eitaa logo
لاویا،🥺🇵🇸💔
384 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
631 ویدیو
10 فایل
"لاویا به معنی نوازش شدن😍 🥺🤍🫂 رمان های دلبر❤ عکس های دلبرانه❤💍 متن های عاشقانه :) تولد کانالون۱۴۰۰/۷/۸ من:) @kasiriiiof2020 https://harfeto.timefriend.net/16840927701495 حرف انتقادی در خدمتم 👀 ما اینجایم یک فضای از جنس عاشقانه ودلبری 💍
مشاهده در ایتا
دانلود
صداے ڪوبشهاے متمادے قلبم،تمام راهرو را برداشتہ. دستم مےلرزد. مثل قلبم... نفسهایم بہ شماره افتاده. حس مےڪنم دنیا دور سرم مےچرخد. مسیح با لبخند رو بہ زن مےگوید:بہ نظرم شربت تو ڪابینت بغلے باشہ.. صدایش مےزنم:مســـــیـــح... خنده از روے لبهاے مسیح مےپرد. مےگوید:نیڪے.... من...من نمےدونستم خونہ اے زن بہ طرفم برمےگردد. حس مےڪنم چشمانم سیاهے مےرود... و دیگر هیچ نمے فہمم.. چشمانم را محڪم روے هم فشارـمےدهم. مےخواهم از این ڪابوس وحشتناڪ بیدار شوم. چشمهایم را فشار مےدهم و آرام باز مےڪنم. چہره ے نگران مسیح را برابرم مےبینم. تنہا یڪ قدم با هم فاصلہ داریم. آرام،اما ملتہب مےپرسد :_خوبے؟؟رنگت پریده... قامت بلند مسیح نمےگذارد آشپزخانہ را ببینم. اما..نہ،هنوز هم خوابم. هنوز هم ڪابوس مےبینم. سایہ ے شوِم زنے پشت سِر مرد من دیده مےشود. مرِد من... ؟؟ یڪ قدم عقب مےروم. مسیح همان یڪ قدم را پرـمےڪند. دستمـ را بہ دیوار پشت سرم مےگیرم و برمےگردم.حس مےڪنم محتویات معده ام،بہ سمت دهانم هجوم مےآورند. چشمانم را مےبندم و دستم را روے شڪمم مےگذارم مسیح با نگرانے صدایم مےزند :_نیڪے... نیڪے... نیڪے..... قدمهاے تند و نامرتبے بہ ما نزدیڪ مےشود. چشمهایم را باز مےڪنم. نمےخواهم از دید آن دو،ضعیف بہ نظر برسمـ. زن جلو مےآید. مانتوے بلند دارچینے پوشیده و موهاے خاڪسترےاش از زیر مقنعہ ے قہوهاےاش بیرون ریختہ. چقدر چہره اش آشناست. زن،لیوان بلندے بہ دست مسیح مےدهد : بدید خانم بخورن... چروڪهاے ریز و درشتخ اطراف چشمش،خط هاے افقے روے پیشانے اش.. من این زنه پنجاه سالہ را قبلا ڪجا دیده ام ؟ دستم را بہ ڪمرـمےگیرم تا صاف بایستم. مسیح،مضطرب قاشق را درون لیوان مےچرخاند و صداے بہم خوردن حبہ هاے قند و دیواره ے لیوان،اعصابم را بہم مےریزد. زن آرام بہ مسیح مےگوید :رنگشون پریده... بہ نظرم ضعیف شدن ... صدایش هم برایم آشناست. ڪجا دیدمش؟ مسیح مےخواهد بہ طرفم بیاید،اماـمردد رو بہ زن مےگوید:لطفا ڪمڪ ڪن رو اون مبل بشینن. زن،ڪمڪم مےڪند تا جسِم ڪمتوانم را روے مبل بیندازم. مسیح برابرم زانو مےزند و با نگرانے در چشمهایم خیره مےشود. َم :_بیا اینو بخور... بخور ـ خان ... به قَلَــــم فاطمه نظری _______ @gordan110