eitaa logo
لاویا،🥺🇵🇸💔
384 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
631 ویدیو
10 فایل
"لاویا به معنی نوازش شدن😍 🥺🤍🫂 رمان های دلبر❤ عکس های دلبرانه❤💍 متن های عاشقانه :) تولد کانالون۱۴۰۰/۷/۸ من:) @kasiriiiof2020 https://harfeto.timefriend.net/16840927701495 حرف انتقادی در خدمتم 👀 ما اینجایم یک فضای از جنس عاشقانه ودلبری 💍
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدات اوج آرامش ☺😊😉💚☘ 🧡💛 ─━━━━•❥•⊱♡⊰•❥•━━━━               @gordan110 ─━━━━•❥•⊱♡⊰•❥•━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه صاف ساده شروع شد ❤️💍👫💑 ─━━━━•❥•⊱♡⊰•❥•━━━━               @gordan110 ─━━━━•❥•⊱♡⊰•❥•━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به افتخار تمام مادران دنیا که هرچه کنیم برایشان کم است میمرم برایت ای مادر ای کسی بهشت برای توست 😍😘😗🥺🙃🥰 زندگیم داشتن @gordan110
چند روزی نمیتونم پارت گذاری رمان یادت باشد کنم جند روز صبور باشید میزارم 😊😍
میخواهم ۳۰ پارت از رمان مسیحای عشق بزارم براتون😊😍 '
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بشقابش را روے میز مےگذارد،دوباره بلند مےشود _:لیوان بیارم پشت سر من مےایستد. برمےگردم،ڪابینت بالایی را باز ڪرده و روے پنجہ ے پا ایستاده و سعے مےڪند دستش بہ طبقہ ے دوم ڪابینت ها برسد. خنده ام مےگیرد،فاصلہ زیاد است!دستش بہ لیوان ها نمےرسد. بے صدا بلند مےشوم،دقیقا پشت سرش مےایستم. تنہا چند سانتےمتر مانده تا بدنم با تن او مماس شود. دست راستم را دراز مےڪنم و از بالایی دست نیڪے،لیوان برمےدارم.بہ سمتم مےچرخد. صداے قلبش را مےشنوم،بہ وضوح! صداے قلب خودم هم،گوش فلڪ را پر ڪرده. آب دهانش را قورت مےدهد.با لبخند لیوان را بہ سمتش مےگیرم. _:از این بہ بعد چیزے خواستے،بہ خودم بگو... لیوان را از دستم مےگیرد. سر تڪان مےدهد و سریع از حصر دستانم خارج مےشود. پشت میز مےنشینم،با لبخند. نگاهش را از صورتم مےگیرد و با چند سرفہ ے مصلحتے،گلویش را صاف مےڪند دختربچہ ے همسایہ ام براے فرار از شیطنت چہره ے من ، مےخواهد بحث را عوض ڪند ! +:بین غذا، آب خوردن اصلا درست نیست..نمےدونم چرا خواستم لیوان بیارم ؟ و لبخند مےزند،شیرین و پر از زندگے.. شیطنت را از نگاهم مےگیرم،لبخندم را مےخورم. دوست ندارم اذیتش ڪنم،ولے سرخ و سفید شدنش بامزه ترین تصویر حیات از شرم است! در فراموش ڪردن اتفاق چند لحظہ قبل،همراهے اش مےڪنم. _:چرا بین غذا آب خوردن درست نیست؟ چنگال را داخل دهانم مےڪنم،مثل همیشہ هنر دستش ستودن دارد! مےگوید +:حدیث داریم از امام رضا از نظر پزشڪے هم ثابت شده ڪہ مےتونہ منشأ بیمارے باشہ.. آخ.. یادم رفت بلند مےشود و دست هایش را مےشوید. مےخندم +:خانم دڪتر اینم حدیث داره؟ _:من دڪتر نیستم ڪہ.. ولے حضرت امیر فرمودن: به قَلَــــم فاطمه نظری @gordan110
شستن دستها پیش و پس از غذا، موجب افزون شدن عمر است و سبب زدودن چربی از جامه هاست و دیده را جلال می دهد. سر تڪان مےدهم،عجب سخن پر مغزے و چہ چینش و بلاغت بے نظیرے... نمےتوانم نظرم را مخفے ڪنم. _:عجب جملہ بندے معرڪہ اے! با لبخند سر تڪان مےدهد +:طبیعتا تو ترجمہ،نمےشہ همہ ے مفہوم رو رسوند.. براے درڪ عمق مطلب،باید عربے بلد باشید تا ببینید چہ شاهڪار بے نظیریہ نہج البلاغه _:نہج البلاغه؟ +:اوهوم،مجموعہ نامہ ها و خطبہ ها و حدیث هاے حضرت امیره... من اول دبیرستان ڪہ بودم،قبل از اینڪہ ...اممم... اینجورے بشم...)بہ روسرے اش اشاره مےڪند(یہ دختر ارمنے تو ڪلاسمون داشتیم.اون موقع خیلے سخت عربے یاد مےگرفت تا بتونہ قرآن و نہج البلاغه رو ڪامل درڪ ڪنہ.. هیچ وقت یادم نمےره،گاهے وقت ها سر ڪلاس چندین ساعت تو فڪر بود،مےگفت خوش بہ حالتون،عجب امامے دارین.. من اون موقع ها بہش مےخندیدم.. ولے الان بہ پاڪے قلبش و حق پذیرے اش حسودے مےڪنم.. _:چے شد؟ +:مسلمون شد... مسلمون شد و یہ مدت بعد، همہ ے خانواده اش رو مسلمون ڪرد... لبخند مےزند و آه مےڪشد...چہ حال پر از ابہامے دارد! صداے زنگ موبایلش مےآید. خم مےشود و از روے ڪابینت،موبایل را برمےدارد. نگاهے بہ صفحہ مےاندازد ؛ )ببخشید( مےگوید و جواب مےدهد. چنگال را سہ دور،مےچرخانم و داخل دهانم مےبرم. الحق ڪہ دست پختش فوق العاده است. +:سلام پرستوجان.. چند لحظہ مےگذرد +:ببخشید... ؟؟ شما؟ نیم رخ راستش را نگاه مےڪنم،او آن طرف خانہ را... +:بلہ بلہ.. شناختم.. آقاے شریفے.. موبایل پرستو دست شما چے ڪار مےڪنہ؟ گوش هایم تیز مےشوند،شریفے! آقاے شریفے! چند ثانیہ مےگذرد،بہ ظاهر مشغول خوردنم.. اما... همہ ے حواسم معطوف نیڪے است. +:نہ آقاے شریفے.. خواهش مےڪنم ادامہ ندید. +:نہ من اصلا موقعیتش رو ندارم... آقاے شریفے... نہ من اصلا قصدش رو هم ندارم... تنم مےلرزد،از چیزے ڪہ گوش هاے من،و از آن بدتر گوش هاے نیڪے مےشنوند واهمہ دارم... به قَلَــــم فاطمه نظری @gordan110
خودم را دلدارے مےدهم،حتما هم ڪلاسی اش مےخواهد پروژه اے،تحقیقے،زهرمارے با هم انجام دهند... چنگال را در دستم تڪان مےدهم و پاهایم را روے زمین.. +:نہ آقاے شریفے لطفا بہ پدرم زنگ نزنید... چنگال از دستم با صداے بدے درون بشقاب مےافتد. نیڪے صورتش را بیشتر برمےگرداند. ولے مےبینم گوشہ ے لبش را بہ دندان گرفتہ.. هرچقدر هم نیمہ ے پر لیوان را ببینم،براے پروژه و درس ڪہ اجازه ے پدر لازم نیست... +:خواهشا ادامہ ندین آقاے شریفے دوست دارم خرخره ے بے شرف شریفے را بجوم... دوست دارم موبایل را از نیڪے بگیرم و هرچہ فریاد در گلو دارم،نثار گوش های شریفی بڪنم.. دوست دارم هرچہ دشنام بلدم و بلد نیستم بہ این شریفے بدهم... من چرا اینقدر دست و پایم را گم کرده ام؟ نیڪے بلند مےگوید +:مےشہ تمومش ڪنین... خدانگہ دار... و موبایل را محڪم،روے میز مےگذارد.. نفس عمیق مےڪشد.. نمےتوانم نگاهم را از صورتش بگیرم. دست چپم را پشت گردنم مےبرم و شاهرگ هایم را بہ آرامش دعوت مےڪنم. نمےشود.. آرام نمےشوم... چشمانم را مےبندم و باز مےڪنم. نگاهم بہ دست چپ نیڪے مےافتد. جاے خالے حلقہ،بہ چشمانم دهن ڪجے مےڪند. ڪور شد،تمام اشتہایم! یعنے در تمام این دو هفتہ،بدون حلقہ راهے دانشگاه شده؟ فوران خشم،از درونم.. پاشنہ ے پاے چپم ڪہ مدام روے زمین ڪوبیده مےشود.. و دست بدون حلقہ ے نیڪے نطقم را باز مےڪند. آرام مےگویم _:حلقہ ات ڪو؟ صدایم رگہ دار و بم تر شده...سرش را بالا مےآورد و نگاهم مےڪند. پلڪم مےپرد. با صداے نسبتا بلندترے مےگویم به قَلَــــم فاطمه نظری @gordan110