#مسیحای_عشق
#قسمت_دویست_وپنجاه_وچهارم
مےپرسم
:_چند سالتہ شما،طلا خانم؟
:+من نزدیڪ پنجاه سال از خدا عمر گرفتم...
لبخند مےزنم،درست حدس زده بودم..
حالا یڪے دوسال اینطرف آنطرفتر..
حرفش را ادامہ مےدهد.
:+راستش خانم... میگن پیرے هزار دردسر و آفت دنبالش داره،راس میگن...شوهرمنم،سر پیرے،معرڪہ گرفتہ...
اینروزا همش مےگہ دیر نیا خونہ،قبل غروبے خونہ باش...
لبخند مےزنم.
:_خب طلا خانم،لابد دوستتون داره، نمےخواد بیش از حد ڪار ڪنین و خستہ بشین...
لبخند شرمآگینے مےزند.
از شنیدن این حرف،لپهایش گل مےاندازد.
یاد وقاحت بعضے از دختران همسن و سال خودم مےافتم..ڪاش گذر زمان خیلے چیزها را عوض نمےڪرد.
طلا با خجالت روسرےاش را مرتب مےڪند.
+:آره خانم... راستش بہم میگہ بچہها دیگہ از آب و گل دراومدن...
لازم نیست زیاد ڪار ڪنیم..
اما وقتے شرارهخانم زنگ زدن گفتن واسہ آقامسیح و تازه عروسشون مےخوان آشپزے ڪنم،بہ شوهرم گفتم اینجا رو
نمےشہ نرم...آقامسیح خیلے گردن من و خونواده ام حق دارن...
مےگویم
:_مگہ شما،ڪمڪ حال زنعمو نبودین؟
:+نہ خانم... شرارهذخانم خودشون آشپزے مےڪنن... فقط دوهفتہ یہ بار یہ خانمے هست ڪہ مےره واسہ نظافت...
من فقط روزایے ڪہ مہمون دارن میرم ڪہ دستذتنہا نباشن...
چقدر زندگے هاے مامان و زنعمو شبیہ است و چقدر رفتارهایشان متفاوت...
از وقتے بہ یاد دارم،منیر ڪارهاے آشپزخانہمان را برعہده داشت.بین مامان و زنعمو،من ترجیح مےدهم شبیہ
زنعمو باشمـ.
مےپرسم
:_چند تا بچہ دارے طلا خانم ؟
طلا بہ یاد بچہهایش ڪہ مےافتد لبخند مےزند
:+سہ تا ...سہ تا پسر...
الان دیگہ هرڪدوم واسہ خودشون مردے شدن...
لبخند مےزنم
:_خدا حفظشون ڪنہ..ـ
:+ولے الان بہشون برمےخوره ڪہ من میام اینجا...
لب پایینش را مےگزد.
انگار از حرفے ڪہ زده،پشیمان شده.
:+ببخشید خانم،اصلا قصد بدے نداشتم
:_حرف بدے نزدے طلا خانم....
:+خانم بہ آقامسیح نگید...ممڪنہ منو مرخص کنن...
دستم را بہ گرمے روے دستش مےگذارم
:_نگران نباش طلا خانم...
لبخند تلخے مےزند.
:+مےدونین خانم؟ حتما آقامسیح بہتون گفتن...
من بہ عنوان دایہ،این روزا بہش میگن پرستار،آقامسیح رفتم تو خونہ ے آقاے آریا...از بچگے دیدمشون،یعنے از
وقتے چند ماهشون بود...اگہ بیشتر از پسراے خودم دوسشون نداشتہ باشم ڪمتر هم ندارم...
باز انگار،حس مےڪند حرف ناشایستے زده.
خودش را جمع و جور مےڪند..
نمےخواهم از حضورم معذب شود.روزها در این خانہ،بہ یڪ همصحبت نیازمندم.
:_مےفہمم چے میگے طلا خانم...
:+راستش خانم،الان دیگہ بہ پو ِل ڪار ڪردن من نیاز نداریم....
اونقدر آقامسیح و آقامانے ڪمڪمون ڪردن ڪہ خداروشڪر،الان دیگہ دستمون بہ دهنمون مےرسہ.. لحنش محڪم
به قَلَــــم فاطمه نظری
@gordan110