#مسیحای_عشق
#قسمت_دویست_ونوزدهم
نڪند متوجہ لفظ و ڪلامم شده باشد؟؟
:_خیلے وقتہ خوابیدم؟
لحنش خالے از دلخورے است...
از تہ دل،لبخندے روے لبانم مےشڪفد.
:+نہ.. چند ثانیہ بود...
لبخند ڪمرنگے روے لبهایش مےنشیند.
:_ببخشید،اصلا نفہمیدم ِڪے خوابم برد...
حق دارم....
همین ڪہ با لبخندش جان مےگیرم یعنے نمےتوانم،نمےشود...
دنیاے من بدون نیڪے نمےشود.
این حس ناشناختہ ڪہ از چشمانم روے قلبم مےریزد و داغم مےڪند،روحم را پرواز مےدهد و جانے تازه بہ رگ
هایم مےریزد.
همین حسے ڪہ نمےدانم چیست و نمےدانم ِڪے در من جوانہ زد...
هرچہ هست،حال خوبے است.
لبخندے بہ صورتش مےپاشم
:+اگہ خستہ اے،بخواب...
با دست چپ،چشمانش را مےمالد.
:_نہ دیگہ... خوابم پرید...
مےخواهم چیزے بگویم ڪہ صداے در مےآید.
بلند مےشوم و پشت در مےایستم.
صداے گام هایے مےآید.
صدا مےزنم
+:مانے تویے؟
صداے خستہ ے مانے مےآید.
:_آره منم،بفرمایید تو مسیح! این آقا زحمت کشیدن نصفه شبی اومدن قفل رو باز کنن اینجا چرا تاریکه؟
:+دمت گرم داداش...فڪر ڪنم برق رفتہ
:_نہ ڪل ساختمون برق داره... شاید اشڪال از فیوزه بذار ببینم..
:+مراقب باش..
چند دقیقہ مےگذرد و یڪ دفعہ اتاق پر از نور مےشود.
بہ طرف نیڪے برمےگردم و لبخند مےزنم.
:+چیزے تا آزادے نمونده!
لبخند مےزند و سرش را پایین مےاندازد.
مانے مےگوید
:_فیوز پریده بود... مال این قسمت خونہ..
:+دستت درد نڪنہ..
صداے ابزار آلات و تق تق چیزے از پشت در مےآید.
نزدیڪ نیڪے مےنشینم و با ابروهایم بہ ڪتابخانہ اشاره مےڪنم
:+هرڪدوم از ڪتابها رو هروقت خواستے بیا ببر..
نگاهم مےڪند،با شیطنت...
:_اگہ برشون دارم و پس ندم چے؟
چقدر این همنشینے چند ساعتہ،دختربچہ ے همسایہ ام را خودمانے و راحت ڪرده است...
:+ازتون شڪایت مےڪنم خانم وڪیل...
ملیح مےخندد.
صداےمانے از پشت در مےآید.
:_مسیح،زنداداش..
در الان باز مےشہ...
به قَلَــــم فاطمه نظری
@gordan110