (ولادت امام زمان)🌷 و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر أن الأرض یرثها عبادی الصالحون (انبیاء ۱۰۵) @goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚بدون تـــو هــــرگـــز♥️⃟ #قـــسمت_سوم اون شب تا سر حد مرگ کتک خوردم ... بی حال افتاده بودم ک
♥️⃟📚بــدون تــــو هـــرگـــز♥️⃟📚 با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا ... می خواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون ... امکان داره تشریف بیارید؟ ...- شرمنده مادرجان، کاش زودتر اطلاع می دادید ... من الان بدجور درگیرم و نمی تونم بیام ... هر چند، ماشاءالله خود هانیه خانم خوش سلیقه است ... فکر می کنم موارد اصلی رو با نظر خودش بخرید بلاخره خونه حیطه ایشونه ... اگر کمک هم خواستید بگید ... هر کاری که مردونه بود، به روی چشم ... فقط لطفا طلبگی باشه ... اشرافیش نکنید ...مادرم با چشم های گرد و متعجب بهم نگاه می کرد ... اشاره کردم چی میگه ؟ ... از شوک که در اومد، جلوی دهنی گوشی رو گرفت و گفت ... میگه با سلیقه خودت بخر، هر چی می خوای ...دوباره خودش رو کنترل کرد ... این بار با شجاعت بیشتری گفت ... علی آقا، پس اگر اجازه بدید من و هانیه با هم میریم... البته زنگ زدم به چند تا آقا که همراه مون بیان ولی هیچ کدوم وقت نداشتن ... تا عروسی هم وقت کمه و ...بعد کلی تشکر،گوشی رو قطع کرد ... هنگ کرده بود ... چند بار تکانش دادم ... مامان چی شد؟ ... چی گفت؟ ...بلاخره به خودش اومد ... گفت خودتون برید ... دو تا خانم عاقل و بزرگ که لازم نیست برای هر چیز ساده ای اجازه بگیرن ... و ...برای اولین بار واقعا ازش خوشم اومد ... تمام خریدها رو خودمون تنها رفتیم ... فقط خریدهای بزرگ همراه مون بود ... برعکس پدرم، نظر می داد و نظرش رو تحمیل نمی کرد ... حتی اگر از چیزی خوشش نمی اومد اصرار نمی کرد و می گفت ... شما باید راحت باشی ... باورم نمی شد یه روز یه نفر به راحتی من فکر کنه ...یه مراسم ساده ... یه جهیزیه ساده ... یه شام ساده ... حدود ۱۰ نفر مهمون... پدرم بعد از خونده شدن خطبه عقد و دادن امضاش رفت ... برای عروسی نموند ... ولی من برای اولین بار خوشحال بودم... علی جوان آرام، شوخ طبع و مهربانی بود. اولین روز زندگی مشترک، بلند شدم غذا درست کنم ... من همیشه از ازدواج کردن می ترسیدم و فراری بودم ... برای همین هر وقت اسم آموزش آشپزی وسط میومد از زیرش در می رفتم ... بلاخره یکی از معیار سنج های دخترها در اون زمان، یاد داشتن آشپزی و هنر بود ... هر چند، روزهای آخر، چند نوع غذا از مادرم یاد گرفته بودم ... از هر انگشتم، انگیزه و اعتماد به نفس می ریخت... غذا تقریبا آماده شده بود که علی از مسجد برگشت ... بوی غذا کل خونه رو برداشته بود ... از در که اومد تو، یه نفس عمیق کشید... –به به، دستت درد نکنه ... عجب بویی راه انداختی... با شنیدن این جمله، ژست هنرمندانه ای به خودم گرفتم ... انگار فتح الفتوح کرده بودم ... رفتم سر خورشت ... درش رو برداشتم ...آبش خوب جوشیده بود و جا افتاده بود ... قاشق رو کردم توش بچشم که... نفسم بند اومد ... نه به اون ژست گرفتن هام ... نه به این مزه ... اولش نمکش اندازه بود اما حال که جوشیده بود و جا افتاده بود... گریه ام گرفت ... خاک بر سرت هانیه ... مامان صد دفعه گفت بیا غذا پختن یاد بگیر ... و بعد ترس شدیدی به دلم افتاد ...خدایا! حال جواب علی رو چی بدم؟ ... پدرم هر دفعه طعم غذا حتی یه کم ایراد داشت... –کمک می خوای هانیه خانم؟... با شنیدن صداش رشته افکارم پاره شد و بدجور ترسیدم ... قاشق توی یه دست ... در قابلمه توی دست دیگه ... همون طور غرق فکر و خیال خشکم زده بود... با بغض گفتم ... نه علی آقا ... برو بشین الان سفره رو می اندازم... یه کم چپ چپ و با تعجب بهم نگاه کرد ... منم با چشم های لرزان منتظر بودم از آشپزخونه بره بیرون... –کاری داری علی جان؟ ... چیزی می خوای برات بیارم؟ ... با خودم گفتم نرم و مهربون برخورد کن ... شاید بهت سخت کمتر سخت گرفت... –حالت خوبه؟... –آره، چطور مگه؟... –شبیه آدمی هستی که می خواد گریه کنه... به زحمت خودم رو کنترل می کردم و با همون اعتماد به نفس فوق معرکه گفتم ... نه اصلا ... من و گریه؟... تازه متوجه حالت من شد ... هنوز قاشق و در قابلمه توی دستم بود ... اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد ... ادامه دارد...
▫️بالا جهان بدون «زنبور» ▫️پایین جهان بدون «بشر» 🔸️جالب بدونید انیشتین گفته اگر‌ زنبورعسل از کره‌ی زمین ناپدید شود ، انسان 4سال بعدش منقرض خواهد شد @goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
#من_میترا_نیستم #قسمت_شصت_و_چهار جعفر دست های زینب را در دستش گرفت و ناخنهای کبودش را بوسید. زیر
مهری و مینا همراه پروین بهبهانی و پروین گنجیان که خانواده های شان در اصفهان جنگ زده بودند از شوش به اهواز رفتند تا بلیط اتوبوس تهیه کنند و خودشان را به اصفهان برسانند. در اهواز بلیط اتوبوس پیدا نمی شد به خاطر عملیات فتح المبین وضع شوش و اهواز جنگی بود. مینا و مهری از مخابرات به خانه دارابی تلفن کردند من پای تلفن رفتم. آنها پشت خط گریه می‌کردند مینا می‌گفت مامان آخه چطور چرا زینب شهید شد؟ مهری هم که نگران بود همش از حال من می‌پرسید. من فقط گفتم زینب باز هم از شما جلو زد. زینب همیشه بین شما اول بود. بچه‌ها به زحمت بلیط اتوبوس پیدا کردند. مینا مجبور شد همه مسیر را روی صندلی شاگرد راننده بنشیند آنها تمام راه را گریه کرده بودند تا به شاهین شهر رسیدند. مهران نتوانست مهرداد را پیدا کند روز تشییع زینب همه بودیم به جز مهرداد مهردادی که بین ۴ تا خواهرش به زینب وابسته تر بود. ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️سلام بر مولایمان صاحب الزمان عج آقا جانم! ای صبحدم همیشه جاوید بیا عطر خوش بوستان توحید بیا... دلها همه بیتاب شد از غیبت عشق باران شکوفـه های امیـد بیا... 💐اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @goranketabzedegi
آيا مي دانيد که : پندار، عقیده و کردار در تعالیم امام صادق علیه السلام چگونه بود؟ ✅ایشان نه تنها در مسائل علمی از نوابغ به شمار می آیند و چیزهایی(در نجوم، شیمی، فیزیک، طب...) فرموده اند که دانشمندان پس از قرنها هنوز در حیرتند بلکه یک نظریه پرداز برجسته هم به شمار می‌آیند و نظراتشان جالب توجه است. با اینکه از قرن١٧ میلادی به بعد نظریه پردازان بزرگی در جهان پیدا شدند ولی نظرات امام شیعیان تحسین برانگیز است از جمله اینکه فرمودند: هر کس عملش باید با عقیده اش موافق باشد. انسان صدیق متولد می‌شود و در کودکی دروغ نمی‌گوید و عملش مطابق با عقیده اش می باشد، اگر از کسی خوشش بیاید خود را در آغوش او می اندازد و اگر از کسی بدش بیاید از وی رو برگرداند. اما پس از رسیدن به سن بلوغ برخلاف پندار خود عمل می‌کند. امروز هر قدر یک جامعه عقب افتاده تر باشد دروغگویی در آن جامعه کمتر است. سیاهان مرکز آفریقا تا نیمه دوم قرن نوزدهم دروغ نمی گفتند حتی اگر به قیمت جانشان تمام می‌شد ولی امروزه همین سیاهان که وارد مرحله تمدن شده اند دروغ می گویند. امام صادق علیه السلام به شدت از دروغ و ریا متنفر بودند چون نخواستند ریاکار باشند جان بر سر عقیده خویش نهادند. 🌹گزیده ای از کتاب: 💫مغز متفکر جهان شیعه (محمد حسین فخر الساعة) ✨یا أیها الذين آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین✨ سوره توبه، آیه ١١٩ @goranketabzedegi
آنچه خداوند می دهد پایانی ندارد ... و آنچه آدمی می دهد دوامی ندارد ... زندگیتان پر از داده های خداوند مهربان ..
🔴غبارهای فطرت🔴 🌺(اسلام دین فطری)🌺 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 1⃣ تقلید کورکورانه ⛔️ وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ [ ﻛﻪ ﻣﺸﺮﻙ ﻭ ﻛﺎﻓﺮﻧﺪ ] ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﻨﻴﺪ ، ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﻧﻪ ، ﺑﻠﻜﻪ ﺍﺯ ﺁﻳﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﭘﺪﺭﺍﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻳﺎﻓﺘﻴﻢ ، ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ(بقره ١٧٠) 2⃣رفاه گرایی وغوطه ورشدن درمادیات⛔️ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﺪﺍﻳﺘﻲ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﻫﻮﺍﻫﺎﻱ ﻧﻔﺴﺎﻧﻲ ﺧﻮﺩ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﻨﺪ ، ﻛﻴﺴﺖ ؟(قصص٥٠) 3⃣ تاثیرپذیری از محیط ⛔️ وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَىٰ قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَىٰ أَصْنَامٍ لَّهُمْ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَٰهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ ﭘﺲ ﺑﻪ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﮔﺬﺭ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺮ ﭘﺮﺳﺘﺶ ﺑﺖ ﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﻣﻠﺎﺯﻣﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ، ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺍﻱ ﻣﻮﺳﻲ ! ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻌﺒﻮﺩﺍﻧﻲ ﺍﺳﺖ ، ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎ ﻣﻌﺒﻮﺩﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ ! !(اعراف١٣٨) 4⃣ رفیق بد ⛔️ يَا وَيْلَتَىٰ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا ﺍﻱ ﻭﺍﻱ ، ﻛﺎﺵ ﻣﻦ ﻓﻠﺎﻧﻲ ﺭﺍﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﻧﻤﻰ ﮔﺮﻓﺘﻢ ،(فرقان٢٨) 5⃣ تبلیغات مسموم ⛔️ فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ ﻭ(فرعون) ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻢ .(نازعات٢٤) 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂 کانال قــــــرآنـــــ کتابـــــ زندگــی eitaa.com/joinchat/3456958479C5b7a9b8b74 @goranketabzedegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷️🔷️🔷️ 🔷️🔷️ 🔷️ 🔹️ اگه محفوظاتمون یه دست مسلط باشه و فقط یه محدوده کوتاه (مثلا از کل محفوظاتمون، فقط یه جزءش ) ضعیف باشه؛ دو حالت داره: 1⃣ تعداد اشتباهات به اندازه ای هست که تثبیت مجزا میخواد 👈 اینجا باید تثبیت بشه 2⃣ تعداد اشتباهات به اندازه ای نیست که تثبیت مجزا بخواد ولی وقتی میخوایم دوره ش کنیم خیلی کلافه میشیم 👈 اینجا از قانون مرور پی در پی استفاده میکنیم یعنی: چند روز پشت سر هم ، اون قسمت رو در برنامه دوره قرار میدیم ( حد اکثر ۵ روز کفایت میکنه ) ، بعد کم کم ازش فاصله میگیریم ، ان شاءالله درست میشه. 🔷️ 🔷️🔷️ 🔷️🔷️🔷️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قدیمترین نسخه ای که بررسیها نشون میده از زمان خود حضرت رسول مونده قرآنیه که روی پوست آهو نوشته شده و در موزه ی دانشگاه بیرمنگام نگهداری میشه و شامل سوره ی طه و کهف هست جدا از آزمایش رادیو کربن، خط حجازی و مُرکّب وابزارش دلیل واضحی بر صحت ادعاست آستان قدس رضوی با تطبیق این دستنویس با خط حضرت امیر معتقده این نوشته تحریر حضرت امیر«علیه السلام» هست @goranketabzedegi
✨﷽✨ 🔴تلنگــر مذهبی ✍بیشتر از آنکه در فکر شکم و پوشاک اهل و عیالت هستی، روی دین و ایمانشان وقت بگذار که مسؤولی! و به شدت بازخواست میشوی در قبال تمام انحرافاتشان، پس حسابی تلاش کن و استقامت به خرج بده تا سربراهشان کنی که خوشبختی و عاقبت بخیری، فقط در ایمان و تقواست. 📖 سوره طه آیه132: وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى‌ 🔰ترجمه: وخانواده‌ات را به نماز فرمان ده و بر آن پايدار باش. ما از تو روزى نمى‌خواهيم، بلكه ما تو را روزى مى‌دهيم، و سرانجامِ نيكو براى اهل تقوا است. @goranketabzedegi
✨﷽✨ ✅فضیلت و اعمال شب نیمه شعبان 🌼‍ نیمه شعبان 🌼‍ شبی مانند شب قـدر ❶ شیخ حرّ عاملى(ره) از بزرگان اصحاب نقل مى‎كند كه امام صادق(علیه‎السلام) فرمود:«شبى كه حضرت قائم(عج) در آن متولد شد، هیچ نوزادى در آن شب متولد نمى‎شود مگر این كه مؤمن خواهد شد، و اگر در سرزمین كفر متولد گردد، خداوند او را به بركت امام مهدى(عج) به سوى ایمان منتقل مى‎سازد.» ❷ در نیمه شعبان زیارت حضرت امام حسین علیه‎السلام و همچنین زیارت امام زمان علیه‌‎السلام مستحب است، ❸ امام صادق علیه‎السلام فرمود: «شب نیمه شعبان بهترین شب بعد از شب قدر است و خواندن دو ركعت نماز در شب نیمه شعبان بعد از نماز عشاء مستحب است، در ركعت اول بعد از حمد، سوره كافرون و در ركعت دوم بعد از حمد سوره توحید خوانده شود.» ❹ غسل و شب زنده‎دارى و عبادت در این شب، فضیلت بسیار دارد، این شب در نزد خدا چنین مقامى دارد كه ولادت با سعادت امام زمان علیه‎السلام در سحرگاه این شب واقع شده و بر عظمت و رونق آن افزوده است. ❺ ضمناً روایاتى به ما رسیده است كه نیمه شعبان همان شب قدر و تقسیم ارزاق و عمرها است، و در بعضى از این روایات آمده که شب نیمه شعبان، شب امامان علیهم‎السلام است و شب قدر، شب رسول خدا صلےالله علیه و آله است. ❻ از جمله فضائل این شب این است که، از شب‎هاى مخصوص زیارت امام حسین علیه‎السلام است كه صد هزار پیامبر صلی الله علیه و آله آن حضرت را در این شب زیارت مى‎كنند. ❼ از نمازهاى مستحبى كه در این شب وارد شده دو ركعت نماز است كه در هر ركعت بعد از حمد صدبار سوره توحید خوانده مى‎شود. ❽ نقل شده: رسول اكرم(ص) فرمود: شب نیمه شعبان در خواب دیدم جبرئیل بر من نازل شد و فرمود: اى محمّد(صلى الله علیه و آله) در چنین شبى خوابیده‎اى؟ گفتم: این شب چه شبى است؟ فرمود: شب نیمه شعبان است برخیز. مرا بلند كرد و به بقیع برد، و سپس جبرئیل فرمود: سرت را بلند كن زیرا در این شب‎ها درهاى رحمت خدا در آسمان به روى بندگان باز است، همچنین درِ رضوان، درِ آمرزش، درِ فضل، درِ توبه، درِ نعمت، درِ جود و سخاوت، درِ احسان باز است، خداوند به عدد پشم‎ها و موهاى چرندگان در این شب گنهكاران را آزاد مى‎كند، پایان عمرها در این شب، تعیین مى‎گردد، رزق‎هاى یك سال در این شب تقسیم مى‎شود و حوادث یك سال در این شب معیّن مى‎گردد. اى محمد! كسى كه این شب را با تكبیر و تسبیح و تهلیل و دعا و نماز و قرائت قرآن و اطاعت و خضوع و استغفار بسر برد، بهشت منزل و سراى او است، و خداوند گناهان گذشته و آینده‎اش را مى‎آمرزد ... اى محمد(صلى الله علیه و آله) این شب را احیاء بگیر و به امت خود دستور بده آنها نیز این شب را احیاء بدارند، و با عمل به سوى خدا تقرب جویند، چرا كه این شب شبى شریف است. ❾ از اعمال این شب، خواندن دعاى كمیل در سجده است روایت شده كه كمیل گوید دیدم حضرت على علیه‎السلام این دعا را در شب نیمه شعبان در سجده خواندند. ❿ در مورد زیارت امام حسین علیه‎السلام در این شب به خصوص در صورت امكان در كنار قبرش، آمده هر كه بشناسد امام حسین علیه‎السلام را و شهادت او و هدف شهادتش را كه موجب نجات امت گردید و وسیله و راهگشایى براى رسیدن به فوز عظیم شد (خلاصه این كه عبادتش در این شب از روى توجه و علاقه و معرفت خاص باشد) آنگونه خویشتن را در برابر خدا خاضع نماید كه شایستگى آن را دارا مى‎باشد و نیز از خدا خواسته‎هاى شرعی اش را تقاضا كند. 📚‍ منابع: 1- توضیح المقاصد شیخ بهائى،ص 533. 2- اثباة الهداة، ج 7، ص 162. 3- اقتباس از كتاب المراقبات، نوشته عالم ربّانى و عارف صمدانى، ص 79 به بعد (که دعاها و نمازهاى دیگرى نیز ذكر شده است.) 4- برگرفته از کتاب حضرت مهدى(عج)، فروغ تابان ولایت، محمد محمدى اشتهاردى . 5- گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی.
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚بــدون تــــو هـــرگـــز♥️⃟📚 #قســــمت_چـــــهارم با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا ... می خواس
♥️⃟📚بـــدون تـــو هـــرگـــز♥️⃟📚 اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد چیزی شده؟! به زحمت بغضم رو قورت دادم ... قاشق رو از دستم گرفت ... خورشت رو که چشید، رنگ صورتم پرید ... مردی هانیه ... کارت تمومه... چند لحظه مکث کرد ... زل زد توی چشم هام ... واسه این ناراحتی، می خوای گریه کنی؟... دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه ... آره ... افتضاح شده... با صدای بلند زد زیر خنده ... با صورت خیس، مات و مبهوت خنده هاش شده بودم ... رفت وسایل سفره رو برداشت و سفره رو انداخت ...غذا کشید و مشغول خوردن شد ... یه طوری غذا می خورد که اگر یکی می دید فکر می کرد غذای بهشتیه ... یه کم چپ چپ ... زیرچشمی بهش نگاه کردم... –می تونی بخوریش؟ ... خیلی شوره ... چطوری داری قورتش میدی؟... از هیجان پرسیدن من، دوباره خنده اش گرفت... –خیلی عادی ... همین طور که می بینی ... تازه خیلی هم عالی شده ... دستت درد نکنه... –مسخره ام می کنی؟... –نه به خدا ...چشم هام رو ریز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم ... جدی جدی داشت می خورد ... کم کم شجاعتم رو جمع کردم و یه کم برای خودم کشیدم ... گفتم شاید برنجم خیلی بی نمک شده، با هم بخوریم خوب میشه ... قاشق اول رو که توی دهنم گذاشتم ... غذا از دهنم پاشید بیرون... سریع خودم رو کنترل کردم ... و دوباره همون ژست معرکه ام رو گرفتم ... نه تنها برنجش بی نمک نبود که ... اصال درست دم نکشیده بود ... مغزش خام بود ... دوباره چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش ... حتی سرش رو بال نیاورد ...- مادر جان گفته بود بلد نیستی حتی املت درست کنی ... سرش رو آورد باال ... با محبت بهم نگاه می کرد ... برای بار اول، کارت عالی بود ...اول از دستم مادرم ناراحت شدم که اینطوری لوم داده بود ... اما بعد خیلی خجالت کشیدم ... شاید بشه گفت ... برای اولین بار، اون دختر جسور و سرسخت، داشت معنای خجالت کشیدن رو درک می کرد... هر روز که می گذشت علاقه ام بهش بیشتر می شد ... لقم اسب سرکش بود ... و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود ... چشمم به دهنش بود ... تمام تلاشم رو می کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم ... من که به لحاظ مادی، همیشه توی ناز و نعمت بودم ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام ... علی یه طلبه ساده بود ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته ... چیزی بخوام که شرمنده من بشه ... هر چند، اون هم برام کم نمی گذاشت ... مطمئن بودم هر کاری برام می کنه یا چیزی برام می خره ... تمام توانش همین قدره ...علی الخصوص زمانی که فهمید باردارم ... اونقدر خوشحال شده بود که اشک توی چشم هاش جمع شد ... دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم ... این رفتارهاش حرص پدرم رو در می آورد ... مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی ... نباید به زن رو داد ... اگر رو بدی سوارت میشه... اما علی گوشش بدهکار نبود ... منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده ... با اون خستگی، نخواد کارهای خونه رو بکنه ... فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم ... و دائم الوضو باشم ... منم که مطیع محضش شده بودم ... باورش داشتم ...9 ماه گذشت ... 9 ماهی که برای من، تمامش شادی بود ... اما با شادی تموم نشد ... وقتی علی خونه نبود، بچه به دنیا اومد ...مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده ... اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت ... لابد به خاطر دختر دخترزات ... مژدگانی هم می خوای؟... و تلفن رو قطع کرد ... مادرم پای تلفن خشکش زده بود ... و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد... . مادرم بعد کلی دل دل کردن، حرف پدرم رو گفت ... بیشتر نگران علی و خانواده اش بود ... و می خواست ذره ذره، من رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخورد های اونها باشم ...هنوز توی شوک بودم که دیدم علی توی در ایستاده ... تا خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود خونه ... چشمم که بهش افتاد گریه ام گرفت ... نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم... خنده روی لبش خشک شد ... با تعجب به من و مادرم نگاه می کرد ... چقدر گذشت؟ نمی دونم ... مادرم با شرمندگی سرش رو انداخت پایین... –شرمنده ام علی آقا ... دختره ...نگاهش خیلی جدی شد ... هرگز اون طوری ندیده بودمش ... با همون حالت، رو کرد به مادرم ... حاج خانم، عذرمی خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو تنها بزارید... مادرم با ترس ... در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون ... ادامه دارد..
سکوت کن تا درها به رویت باز شود 🍃حضرت آیت الله بهجت(ره): 🔆گزیده گوی بود و سرشار از (سکوت)می فرمود :🔆 «اگر توانستی این لب ها را بدوز تا درهای دیگر برایت باز شود.»
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
#من_میترا_نیستم #قسمت_شصت_و_پنج مهری و مینا همراه پروین بهبهانی و پروین گنجیان که خانواده های شان
آقای حسینی در نماز جماعت شهادت زینب را اعلام کرد و گفت :زینب دختر ۱۴ ساله ی دانش آموز به خاطر عشقش به امام و انقلاب مظلومانه به دست منافقین به شهادت رسید. بعد از این سخنرانی منافقین تلفنی و حتی با نامه، آقای حسینی را تهدید کردند. چندین پلاکارد شهادت از طرف سپاه و بسیج و بنیاد شهید و جامعه زنان و آموزش و پرورش آوردند و به دیوارهای خانه زدند. هر روز تعدادی از شهدای فتح المبین را به اصفهان می فرستادند آقای حسینی از ما خواست که کمی صبر کنیم و زینب را با شهدای فتح المبین به خاک بسپاریم. من از خدا میخواستم که دخترم بین شهدای جبهه و بر روی دستهای مردم تشیع شود در چند روزی که منتظر آمدن بچه ها و اجازه خاکسپاری زینب بودیم، چندین خانواده شهید که عزیزانشان به دست منافقین شهید شده بود برای دیدن ما آمدند. مثل خانواده پیرمرد بقالی که جرمش حمایت از جبهه بود و عکس امام را در دکانش زده بود. دیدن این خانواده‌ها موجب تسکین دل جعفر بود وقتی میدید که فقط ما قربانی جنایت های منافقین نبودیم و کسانی هستند که درد ما را بفهمند آرام می شد. عکس و وصیت نامه زینب را چاپ کردیم و به کسانی که به دیدن ما می‌آمدند می‌دادیم. شهرام و شهلا از مردم پذیرایی می کردند. همکلاسی های زینب و دوستانش هر روز به خانه ما می‌آمدند زینب بین بچه‌های مدرسه و معلم هایش محبوبیت داشت رفتنش دل همه را سوزاند. بعد از تماس مهران با بیمارستان شرکت نفت آبادان بین دخترها غوغایی شده بود خیلی از دوستان مینا و مهری زینب را می‌شناختند. آنها به مهران قول دادند که بچه‌ها را پیدا کنند و به اصفهان بفرستند. آنها محل دقیق خدمت مینا و مهری را نمی دانستند. فقط اطلاع داشتند که در یکی از بیمارستان‌های شوش مشغول امدادگری هستند. سلیمه مظلومی و معصومه گزنی اول به اهواز رفتن از هلال احمر و ستاد «اعزام نیرو» پرسش و جو کردند و آدرس دختر ها را گرفتند و به شوش رفتند. آنها مهری و مینا را پیدا کردند و خبر شهادت زینب را دادند. کار دنیا همیشه بر عکس است. ما از شاهین شهرِ اصفهان که کیلومتر ها از جبهه دور بود، به مهری و مینا که در منطقه عملیاتی و مرکز خطر بودند خبر شهادت خواهرشان را دادیم. مهری و مینا همراه چند تا از دوستانشان به شوش رفته بودند و در عملیات فتح المبین امدادگری می‌کردند. بچه ها بعداً تعریف کردند که خبر شهادت زینب در شاهین شهر همه کسانی را که در بیمارستان بودند تکان داده. زینب از همه آنها جلو افتاده بود. ادامه دارد.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ای آیه ی آخر بیا وقت نزول است... دارد زمان آمدنت دیر میشود😭 . .
🌍💐🌍💐🌍💐 💐🌍💐🌍 🌍💐 🎁 نتیجه تقوا. 🎁 ْ 🌹 وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اَللّٰهُ 🌹 282 بقره ..اگر تقوا داشته باشید خداوند معلم شما می شود می گویند الکساندر فلیمینگ همان کسی که کاشف پنی سیلین بود روزی در جمع دوستانش بود به او تعارف به نوشیدن شراب کردند و او جواب منفی داد و ننوشید و گفت اگر هر کار که دلم می خواست انجام می دادم و بی توجه به اعتقاداتم رفتار می کردم هرگز به علم دست نمی یافتم. 🤔🤔🤔
🌷🍃🌷🍃🌷 🌺🧚‍♀️از پیرمرد حکیمی پرسیدند: از عمری که سپری نمودی چه چیز یاد گرفتی؟ پاسخ داد: 🌷یاد گرفتم که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم. 🌷یاد گرفتم که مظلوم دیر یا زود حقش را خواهد گرفت. 🌷یاد گرفتم که دنیای ما هر لحظه ممکن است تمام شود اما ما غافل هستیم. 🌷یاد گرفتم که سخن شیرین، گشاده رویی و بخشش سرمایه اصلی ما در زندگیست. 🌷یاد گرفتم که ثروتمند ترین مردم در دنیا کسی است که از سلامتی، امنیت و آرامش بهره مند باشد. 🌷یاد گرفتم کسی که جو را میکارد گندم را برداشت نخواهد کرد. 🌷یاد گرفتم که عمر تمام میشود اما کار تمام نمیشود. 🌷یاد گرفتم کسی که میخواهد مردم به حرفش گوش بدهند باید خودش نیز به حرف آنان گوش دهد. 🌷یاد گرفتم که مسافرت کردن و هم سفره شدن با مردم بهترین معیار و دقیق ترین راه برای محک زدن شخصیت و درون آنان است. 🌷یاد گرفتم کسی که مرتب میگوید: من این میکنم و آن میکنم تو خالی است و نمیتواند کاری انجام دهد. 🌷یاد گرفتم کسی که معدنش طلا است همواره طلا باقی میماند بدون تغییر، اما کسی که معدنش آهن است تغییر میکند و زنگ میزند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 💠 نقطه تمرکز در حفظ آیات قرآن کریم ✅یکی از مراحلی که هر حافظ باید بعد از مرور،کار کند و درحقیقت مکمل مرور است،کار کردن روی سرآیات و سرصفحات می باشد بارها اتفاق افتاده است که برخی از حافظان قرآن نتوانسته اند آیه ای از قرآن را که قبلاً حفظ کرده اند، دوباره از حفظ بخوانند، ولی هنگامی که «عبارت اول + عبارت دوم» همان آیه را برای آنان خوانده اند، تمام آن آیه به یادشان آمده است و همه آیه را، از اول تا آخر و از حفظ، خوانده اند. ✅ پس، «عبارت اول» یا مجموع «کلمات ابتدایی آیات» در هر آیه، ⬅️ «نقطه تمرکزِ» آن آیه برای حفظ کردنش است و باید آن را بیش از کلمات دیگرِ آن آیه، تکرار کنید و به حافظه خود بسپارید. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸