✔🌱نامردی شیطان تو جهنم
🏷وقتی خدا گنهکارا رو درون جهنم میندازه، شيطان به جهنّميان ميگه: خدا یه وعدۀهای خوبی به شما داد، منم یه وعدههائی دادم که الان تخلف کردم؛ اما تو دنيا مجبورتون نکردم که گناه کنید، فقط دعوتتون کردم و شما هم گوش کردید. بنابراين منو سرزنش نكنيد برید خودتون رو سرزنش کنید. امروز نه من میتونم به داد شما برسم نه شما میتونید به داد من برسید.
📚سوره ابراهیم آیه۲۲
💥از این آیه بر میاد که گنهکارا تو جهنم به شیطان میگن که تو مارو بیچاره کردی و شیطانم اینجوری جوابشون میده.
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
꧂🌸🍃჻
🌸🦋꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸_﷽
🍃჻🌸🍃
کشاورزی در قرآن
1️⃣ آثار کشاورزی تامین غذا؛ علوفه و زیبایی 🌳
«إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّىٰ إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ...»(۲۴)یونس
همانا مَثَل زندگى دنيا همچون آبى است كه از آسمان فرود آورديم، پس گياهِ زمين از آنچه مردم و چهارپايان مىخورند با آن در آميخت (و روئيد)، تا آنكه زمين (از آن گياهان) زينت بگرفت و اهل زمين پنداشتند كه بر استفاده از آن همهى نباتات توانايند. (ناگهان) فرمان (ويرانى ما) شبى يا روزى آمد، پس آن را چنان درو كرديم كه گويى ديروز گياهى وجود نداشته است.
2️⃣ کشاورز واقعی خداست🌱
«أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»
(۶۴)واقعه
آیا شما آن تخم را میرویانید یا ما رویانندهایم؟
3️⃣ اهمیت کشاورزی🌴
«وَ إِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَ يُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لاَ يُحِبُ الْفَسَادَ»(۲٠۵)بقره
نشانه آن، این است که هنگامی که روی برمیگردانند (و از نزد تو خارج میشوند)، در راه فساد در زمین، کوشش میکنند، و زراعتها و چهارپایان را نابود میسازند؛ (با اینکه میدانند) خدا فساد را دوست نمیدارد.
4️⃣ آسیب شناسی کشاورزی 🍀
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطَامًا إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكْرَىٰ لِأُولِي الْأَلْبَابِ»(۲۱)زمر
آیا (نشانه لطفهای خدا را در دنیا) نمیبینی که خدا از آسمان آب باران نازل گردانید و آن را در روی زمین در نهرها و جویها روان ساخت آن گاه انواع نباتات گوناگون بدان برویاند باز (از سبزی و خرّمی) رو به خزان آرد و نخست بنگری که زرد شود و آن گاه خدا (چوب و علف) خشکش گرداند؟ همانا در آن صاحبان عقل را تذکر (قدرت و رحمت الهی) است.
5️⃣ نعمت کشاورزی 🌻🌾
«وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ»(۱٠)الرحمن
و زمین را (با هزاران نعمت) برای(زندگانی) خلق مقرّر فرمود.
«فِيهَا فَاكِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَكْمَامِ»(۱۱)الرحمن
که در آن میوههای گوناگون و نخل خرمای با پوشش برگ و شکوفه و غلاف است.
«وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّيْحَانُ»(۱۲)الرحمن
و هم حبوبات متنوع که دارای برگ و گل است و نیز ریاحین است.
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
﷽✨
#کوتاه_ولی_اموزنده
☘یه پسر بچه بود به نام غلامعلی پیچک که بعدها شد فرمانده عملیات غرب کشور و طوری شهید شد که برایش دو مزار درست کردند🥺 مادرش از بقالی سر کوچه برایش بستنی خرید. پسربچه بستنی را تو آستینش قایم کرد آوردخونه.
☘مادرش میگفت وقتی رسیدیم خونه رو کرد بهم وگفت: مامان بستنی آب شد ولی دل بچه های تو کوچه آب نشد.
❌حالا آدمهای این زمانه بعضی هامون به جایی رسیدیم که عکس خانه ها .نوشیدنی ها و لحظه لحظه سفره مهمانی و سفره یلدا ومیوه های نوبرمون رو می فرستیم اینستا و....
🌷 فرقی نمی کنه مخاطبمون داره یا نداره .گرسنه ست یاسیره ....🌹
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺فرازی بسیار زیبا و دلنشین🌺
✅استاد ابوالعینین شعیشع✅
سوره اسراء آیه۷
🌹بشنوید و لذت ببرید🌹
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
هدایت شده از کانون فرهنگی هنری فهما غدیر
📸مسابقه عکس سفره هفت سین🍏
6️⃣3️⃣2️⃣ سرکار خانم زهره داداشی
📍استان آذربایجان شرقی / مرند
#لحظه_طلایی | #عید_نوروز
🔹 @kanoonghadir_tiran
🔴 قاعده ۹۹ چیست؟
♻️ پادشاهی به وزیرش گفت: دقت کردی، همیشه خدمتکارم از من خوشحالتر است در حالی که او هیچ چیز ندارد!!
و منِ پادشاه که همه چیز دارم، حال و روزِ خوبی ندارم!!؟
وزیر گفت: سرورم شما باید قاعده ۹۹ را امتحان کنید!!
پادشاه گفت: قاعده ۹۹ چیست؟!!
وزیر گفت: ۹۹ سکه طلا در کیسهای بگذارید و شب، هنگام رفتن خدمتکار به اوبدهید و بگویید این ۱۰۰ سکه طلا هدیهای است برای تو و ببینید فردا چه اتفاقی رخ میدهد!!
پادشاه نقشه را آنطور که وزیر به او گفته بود، انجام داد....
خدمتکار پادشاه، آن کیسه را برداشت و از پادشاه بخاطر این انعام گرانبها تشکر فراوان کرد،
موقعی که به خانه رسید سکهها را شمرد، متوجه شد یکی کم دارد!!
پیش خود فکر کرد که شایدآن را در مسیر راه گم کرده است!!
همراه با خانوادهاش کل شب را دنبال آن یک سکه طلا گشتند و هیچی پیدا نکردند!!
خدمتکار ناراحت و ناامید به خانه برگشت!!
هزار فکر و پریشانی به سراغش آمد که این یک سکه را کجا گم کرده، با آنکه آن همه سکههای دیگر را در اختیار داشت!!
تمام فکرش معطوف به آن یک سکه بود...
روز بعد خدمتکار پریشان حال بود چرا؟!
چون شب نخوابیده بود،
وقتی که پیش پادشاه رسید چهرهای درهم و ناراحت داشت، مثل روزهای قبل شاد و خوشحال نبود!!
پادشاه آن موقع فهمید که معنی قاعده ۹۹ چیست!!
آری، قاعده ۹۹ آن است که داشته های خود را نمیبینیم و تمرکز ما بر روی نداشته هاست...
و در تمام ادوار زندگیمان دنبال آن یک گمشده میگردیم و خودمان را به خاطر آن ناراحت میکنیم و فراموش کردهایم که شاید داشته های ما بسیار بیشتر از نداشته هایمان است.
قاعده ۹۹ همان تمامیت خواهی و کمال گرایی افراطیست.
قاعده ۹۹، زیستن در فضای ناهوشیاریست.
قاعده ۹۹، عدم پذیرش واقعیت و شرایط زندگیست.
پس به داشته هایمان بیاندیشیم و قدر آنها را بدانیم.
آسایش و آرامش و رشد در فضای شکرگذاری و افکار مثبت حاصل میشود.
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
🌺نکات مهم سوره حمد🌺
🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
۱.توکل 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم
۲.روحیه شکر گزاری 🌷
الحمد لله رب العالمین
۳.مهربانی 🌷
الرحمن الرحیم
۴.یاد آخرت 🌷
مالک یوم الدین
۵.عبادت 🌷
ایاک نعبد
۶.عبادت جمعی 🌷
ایاک نعبد
۷.به دنبال راه درست زیستن 🌷
اهدنا الصراط المستقیم
۸.پیروی از الگو 🌷
صراط الذین انعمت علیهم
۹.اجتناب از شیوه زندگی منحرفان 🌷
غیر المغضوب علیهم و الضالین
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
✅عده ای فکر میکنند همین که برای حفظ روزانه وقت میگذارندکافیست
حفظ کردن، فقط حفظ درس جدید نیست.❌
بلکه دوره محفوظات قبلی مهمترین رکن برنامه حفاظ است👍.
✅در ابتدای مسیر سخت ترین فعالیت، حفظ جدید است اما بعد از گذشت چند ماه و بیشتر شدن مقدار محفوظات، سخت ترین قسمت، دوره و نگهداری محفوظات قبلی خواهد بود.که اگر این قسمت به خوبی انجام نشود تمام زحمات حافظ به هدر خواهد رفت👌
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚بـدون تــو هــرگــز♥️⃟📚 #قسمــت_بیســـتمــ –یادته 9 سالت بود تب کردی... سرش رو انداخت پایین .
♥️⃟📚بـدون تــو هــرگــز♥️⃟📚
#قسمت_بیست_و_یکم
برگشتم داخل و نشستم روی صندلی رختکن ... حضور شیطان و نزدیک شدنش رو بهم حس می کردم...
–اونها که مسلمان نیستن ... تو یه پزشکی ... این حرف ها و فکرها چیه؟ ... برای چی تردید کردی؟ ... حاال مگه چه
اتفاقی می افته ... اگر بد بود که پدرت، تو رو به اینجا نمی فرستاد ... خواست خدا این بوده که بیای اینجا ... اگر خدا نمی خواست شرایط رو طور دیگه ای ترتیب می داد ... خدا که می دونست تو یه پزشکی ... ولی اگر الان نری توی اتاق عمل
... می دونی چی میشه؟ ... چه عواقبی در برداره؟ ... این موقعیتی رو که پدر شهیدت برات مهیا کرده، سر یه چیز بی
ارزش از دست نده...
شیطان با همه قوا بهم حمله کرده بود ... حس می کردم دارم زیر فشارش له میشم ... سرم رو پایین انداختم و دستم رو
گرفتم توی صورتم...
–بابا ... من رو کجا فرستادی؟ ... تو ... یه مسلمان شهید... دختر مسلمان محجبه ات رو...
آتش جنگ عظیمی که در وجودم شکل گرفته بود ... وحشتناک شعله می کشید ... چشم هام رو بستم ... – خدایا! توکل به
خودت ... یازهرا ... دستم رو بگیر...
از جا بلند شدم و رفتم بیرون ... از تلفن بیرون اتاق عمل تماس گرفتم...
پرستار از داخل گوشی رو برداشت ... از جراح اصلی عذرخواهی کردم و گفتم ... شرایط برای ورود یه خانم مسلمان به
اتاق عمل، مناسب نیست ... و...
از دید همه، این یه حرکت مسخره و احمقانه بود ... اما من آدمی نبودم که حتی برای یه هدف درست ... از راه غلط جلو
برم ... حتی اگر تمام دنیا در برابرم صف بکشن ... مهم نبود به چه قیمتی ... چیزهای باارزش تری در قلب من وجود
داشت....
.
.
ماجرا بدجور بالا گرفته بود ... همه چیز به بدترین شکل ممکن ... دست به دست هم داد تا من رو خورد و له کنه ...
دانشجوها، سرزنشم می کردن که یه موقعیت عالی رو از دست داده بودم ... اساتید و ارشدها، نرفتن من رو یه اهانت به
خودشون تلقی کردن ... و هر چه قدر توضیح می دادم فایده ای نداشت ... نمی دونم نمی فهمیدن یا نمی خواستن متوجه بشن
دانشگاه و بیمارستان ... هر دو من رو تحت فشار دادن که اینجا، جای این مسخره بازی ها و تفکرات احمقانه نیست ... و
باید با شرایط کنار بیام و اونها رو قبول کنم...
هر چقدر هم راهکار برای حل این مشکل ارائه می کردم ... فایده ای نداشت ... چند هفته توی این شرایط گیر افتادم ...
شرایط سخت و وحشتناکی که هر ثانیه اش حس زندگی وسط جهنم رو داشت...
وقتی برمی گشتم خونه ... تازه جنگ دیگه ای شروع می شد ... مثل مرده ها روی تخت می افتادم ... حتی حس اینکه
انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم ... تمام فشارها و درگیری ها با من وارد خونه می شد ... و بدتر از همه شیطان ... کوچک
ترین لحظه ای رهام نمی کرد ... در دو جبهه می جنگیدم ... درد و فشار عمیقی تمام وجودم رو پر می کرد ... نبرد بر
سر ایمانم و حفظ اون ... سخت تر و وحشتناک بود ... یک لحظه غفلت یا اشتباه، ثمر و زحمت تمام این سال ها رو ازم می
گرفت ... دنیا هم با تمام جلوه اش ... جلوی چشمم بالا و پایین می رفت ... می سوختم و با چنگ و دندان، تا آخرین لحظه
از ایمانم دفاع می کردم...
حدود ساعت 9 … باهام تماس گرفتن و گفتن سریع خودم رو به جلسه برسونم...
پشت در ایستادم ... چند لحظه چشمم هام رو بستم ... بسم الله الرحمن الرحیم ... خدایا به فضل و امید تو...
ادامه دارد..
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
19.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙باید جاهامون رو عوض کنیم!
عطیه عزیزی، حافظ کل قرآن و مسلط به ترجمه و مفاهیم قرآن، میزبانان رو متحیر کرد😱
#پیشنهاد_دانلود #پیشنهاد_ویژه
ببینید یک حافظ کوچیک چطور قاریان بین المللی رو متحیر کرد😳👏🏼👇🏿
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
🔖 این داستان: همه زخمیا🤕
📖 برگرفته از آیه ۵۳ سوره زمر
💌 #به_قول_خدا | #رمضان
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
┅┄「تنھامیانداعش. . .!♥️⃟🍓」┅┄ #Part_8 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب آمرلی، از سرمای ترس می
┅┄「تنھامیانداعش. . .!♥️⃟🍓」┅┄
#Part_9
برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینهام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که هم رگهای بدنم از هم پاره شد.
در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریههای کودکانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس میکردم که نفسم هم بالا نمیآمد.
عباس و عمو مدام با هم صحبت میکردند، اما طوری که ما زنها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی مرگ میداد تا با صدای زهرا به حال آمدم :«نرجس! حیدر با تو کار داره.»
شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم. پنهان کردن اینهمه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته میفهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد :«چرا گوشیت خاموشه؟»
همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم :«نمیدونم...» و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمیآمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت :«فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه میرسم تلعفر، ان شاءالله فردا برمیگردم.»
اما من نمیدانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم :«فقط زودتر بیا!» و او وحشتم را بهخوبی حس کرده و دستش به صورتم نمیرسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد :«امشب رو تحمل کن عزیزدلم، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!»
خاطرش بهقدری عزیز بود که از وحشت حمله داعش و تهدید عدنان دم نزدم و در عوض قول دادم تا صبح به انتظارش بمانم. گوشی را که روشن کردم، پیش از آمدن هر پیامی، شماره عدنان را در لیست مزاحم قرار دادم تا دیگر نتواند آزارم دهد، هر چند کابوس تهدید وحشیانهاش لحظهای راحتم نمیگذاشت.
تا سحر، چشمم به صفحه گوشی و گوشم به زنگ تلفن بود بلکه خبری شود و حیدر خبر خوبی نداشت که با خانه تماس گرفت تا با عمو صحبت کند.
اخبار حیدر پُر از سرگردانی بود؛ مردم تلعفر در حال فرار از شهر، خانه فاطمه خالی و خبری از خودش نیست. فعلاً میمانَد تا فاطمه را پیدا کند و با خودش به آمرلی بیاورد.
ساعتی تا سحر نمانده و حیدر بهجای اینکه در راه آمرلی باشد، هنوز در تلعفر سرگردان بود در حالیکه داعش هر لحظه به تلعفر نزدیکتر میشد و حیدر از دستان من دورتر!
عمو هم دلواپس حیدر بود که سرش فریاد زد :«نمیخواد بمونی، برگرد! اونا حتماً خودشون از شهر رفتن!» ولی حیدر مثل اینکه جزئی از جانش را در تلعفر گم کرده باشد، مقاومت میکرد و از پاسخهای عمو می فهمیدم خیال برگشتن ندارد.
تماسش که تمام شد، از خطوط پیشانی عمو پیدا بود نتوانسته مجابش کند که همانجا پای تلفن نشست و زیر لب ناله زد :«میترسم دیگه نتونه برگرده!»
وقتی قلب عمو اینطور میترسید، دل عاشق من حق داشت پَرپَر بزند که گوشی را برداشتم و دور از چشم همه به حیاط رفتم تا با حیدر تماس بگیرم.
نگاهم در تاریکی حیاط که تنها نور چراغ ایوان روشنش میکرد، پرسه میزد و انگار لابلای این درختان دنبال خاطراتش میگشتم تا صدایش را شنیدم :«جانم؟» و من نگران همین جانش بودم که بغضم شکست :«حیدر کجایی؟ مگه نگفتی صبح برمیگردی؟»
نفس بلندی کشید و مأیوسانه پاسخ داد :«شرمندم عزیزم! بدقولی کردم، اما باید فاطمه رو پیدا کنم.» و من صدای پای داعش را در نزدیکی آمرلی و حوالی تلعفر میشنیدم که با گریه التماسش کردم :«حیدر تو رو خدا برگرد!»
فشار پیدا نکردن فاطمه و تنهایی ما، طاقتش را تمام کرده بود و دیگر تاب گریه من را نداشت که با خشمی عاشقانه تشر زد :«گریه نکن نرجس! من نمیدونم فاطمه و شوهرش با سه تا بچه کوچیک کجا آواره شدن، چجوری برگردم؟»
و همین نهیب عاشقانه، شیشه شکیباییام را شکست که با بیقراری شکایت کردم :«داعش داره میاد سمت آمرلی! میترسم تا میای من زنده نباشم!»
از سکوت سنگینش نفهمیدم نفسش بنده آمده و بیخبر از تپشهای قلب عاشقش، دنیا را روی سرش خراب کردم :«اگه من اسیر داعشیها بشم خودمو میکُشم حیدر!»
بهنظرم جان به لبش رسیده بود که حرفی نمیزد و تنها نبض نفسهایش را میشنیدم. هجوم گریه گلوی خودم را هم بسته بود و دیگر ضجه میزدم تا صدایم را بشنود :«حیدر تا آمرلی نیفتاده دست داعش برگرد! دلم میخواد یه بار دیگه ببینمت!»
قلبم ناله میزد تا از تهدید عدنان هم بگویم و دلم نمیآمد بیش از این زجرش بدهم که غرّش وحشتناکی گوشم را کر کرد.
در تاریکی و تنهایی نیمه شب حیاط، حیران مانده و نمیخواستم باور کنم این صدای انفجار بوده که وحشتزده حیدر را صدا میکردم، اما ارتباط قطع شده و دیگر هیچ صدایی نمیآمد...
···------------------···•♥️•···------------------···
به قلم: فاطمه ولی نژاد
ادامه دارد...
.
إِلهي لا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ...
باز آمدهام سوی تو ای بحر کرم
با روی سیاه و آه و اشک نمنم
هرچند که مستحق تنبیه توام
یا رب به عقوبتت نکن تأدیبم
✍️ #محمدتقی_عارفیان
#دعای_ابوحمزه
#ماه_مبارک_رمضان
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
🔊🔊🔊 نظر سنجی کانال قرآن کتاب زندگی در سال 1401🎲 اعضای محترم کانال #قرآن کتاب زندگی🔸🔸🔸 نظرات ش
عرض ادب و احترام به شما همراهان معنوی کانال قرآن کتاب زندگی ....
باسپاس از همه عزیزان در نظرسنجی کانال
به قید قرعه کشی به 2 برگزیده از طرف امور فرهنگی قرآنی کانال جوایزی اهدا خواهد شد
قرعه کشی نظرسنجی♻️
15 رمضان مصادف با ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
✅ ارتباط بین آیات
📣 برای ایجاد یک ارتباط خوب بین آیات و بیان خوب و درست آیه بعدی یکی از توانایی های حافظ موفق هست
⬅️ مناسبترین و ماندگارترین روش ، ایجاد ارتباط معنایی با آیه بعدیه. یعنی بین آیه قبل و بعد یک وجه مشترک از لحاظ معنا و مفهوم پیدا کن.
⬅️ بعد از مرور یک یا چند صفحه، فقط ابتدای آیات رو تمرین و تکرار کن. تا ترتیب آیات رو یاد بگیری.
⬅️ داشتن یک تصویر واضح و روشن از صفحات حفظ شده بهترین کمک برای ارتباط آیاته. یعنی موقع تحویل یا پرسش از محفوظات، تصویر کامل صفحه در ذهنت تداعی بشه.
⬅️حفظ شماره آیه هم کمک خوبی برای چیدن درست ترتیب آیات در ذهنه.
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
#داستان هاے قرآنــــے
خداوند متعال، در قرآن شريف، به داستانى اشاره مى فرمايد كه از جهاتى، قابل دقت و تأمّل است. با توجّه به اهميّت آن در قرآن، كه نام بزرگترين سوره از اين قصه گرفته شده و همچنين به علت نتايج ثمربخش آن، ما مشروح آن را براى خوانندگان گرامى، در اينجا نقل مى كنيم:
در زمان حضرت موسى عليه السّلام در بنى اسرائيل، مرد جوانى زندگى مى كرد. و به شغل غلّه فروشى اشتغال داشت. وى جوانى با ادب، و آراسته به كمالات ظاهرى و معنوى بود.
در يكى از روزها، كه طبق معمول در مغازه خويش، مشغول تجارت بود، شخصى آمده و از او، گندم فراوانى خريدارى كرد، كه آن معامله كلان، بهره سرشارى براى آن تاجر جوان، در پى داشت. وقتى براى تحويل گندم به انبارى خويش در منزل مراجعه كرد، متوجه شد كه درب انبارى بسته و پدرش پشت در خوابيده، كليد انبار هم در جيب اوست. و از آنجایى كه اين جوان، شخصى فهميده و با تربيت بود، طبعاً پدرش، احترام خاصى پيش او داشت.
با عذرخواهى به مشترى گفت: متأسفانه ! تحويل گندم، بستگى به بيدارى پدرم دارد و من راضى نيستم كه او را از خواب، بيدار كرده و اسباب ناراحتى اش را فراهم كنم؛ به همين جهت، اگر صبر كنى تا پدرم بيدار شود من مقدارى از مبلغ كالا، به تو تخفيف خواهم داد، و اگر نمى توانى صبر كنى، لطفاً از جاى ديگرى جنس مورد نياز خود را تهيه كن.
مشترى گفت: من آن جنس را مقدارى هم گرانتر مى خرم، معطل نشو و پدر را از خواب بيدار كن، جنس را تحويل من بده. جوان گفت: من هرگز، او را از خواب بيدار نخواهم كرد و استراحت پدر، در نزد من بيشتر ارزش دارد تا سود اين معامله كلان. بعد از اصرار مشترى و امتناع تاجر جوان، بالاخره مشترى صبر نكرد و رفت.
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
#روزه_در_ادیان_قبل1
تاریخ میگه
تقریبا تمام ادیان حتی دینهای خود ساخته هم روزه میگرفتن
✅دینهای خود ساخته 👇
🔸مانوی ها ( سال242 میلادی، قبل از اسلامن دین آقای مانی که ایرانیم بوده،) اهل روزه بودن
🔹برهمائی ها که هندی بودن سالی دو بار روزه میگرفتن
🔸بودائی ها هم ماهی چهار روز روزه میگرفتن
🔹صابئیها(حرانی ها) سی روز در سال روزه میگرفتن
📚الفهرست ابن ندیم
📚الصیام فی القرآن
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
#روزه_در_ادیان_قبل1 تاریخ میگه تقریبا تمام ادیان حتی دینهای خود ساخته هم روزه میگرفتن ✅دینهای خود
#روزه_در_ادیان_قبل2
✅دینهای آسمانی👇
گرچه توی تورات و انجیل کنونی خبری از وجوب روزه نیست اما
✅یهودیا پنج روز در سال روزه میگیرن
✅مسیحیا اولا، فقط همون روز قبل کریسمس رو روزه میگرفتن، اما بعدا چهار روز هم بهش اضافه شد
✍به جز پروتستانی ها همه ی مسیحیا اون روزها رو واجب میدونن
📚الصیام فی القرآن
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
💢↶ شرح دعای روز چهارم
✍آیت اللہ مجتهدی تهرانی ره
【اَلّلهُمّ قَوِّنی فیهِ عَلى إقامَةِ أمْرِکَ】
خدایا به من قوہ بدہ تا در ماہ رمضان بتوانم
به خوبی عبادت و امر تو را اطاعت کنم
عبادت قوہ میخواهد و قوہ عبادت
غیر از قوہ جسمانی است
⬅️ ممکن است شخصی ۶۰ سال سن داشته
باشد اما قوہ عبادتش از جوانان بیشتر باشد
باید دعا کنیم که در ماہ رمضان
خدا به ما قوہ عبادت عطا کند
در دعای کمیل هم آمدہ که خدایا قوہ بدہ
به من با جوارحم در خدمت تو باشیم
◽️⇦ برکت زندگی در پرتو عبادت است
【وَ اَذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِكْرِکَ】
یعنی خدایا شیرینی عبادت را به ذائقه ما
بچشان تا قرائت دعاهای افتتاح و کمیل
و توسل و روزہ و نماز به ما مزہ کند
⬅️ روایت قدسی داریم که اگر
عالمی و طلبهای به علمش عمل نکند
کمتر عذابی که میکنم این است که
شیرینی مناجاتم را از دل و قلبش میبرم
【وَ اَوْزِعْنی فیهِ لِأداءِ شُكْرَکَ بِکَرَمِکَ】
خدایا به کرمت کاری کن که من ادای
شکرت را بکنم
⬅️ شکر خدا تنها گفتن الهی شکر نیست
اگر من از نعمتهای خدا به جا استفادہ کنم
خدا را شکر کردهام اگر چشمم نامحرم را نبیند
و گوشم آواز حرام نشود، نعمت چشم و گوش
را بجا آوردهام
【وَاحْفَظنی فیهِ بِحِفظْکَ وَ سِتْرِکَ】
خدایا در این ماہ رمضان من را از انجام
گناہ حفظ کن
⬅️ مردم این را میخوانند اما معنیاش را
نمیدانند باید این دعا برای مردم معنا شوند
روایت است که اگر گناہ بو داشت، دو نفر
پیش هم نمینشستند و اگر مردم از عیب هم
با خبر بودند کسی مردهای را دفن نمیکرد
◽️⇦ ایمـان هم «بـو» دارد
پیامبر اسلام (صلّىاللهعليهوآله) وارد خانه شد و گفت:
من بوی اویس را میشنوم
اویس چون مادرش اجازہ ندادہ بود
منتظر نماند تا پیامبر (صلّىاللهعليهوآله) به مدینه باز گردد
اما بوی خوشش در منزل پیامبر ماندہ بود
【یا أبْصَرَ النّاظرین】
ای خدا که از همه کسانی که نظر میکنند
تو بصیرتر و بیناتری
🕊 ای خدائی که تو بینا به همه اعمال ما
هستی به ما توفیق بدہ که در ماہ رمضان
گناہ نکنیم به حفظ و ستر خودت
🌸°❀°🌹°❀°🌹°❀°🌹°❀°🌸
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
کوچکترین استخوان بدن انسان، استخوان گوش میانی است که به آن استخوان رکابی گفته می شود.
این استخوان که از یک میلیمتر کوچکتر است، صدا را از پرده گوش به داخل آن می فرستد.
__
#دانستنیها #بدانیم #اطلاعات_عمومی #عجایب
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi