eitaa logo
گردان ۳۱۳
1.8هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
78 فایل
یا اللّٰه . . . در هیـاهویِ بی‌صدایۍ ، برافراشتیم بیرقی را برای گم‌نکردنِ آرمان‌هایمان. . . شِنوای شُما . @khodadost_1 قَوانین و نُکات . @goordanh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 👊🏻«میداندار»👊🏻 🖋پارت50 -امیر علی- ...(🎧)حالت آبتین چیزی بود شبیه عصبانیت اون شبش توی مسجد والبته خیلی بدتر!! چشاشو انگار واقعا خون گرفته بود...داشت آتیش میگرفت از عصبانیت؛اینو وقتی فهمیدم که دویدم جلوشو گرفتم که دستش به بهراد صولتی نرسه... -:بهراد آشششششغااال!!!🤬... سمتش دویدم وشونه هاشو گرفتم که نزارم جلوتر بره...: -:آبتین صب کن....!... -:ولم کن...😡 -:آبتین تو الان عصبانی یی...نمتونم بزارم بری جلوتر... بلندتر داد زد: -:ولم ککککککن!!!.... و سعی داشت منو کنار بزنه... -:آبتین...این راهش نیست داداش!! -:میکشمش...با دستای خودم میکشمش!!🤬 -:صب کن آبتین...بزار تا باهم گیرش بندازیم...ولی الان نمیشه تو بری به جونش بیفتی که...🤫 -:ولم کن...برو کنار...😤😡 بالاخره زورش بهم رسیدو هلم داد کنار وسرعت گرفت سمت بهراد صولتی!!😥 -نیوشا- ...آبتین اون پسر رو از سر راهش کنار زد وفقط داشت میومد که بهرادو بکشه...به بهراد گفتم: -:برو...برو گمشو....زود برو!! نگاهم که کرد انگار کمی ترسیده بود...با شنیدن حرفام به خودش اومد ویه لحظه ای پرید تو ماشین وبا رسیدن آبتین راه افتاد...آبتین مشتی روی صندوق عقب ماشین کوبید وخواست دنبالش بره که گفتم: -:داداش ترو خدا!...😥 انگار نمیشنید!نمفهمید که دوروبرش چخبره...داشت میرفت که بکشش!تا سر کوچه دوید وبا رسیدن اون پسر جوون بهش از حرکت ایستاد... دستمو روی دهنم گذاشتم وبه دیوار پشت سرم تکیه زدم وبه بهم ریختگیش نگاه کردم وداغی باریکه اشک رو روی گونه هام حس کردم(خدایا!این چه آزمایشیه؟!!😭) -امیر علی- ...دویدم ودرست سر کوچه جلوشو گرفتم وبا نگرانی اما به حالت دعوا کردنش گفتم: -:آبتین صب کن!!... آروم باش!!...خواهرت داره سکته میکنه!!...آروم باش!!😠 به پشت سرم نگاه میکرد...با شنیدن اسم خواهرش یکمی آروم گرفت...به اخمم ودر عین حال اضطرابی که توی چهرم نمایان شده بود خیره شدو بعد از چند لحظه کوتاه... -آبتین- ...اشک نگاهمو تار کردو همونطور که بهش نگاه میکردم با بغض گفتم: -:من بی غیرت چیکار کنم امیر...؟!! وهمزمان با فرو ریختن اشکام،انگار امیر علی سرمو به سینه اش چسبوند وخواست که آرومم کنه...منم دیگه از خود بی خود شدم وبلند بلند گریه کردم...فقط گریه کردم...بلند...از ته دل!...دیگه مهم نیست کی هست وکی نیست...!نمیتونم دیگه...دیگه نمیتونم...تحمل ندارم!...خسته ام...داغونم...دیگه له شدم...خورد شدم...حقیر شدم...نابود شدم...نابود...!تا کی قراره ادامه بدی خدا؟!...دارم میمییرم خدا!!...دیگه نمیتونم...به خودت قسم...دیگه تحمل ندارم...به جون همونی که برات مهمه...من دیگه رد دادم!...شدم یه دیوونه داغون...همینو میخواستی؟!!...یا هنوز هم قراره ادامه داشته باشه؟!!...من دیگه نمیتونم...نمیتونم...نمیتونم دیگعععععع!!....😭😭😭😭😭... 《 کپی از رمان میداندار ممنوع❌(تحت پیگرد الهی)🔅》 ⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 👊🏻«میداندار»👊🏻 🖋پارت51 -شکیبا- ...دل شوره گرفته بودم...زهرا باید میومد! دیگه نتونستم تحمل کنم وبهش زنگ زدم...اما انگار خبری نبود...تا لحظه آخر...تا وصل شد گفتم: -:الو زهرا...! صداش خفه بود وانگار نفسی برای صحبت کردن نداشت: -:سلام... -:سلام زهرا!خوبی؟!!!😥🤭... -:شکیبا... -:جان؟!! -:میای دنبالم؟!! -:آره حتما!کجایی؟!!😰 -:تو کوچمون منتظرتم... -:دارم میام.خداحافظ!😓 گوشی قطع کردم وشروع کردم مسجدو دویدن...خیلیل استرس گرفتم...چرا اینطوری بود؟!!خدایا... از سالن اومدم بیرون وکفشامو از جاکفشی برداشتم انداختم رو زمین...پشت کفشامو خابودم وپام کردم ودویدم سمت در... خدایا چیشده؟!!😰 کل خیابونو سمت خونشون دویدم... کوچشون...کوچشون کدوم بود؟!!...همینه فک کنم ولی...اینا که😳...ینی چیشده؟!!!...چرا داداش زهرا داره گریه میکنه؟!! سرمو انداختم پایین واز کنارشون گذشتم ورفتم توی کوچه... تا زهرا رو دیدم که گوشه کوچه کنار دیوار نشسته و رنگ به صورت نداره،زیر لب گفتم: -:خدا مرگم...! دویدم سمتش وصداش زدم...داشت نگاهم میکرد ولی فقط نگاه میکرد...با لبای خشکیده وصورت خیس!: -:زهرا جان...الهی بمیرم!چیشده؟!! نشستم مقابلش وصورتشو تو دستام جا دادم...یکمی نگاهم کردو اشک چشمش دوباره جوشیدن گرفت... بغضمو قورت دادم وگفتم: -:چرا اینجا نشستی زهرا؟!...حالت خوبه؟!... به آرومی دستشو روی دستم گذاشت وهمونطور که گریه میکرد،چشاشو باز وبسته کرد وخیلی کم سرشو بمعنی تایید تکون داد!گفتم: -:تو که رنگ به صورتت نیست دختر...داری منو سکته میدی!!... مکثی کردم وفتم: -:میخوای ببرمت خونتون؟! انگار سعی داشت بغضشو قورت بده...نفس کوتاهی کشیدو با صدای ضعیف وبی رمقش گفت: -:نه!بریم مسجد... -:پاشو...پس پاشو بریم! چند لحظه صبر کرد وبعد دستشو به زمین ستون کرد تا بلند شه... زودتر از اون من بلند شدم ودستمو سمتش دراز کردم.زهرا هم دستشو تو دستم قلاب کرد وبه آروم بلند شد... خاک چادرشو تکوندم ودستشو گرفتم وآروم آروم راه افتادیم سمت انتهای کوچه... خیلی نگرانش بودم...دلم میخواست منم گریه کنم ولی نمیشد...اون رفیقمه...مثل خواهرمه...دوستش دارم... -نیوشا- ...آروم آروم قد میزنیم...دستمو توی دستش گرفته...میدونم که بغض داره میخواد مراعات حال منو بکنه...یه آرامشی تویی گرفتن دستاش هست که با اینکه خیلی حال خوبی ندارم ولی...میتونم بگم با هیچی نمیشه جاشو پر کرد...آرومتر شدم...انگار با گرفتن دستم حس پشتیبان داشتنو بهم تزریق کرده...خدایا شکرت بابت چنین مرحمتی...بابت چنین دوست با محبتی...شکرت بابت این دلگرمی که بهم عطا کردی...شکرت🌱❤️ هیچی یک رفیق خدایی نمیشه!...رفیقی که ترو به خدا برسونه🌷❤️...خدایا شکرت... -آبتین- ...آرومتر شده بودم...سمت چپ بدنم درد میکرد...از سر تا نوک انگشتام... -:آبتین...داداش!...خواهرت حالشون بهتر شده...ببین...دارن میرن مسجد فک کنم... سرمو از توی آغوش امیر علی بیرون کشیدم وبه صورتش نگاه کردم...چقد با معرفتی پسر! تو کوچه نگاه کردم...زهرا سرش پایین بود ودست تو دست اون دوستش بنام شکیبا...داشتن از کنار دیوار میومدن سمت ما...امیر علی آروم گفت: -:میای بامن بریم مسجد؟!... کمی خجالت میکشیدم ازش...نگاه کوتاهی به صورتش کردم وسرموپایین انداختم...یهو گرمای دستش رو روی شونه ام حس کردم...: -:ما رفیقیم!نگران نباش... سرمو بمعنی تاییید تکون دادم وگفتم: -:بریم مسجد... و راه افتادم... امیر علی هم راه افتاد...این دیگه کیه؟...فرشته نجات...؟!!نمیدونم...فقط میدونم که دارم کم کم بهش اعتماد میکنم... 《 کپی از رمان میداندار ممنوع❌(تحت پیگرد الهی)🔅》 ⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
سلام رفقا😊👋 دوتا پارت جذاب رفیقونه تقدیم همه رفقای با مرام ومعرفت😍😍😍👆 رمان《میداندار》رو به رفیقای با معرفتتون معرفی کنین❤️👊 | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
https://harfeto.timefriend.net/16211818315350 نظرات خواندنی تون رو درباره《رمان میداندار》،بصورت ناشناس به ما بگید😍😊 پیشاپیش ممنون از نظراتتون❤️🌸
👆😍❤️😍❤️😍❤️😍❤️😍❤️😍❤️😍❤️😍👆 این یه سوپرایز رفیقونه بمناسبت شروع رفاقت《آبتین وامیر علی》ورفاقت با معرفت《زهرا وشکیبا》💕 تقدیم به رفیقای انقلابی خدایی کانالمون😍🌷👊 | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی_آنلاین_در_روزگار_سردی_داروی.mp3
2.67M
🎵می آید آن مردی . . . 🎵 💛جمعه های دلتنگی💛 🎤 زیبا👌 سبک؛ تک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام حالتون چطوره🤗 یک نظر سجی در مورد رمان میداندار گذاشتم 🙃👇🏻 لطفا مثل همیشه 🦋 حمایت کنید و نظرتون رو بگید 🥰🌸👇🏻🌸 https://EitaaBot.ir/poll/8awmnu https://EitaaBot.ir/poll/8awmnu
عشق یعنی یک خمینی سادگی🙏 عشق یعنی با علی دلدادگی🙃 ° | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
💌 گرد فرش حَرمت هشت شفای دل ما هرکه زائر شده آرام گرفته‌ست اینجا ] | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
یه سری بـــغض ها فقط با نــــام حسیـــــن میشکند...🥀 ] ✌🏻 | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
گردان ۳۱۳
سلام حالتون چطوره🤗 یک نظر سجی در مورد رمان میداندار گذاشتم 🙃👇🏻 لطفا مثل همیشه 🦋 حمایت کنید و نظرت
سلام رفقای همراه رمان《میداندار》😊😍👋 وقتتون بخیر🌸 دوستان عزیز! لطفا اگر دوست دارید رمان خودتون ادامه پیدا کنه در این نظرسنجی شرکت کنید وحتما نظرتونو با ما به اشتراک بزارید😊🌸 منتظریم که کولاک کنید😍❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام حالتون چطوره🤗 یک نظر سجی در مورد رمان میداندار گذاشتم 🙃👇🏻 لطفا مثل همیشه 🦋 حمایت کنید و نظرتون رو بگید 🥰🌸👇🏻🌸 https://EitaaBot.ir/poll/8awmnu https://EitaaBot.ir/poll/8awmnu
سلام دوستان عزیز از اونجاییکه برای پارت گزاری در کانال نیاز به مخاطبهای پرشور وذوق داریم تا زمانیکه تعداد رای های نظرسنجی به حد مقبولی نرسه پارت نمیزاریم تا همه دوستان همراه عزیز لطف بکنن ودر این نظرسنجی شرکت کنن😊🌸 منتظر نظرات شما عزیزان هستیم😍🌸
💯💯💯👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻💯💯💯 -:الو...زهرا!...😱 نفس مو بازدم کردم وگفتم: -:...میشنوم شکیبا!...چخبره اونجا⁉️ -:حالت خوبه؟! -:شکیبا بگو... -:...اومده وداره دنبالت میگرده...منو که دید مثل اینکه شناختم چون صدام زدو گفت رفیقت کجاست😨❗️...الان حاج سید اومده داره باهاش صحبت میکنه...یه چند نفری هم از بچه های هیئت جمع شدن دورشون!...😓 دستام شروع به لرزیدن کردو سرم داغ شد...نشستم روی صندلی جلوی میز.🤯😰بغضمو قورت دادم وآروم گفتم............... اگه بقیه این رمان جذاب رو میخوای بزن روی رمان میداندار |*- https://eitaa.com/joinchat/2801336364C413f478082 *} بدو بدو که جا نمونی🏃‍♂ این رمان معرکه اس رفقا😍
https://harfeto.timefriend.net/16211818315350 نظرات خواندنی تون رو درباره《رمان میداندار》،بصورت ناشناس به ما بگید😍😊 پیشاپیش ممنون از نظراتتون❤️🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴توسل به اهل بیت برای ریشه کنی کرونا...🤲 🌴لطفا در صورت موافقت با این طرح، به بنده اعلام آمادگی کنید.... ان شالله ماجور باشید
گردان ۳۱۳
🌴توسل به اهل بیت برای ریشه کنی کرونا...🤲 🌴لطفا در صورت موافقت با این طرح، به بنده اعلام آمادگی کن
البته مدنظر قرائت ما در تیر ماه.همین ماه است....اما چاپ اشتباها زدیم مرداد...عفو بفرمایید
افوض امری الی الله: بسم الله الرحمن الرحیم بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند 🌸🌸🌸🌸 چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار 💠🌸💠هموطن گرامی شاید اخبار تلخ این روزهای مناطق مرزی کشور به گوش شما رسیده باشد. 💠🌸💠 بدینوسیله به محضر دوستان گرامی می‌رساند عده ای از هم‌وطنان نقاط مرزی کشورمان در منطقه سیستان از نعمت آب شرب که حداقل نعمت ضروری برای حفظ جان و حیات است بی بهره اند . و گاها با رفع قطعی آب، از این نعمت به صورت آلوده و پر از گل و لای استفاده میکنند، این مسیله موجب شده فرزندانشان دچار بیماریهای ناشی از آب ناسالم گردند. به این خاطر براین شدیم که با همت عزیزان برای جمع آوری مبالغی جهت تهیه آب آشامیدنی سالم دست بدست هم دهیم. شماره کارت جهت تهیه آب و همچنین داروی طبیعی کرونا 👇🏻 6273-8111-4453-2402 در صورت ارسال‌ مبلغ به شماره تلفن ۰۹۰۱۳۸۳۳۷۰۱ اطلاع دهید. خداوند نگهدار سلامتی شما باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلاااام علیکم. یادآوری قرائت سوره یس در سه شنبه ها.... بنیت سلامتی وظهور امام زمان علیه السلام... توضیحات برای بزرگواران جدید👇👇 🌴طرح : هرسه شنبه ما قراّئت یس داریم برای امام زمان....لذا هرسه شنبه یادآوری میکنم.... ☘دوستان امشب هم درصورت امکان دعای توسل برای دفع کرونا بخوانیم....
بسم الله... ✌️🏻