eitaa logo
گردان ۳۱۳
1.8هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
78 فایل
یا اللّٰه . . . در هیـاهویِ بی‌صدایۍ ، برافراشتیم بیرقی را برای گم‌نکردنِ آرمان‌هایمان. . . شِنوای شُما . @khodadost_1 قَوانین و نُکات . @goordanh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اظهار نظر جدید مهران مدیری: کدام ایرانی را می‌شناسیدی که وطنش را تکه‌پاره بخواهد؟😡 ⭕️ معلومه جنابعالی و امثال جنابعالی که نون و نمک این کشور را خوردی و گردنت کلفت شد و زور پیدا کردی بر علیه همین کشور استفاده کنی بله فضای مجازی را سلبریتی های مثل شما به فساد کشیدید ......😔 و ما ملت همیشه بیدار نه نیازی به شما و امثال شما داریم و نه باوری به عذرخواهی هایتان بروید همان جایی که بهشت آمال و آرزوهایتان است. ✅ما مهران مدیری نمی خواهیم... (((تماس با ۱۶۲ که باید ایشون و امثال ایشان به قبرستان مردگان چهره های سوخته صدا سیما ملحق شوند و ممنوع التصویر گردند)))@gordan_313
•┈┈••✾•🍂💛🍂•✾••┈┈• مشڪلے نیسٺ اگـــر مبل نداریم و دڪور... زینٺ خانه‌ی ما عڪس رخ خامنه ایسٺ...♡ 🇮🇷 💚@gordan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ چه ای... 🔻که توی عراق برگزار شد ، اونم توسط نیروهای نظامیشون ، عجباااا ..زده رو دست ایران ....بیخود نیست که اسرائیل و امریکا ، این فتنه اخیرو برنامه ریزی کرده بودند ، و ارازل و اوباش و داعشیاشو روانه مناطق عراق کرده بود ، عراق در آینده دست راست ایران در جهان اسلام خواهد شد .... به کوری امریکا واسرائیل..... بهترین زمان برای پخش این کلیپ الانه @gordan_313
گردان ۳۱۳
🌹🌹#سجده_عشق 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت بیست و یکم 🌺تو خیابونا ویراژ میداد سرعتش خیلی بالا
🌹🌹رمان 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت بیست ودوم 🌸پرستار سِرمو از دستم بیرون کشید_دیگه مرخصی، فقط باید استراحت کنی، ورم صورتت هم زود خوب میشه. با کمک لیلا نشستم بیشتر نگران بابام بودم ماجرا رو که فهمیدخیلی بهم ریخت و بیرون رفت حتما سراغ بهمن رفته بود!. 🍁بی اختیار بغضم ترکید و اشکام جاری شد. لیلا کنارم نشست و منو در آغوش کشید:_عزیزم چرا خودت رو اذیت می کنی خدا رو شکر کن که بخیر گذشت. 🍃_من باعث شدم به این حال و روز بیوفته هر طوری که دلم می خواست می گشتم حجاب برام معنی نداشت متوجه نبودم چه بلایی سر دلش میارم. اشکام رو پاک کرد و با لبخند گفت:_گذشته دیگه تموم شد زمان همه چیز رو حل می کنه . به خدا توکل کن و دیگه غصه نخور. 🌹سر گیجه مانع راه رفتنم می شد اما مامانم و لیلا مراقبم بودند سرمای بیرون بدنم رو به لرزه انداخت بخاطر داروهای ارامبخش کسل بودم و مدام خمیازه می کشیدم. 🌷 ماشینی پشت سرمون بوق زد به عقب که برگشتم نگاهم از یک جفت کفش براق  به کت شلوار خوش دوخت مشکی اش افتاد..کمی جلوتر اومد _بلا دور باشه. _ممنون. اگه همه چیز عادی پیش می رفت قرار بود از آیندمون بگیم سوال های زیادی داشتم که همش بی جواب موند. فاطمه خانم کلی اصرار کرد که ما رو برسونند اما مامانم قبول نکرد. 🌿_ممنونم ولی تماس گرفتم باباش الان میرسه!تو این شرایط هم از حرفش کوتاه نمی اومد. اخر سر سید طاقت نیاورد و گفت:_اخه هوا سرده گلاره خانم هم تازه مرخص شدند. حداقل تو ماشین بشینید ما هم تا اومدنشون منتظر می مونیم. 🌻مامانم رنگش پرید هر موقع که دروغ می گفت اینطوری میشد زود لو می رفت! _تا اینجا هم به شما زحمت دادیم اگه نیومد آژانس می گیریم.. اخمی به چهره اش اومد _مگه من مردم شما آژانس بگیرید تعارف رو بذارید کنار میرسونمتون تو راه هم زنگ بزنید تا دلواپس نباشند 🌺برای اولین بار نگرانی رو تو نگاهش دیدم  باورم نمی شد براش مهم باشم غرق لذت شدم شوقی شیرین وجودم رو گرفت. تو ماشین که نشستم سرم رو به شیشه تکیه دادم تمام غصه هام از بین رفت! لحن گرم و نگاه پر مهرش نمی تونست از روی ترحم باشه. انگار زندگی به من هم لبخند می زد. . . . 🌼فاطمه خانم چند باری تماس گرفت و اجازه خواست که دوباره بیان اما مامانم کلی بهانه می اورد و پای قسمت و تقدیر رو وسط می کشید. از طرفی عمه هم دست از سرم برنمی داشت  از علاقه بهمن هم باخبر شده بود  و مدام  منو عروسم صدا می کرد!! انگار نه انگار که پسرش اذیتم کرده بود 🌱هر روز که میگذشت بیشتر تو لاک خودم فرو می رفتم. حالا که سید یک قدم برداشته بود این بار خانواده ام مانع می شدند. تو شرایط سختی گیر کرده بودم و جز گریه کاری از دستم برنمی اومد 🌴عمه هم با چرب زنبونیش تونست دل بابام رو نرم کنه بیشتر از این حرصم گرفت که بدون مشورت با من اجازه خواستگاری رو داد اگه دست رو دست میذاشتم حتما منو تا پای سفره عقد هم می بردند. 🌾نباید تماشاچی میشدم تا آیندم از بین بره باید خیلی جدی باهاشون حرف میزدم من جز سید به کسی بله نمی گفتم و اگه هم راضی نمی شدند برای همیشه قید ازدواج رو میزدم..... ادامه دارد...
گردان ۳۱۳
🌹🌹رمان #سجده_عشق 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت بیست ودوم 🌸پرستار سِرمو از دستم بیرون کشید_دی
🌹🌹 رمان 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت بیست وسوم ❄حیاط پر از برف شده بود کلی ذوق کردم دونه های برف رقص کنان روی زمین می نشست نفس عمیقی کشیدم و این هوای پاک رو به ریه هام فرستادم بالاخره بعد یه مدت لبخند به لبم اومد. روی الاچیق کنارحیاط نشستم دلم می خواست ساعت ها به این منظره خیره بشم و لذت ببرم 🌼موقع شام بهترین فرصت بود که از احساسم بگم، خیلی استرس داشتم حتی نتونستم یک لقمه هم بخورم. مامانم زیر چشمی نگام می کرد بالاخره دلمو به دریا زدم و گفتم:_ اخرش نفهمیدم چرا از سید بدتون میاد. مگه بنده خدا چیکار کرده که اینقدر ازش متنفرید!. 🍃بابام داشت آب می خورد که پرید تو گلوش و به سرفه افتاد لیوان رو با عصبانیت روی میز کوبید که نصف آب بیرون ریخت مامانم چشم غره رفت!. 🌾_حتی اسمش رو میارم بهم می ریزید. اما به بهمن که بدترین رفتار رو با من کرد و صورتم رو به این شکل درآورد هیچی نگفتید تازه اجازه دادید بیاد خواستگاری!. حق ندارم دلخور باشم. 🌸_در مورد سید نظرمون رو گفتیم پس بحثش رو باز نکن. بهمن هم  از چشمم افتاده اگه قبول کردم فقط به حرمت خواهرم بود هر روز زنگ میزد و اصرار می کرد. باید چی کار می کردم؟. 🍁برو از سامان بپرس چه برخوردی با بهمن  داشتم اگه مانع نمی شد کشته بودمش! فکر کن یه شب نشینی ساده اس مثل گذشته ،خودم سر فرصت جواب رد میدم. 🌺صندلی رو کنار کشیدم و بلند شدم._به هرحال من تو این مهمونی مسخره حاضر نمیشم شما هم بهتره رو دروایسی رو کنار بذارید و واقعیت رو بگید. 🌿در ضمن به غیر از سید با کس دیگه ای ازدواج نمی کنم. اگه این بارهم تماس گرفتن اجازه بدید بیان جوابم مثبته!!. 🍂هنوز از آشپزخانه بیرون نرفته بودم که بابام گفت: _پس اگه سید رو انتخاب کردی دور ما رو خط بکش. رو کمک ما هم حساب نکن .چشمام پر از اشک شد چقدر بی رحم شده بودند. 🍃سرم خیلی درد می کرد بدنم داغ شده بود و عطسه می کردم همین یک ساعتی که تو حیاط بودم کار دستم داد و سرما خوردم پتو رو دور خودم پیچیدم لرز شدید داشتم یاد حرف های پدرم که می افتادم داغ دلم تازه می شد!. 🌺صبح که بیدار شدم هنوز بدنم کوفته بود انگار که با یکی کتک کاری مفصل داشتم!! گوشیم خودش رو کشت از بس زنگ خورد حوصله نداشتم از جام بلند بشم! اما یکدفعه یادم افتاد با خانم عباسی قرار داشتم حتما بخاطر همین زنگ میزد 🌴ولی شماره ناشناس بود. پیغامگیر گوشیم رو چک کردم تماس از لیلا بود. _سلام گلاره جان. راستش ما داریم برمی گردیم قم. قبلش ازت می خوام حرف دلت رو بگی،چون برای محسن نظر تو بیشتر مهمه. این شماره داداشمه خط خودم سوخته منتظر جوابتم.. 🍀باید از این بلاتکلیفی در می اومدم طرد شدن از خانوادم یا فراموش کردن سید هر کدوم منو از پا در می اورد. ولی اگه با سید ازدواج می کردم این امکانش وجود داشت که یه روزی خانوادم نظرشون برگرده . 🌻من نمی خواستم ازشون بگذرم باید بهم فرصت می دادیم شاید با گذشت زمان همه چیز درست می شد. براش پیامک فرستادم:_لیلا جان اگه سید هنوز رو حرفش هست من هیچ مشکلی ندارم و راضیم. بهش بگو جهیزیم فقط یک چمدونه، دیگه بعد از این خانوادم کنارم نیستن... ادامه دارد....
حࢪفے‌، سخنـۍ‌بۅدبگـۅشـێم📞 https://harfeto.timefriend.net/16619394494814
جواب حرفاتون 👇🏾😍 https://eitaa.com/joinchat/2485911695Cf006c76ce1
بِسمِ اللّٰھ‌..💛✨
🔴برای مظلومیت جمهوری اسلامی ایران همین بس که شجاعت پلیسش در حادثه تروریسی اهواز برای نجات جان بچه ها رو تبدیل کردن به خشونت علیه مردم 🔸خانوم فرشادجو امیدواریم این استوری از روی جهلت باشه نه از روی خیانت @gordan_313
دیالوگ مهران مدیری در سریال هیولا تقدیم خودش: هوشنگ جان در این دنیا کلمات بیشتر از گلوله ها آدم کشتند... مراقب حرفهایمان باشیم همیشه؛ مراقب حرف هایی که میزنیم باشیم مخصوصا وقتی عصبی یا دلخور هستیم... @gordan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥💢 خیزش سراسری اغتشاشگران در شاهین‌شهر 🔹 اعتراضات در ایران به مراحل خطرناک و حساس کشیده شده است!😉😂 @gordan_313
پیامبر مهربانی ها"ص" در آخر الزمان از فتنه ها بیزار نباشید چون آن فتنه ها، منافقان را نابود میکنند کنز العمال، ۳۱۱۷ @gordan_313
به ما میگن که بعد از جمهوری اسلامی ما به دین شما کاری نداریم، دینتون رو ببرید تو خونه‌هاتون و تو جامعه نیارین خب جمهوری اسلامی هم همینو میگه، میگه عرق خوری و لخت شدنتون رو ببرید تو خونه‌هاتون و تو جامعه نیارید در واقع دعوا سر اینه که چه چیزی بیاد تو جامعه، دین خدا یا دین شیطان! ✍️ علی بیطرفان🙋‍♂️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 این کلیپ زیبا رو در جواب «برای...» تا می‌تونید منتشر کنید «به عشق...» به عشق انسان و فهم به عشق ساختن به عشق برای حق که اسم رمز این خونه اس به عشق @gordan_313
گردان ۳۱۳
🌹🌹 رمان #سجده_عشق 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت بیست وسوم ❄حیاط پر از برف شده بود کلی ذوق کرد
🌹🌹رمان 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت بیست وچهارم 🌺 بالاخره رسید اون روزی که منتظرش بودم  سر از پا نمی شناختم احساسم غیر قابل وصف بود. 🍀بابام وقتی دید از حرفم برنمی گردم با سید تماس گرفت ولی ازش خواست تنهایی بیاد علتش رو نفهمیدم اما همین که راضی شده بود یک دنیا می ارزید. 🌼نگاهی به لباس هام انداختم مناسب و شیک بود سارافن آبی با شال سفید ، چادر گلداری که خانم عباسی از مشهد اورده بود رو هم دم دست گذاشتم خیلی هیجان داشتم انگار اولین بار بود برام خواستگار می اومد دفعه های قبل چون از جوابم مطمئن بودم هیچ شوقی و اشتیاقی نداشتم. 🌸 اما این بار فرق می کرد پای احساس و علاقم در میان بود بخاطرش حاضر بودم از همه امکانات و رفاهم دست بکشم و هر جایی که اون دوست داشت زندگی کنم.. 🍃اومدن کبری خانم خیلی به نفعم شد چون به تنهایی نمی تونستم همه کارها رو انجام بدم. وقتی هم که  اشتیاقم رو دید دلسوزانه بهم یاد میداد مامانم که از سر کار برگشت نگاه تاسف باری به من انداخت!!. 🌷اما خودم راضی بودم باید به همه ثابت می کردم که می تونم از پس زندگی بربیام . 🌾 با صدای زنگ ، قلبم از جاکنده شد پرده رو کنار زدم بالاخره اومد برعکس دفعه قبل کت شلوار خاکستری و پیراهن همرنگش رو پوشیده بود بخاطر قد بلند، و چهارشونه بودنش این تیپ خیلی بهش می اومد. 🌺از خانوادم کسی به استقبالش نیومد دلم گرفت این همه بی مهری حقش نبود یک لحظه نگاهش سمت پنجره افتاد سریع خودم رو کنار کشیدم... 🌹باورم نمیشد کسی که عاشقش بودم  و برای بدست اوردنش جنگیدم حالا مقابلم بود مدام با دستمال عرق پیشونیش رو پاک می کرد سینی چای رو به طرفش گرفتم همچنان سر بزیر بود چای رو که برداشت زیر لب تشکر کرد بابام اشاره کرد رو مبل بشینم، چهره ها گرفته و عبوس بود و همین سید رو معذب می کرد اصلا شباهتی به خواستگاری نداشت انگار مراسم ختم بود!!. 🍁 بابام قفل سکوت رو شکست و گفت:_نمی دونم چی کار کردی که دخترم بخاطر تو حتی از ما هم گذشت!. اما مطمئنم یه روزی پشیمون میشه!. خواستم چیزی بگم که مانع شد. 🍀_بعد از اینکه جواب آزمایش تون معلوم شد تو محضر عقد می کنید ولی بدون سور و سات، نمی خواستم هیچ کمکی بکنم اما به اصرار همسرم یه مختصر پولی میدم، حالا که گلاره از ما دست کشید همه امیدش تویی فقط سعی کن خوشبختش کنی هر چند یک ماه نشده با چمدونش اینجاست !! ناز پرورده اس با زندگی طلبگی نمی تونه کنار بیاد. 🍂نگاه غمگین سید دلم رو آتيش زد کم مونده بود گریم بگیره جو سنگینی بود و فقط صدای تند نفس ها شنیده میشد. هنوز تو شوک حرفهای بابام بودم که سید بیشتر متحیرم کرد 🌻_با تمام علاقه ای که به دخترتون دارم اما تا زمان راضی شدنتون صبر می کنم همه تلاشم رو می کنم تا خودم رو به شما ثابت کنم. حساسیت های شما رو می فهمم قبول دارم که لایق دخترتون نیستم اما مطمئن باشید خوشبختش می کنم. 🌱دلم می خواد وقتی گلاره خانم از این خونه بیرون میاد دعای خیرتون پشت سر ما باشه نمی خوام سر سوزنی ازم دلگیر باشید... 🌻چهره هر سه ما دیدنی بود و هیچ حرفی به زبونمون نمی اومد واقعا نمی دونستم چه واکنشی نشون بدم خوشحال باشم یا ناراحت. برای اولین بار علاقش رو به زبان اورد ولی چه فایده حالا که همه چیز به خوبی پیش می رفت این بار خودش بهم زد. ❄با ناراحتی بلند شدم و سالن رو ترک کردم انگار طلسم شده بودیم و قرار نبود وصلت سر بگیره..... ادامه دارد...
گردان ۳۱۳
🌹🌹رمان #سجده_عشق 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت بیست وچهارم 🌺 بالاخره رسید اون روزی که منتظر
🌹🌹 رمان 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت بیست وپنجم 🌺 فقط یک قدم مونده بود تا به خواستمون برسیم ولی همه چیز رو خراب کرد. ناخوداگاه رفتم سمت گوشی شمارش رو گرفتم بعد از چند تا بوق بالاخره جواب داد حتی زنگ صداش هم نمی تونست آرومم کنه.. 🌿_با این کارتون چی رو می خواستید ثابت کنید؟ شما که می دونستید اونا هیچ وقت راضی نمیشن پس چرا همچین حرفی زدید؟!. 🌹_علیک سلام خوب هستید؟ پوزخندی زدم و گفتم:_خیلی خوبم! ممنون از احوالپرسیتون!چرا بازیم دادید؟ الان احساس رضایت می کنید؟!. _این چه حرفیه. من همچین جسارتی نمی کنم. ما به زمان احتیاج داریم 🌷_من یا شما؟ چون میرید سوریه خودتون رو کنار کشیدید؟ لابد میگید من که تلاشم رو کردم قسمت نبود! نا امیدم کردید!. گوشی رو با حرص رو مبل انداختم سرم اندازه کوه سنگین شده بود. 🍀مامانم که حسابی سر کیف بود و مدام از سید تعریف می کرد اما بابام با بدبینی می گفت:_ساده ای طرف خیلی زرنگه  گلاره و ثروتمون رو با هم می خواد!! ولی مهم اینه که تموم شد و نفس راحت می کشم. وقتی میشنیدم بیشتر داغون می شدم حتی گریه هم تسکین دردم نبود. 🌸به جز حال و روز من همه چیز سر جای خودش برگشت دیگه نمی تونستم تو خونه بمونم احساس خفگی می کردم لباس هام رو عوض کردم و رفتم پایین، مامانم تلوزیون نگاه می کرد._این وقت شب کجا میری؟!. 🌻تو حال خودم نبودم اصلا نفهمیدم چه جوابی دادم . رفتم سمت پارکینگ، دلم برای ماشینم تنگ شده بود هنوز دو دل بودم این تصادف لعنتی از ذهنم پاک نمیشد ولی باید ترس رو کنار میذاشتم دستی روش کشیدم سعی کردم فکرهای منفی رو دور کنم نفس حبس شده ام رو آزاد کردم و به خودم گفتم:_تو می تونی!. 🍃اولش می خواستم برم خونه عمو اینا، اما وقتی که ترسم  از رانندگی ریخت فکر دیگه ای به ذهنم رسید!! مسیر رو عوض کردم.... ادامه دارد....
فقرفرهنگی‌یعنی‌بهترین‌النگو،طلا‌دستت باشه‌ولی‌دندونات‌خراب‌باشن*෴*
بِسمِ اللّٰھ‌..💛✨
🛑 تحلیل آماری شرکت کنندگان در اغتشاشات : کل شرکت کنندگان اغتشاشات در سراسر کشور فقط ۹۰ هزار نفر بودند یعنی حتی کمتر از #۲دهم_درصد تحلیل آماری دستگیر شدگان : ۹۵٪ مجرد ۸۰٪ فرزند طلاق یا مطلقه ۵۰٪ سابقه اعتیاد (مواد مخدر ، الکل و....) : ۶۵٪ هیجانی ۲۵٪ مالی ۱۰٪ برای بی حجابی : ۸۰٪ زیر دیپلم ۲۰٪ بالای دیپلم : ۶۰٪ ‌  ۱۵ تا ۲۰ سال ۲۰٪   ۲۰تا ۳۰ سال ۲۰٪   بالاتر از ۳۰ سال : ۸۵٪ مرد ۱۵٪ زن (در اغتشاشی که به اسم آزادی زن بپا می شود فقط ۱۵٪ شرکت کنندگانش زن هستند) برداشت دستگیر شدگان از کشورشان ایران: کشوری مخروبه ، قحطی زده ، بدون حاکمیت ، اشغال شده توسط روسیه و چین (ذهنیتی که فضای مجازی تحت مدیریت دشمن برایشان ساخته  ) 👈 بعضی از آن ها حتی حاج قاسم را هم‌ نمی‌شناختند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو دوران وطن فروشایی مثل علی کریمی و علی ؟؟؟ تو یه باغیرت مثل نیما نکیسا باش! چو ایران نباشد تنِ من مباد 🇮🇷 @gordan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️چه کسی می تواند ادعا کند که سرباز امام زمان عج می باشد؟ 🌷جهت تعجیل در مولایمان عج صلواتی عنایت فرمایید... @gordan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻شهید ماندگار است، ابدیست، مقام دارد، مقام می دهد... 「@gordan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همش میگن: حجاب! حجاب! حجاب! به برکت بی لیاقتی متولیان فرهنگی در عرصه بازار مد و لباس اسلامی، امروز در جمهوری اسلامی بی حجاب بودن، راحت تر از باحجاب بودن است.😐 کمدی قرن: شعار و ادعای حجاب! حجاب! مسئولین بی لیاقت از یک طرف داره خفه مون میکنه و مبارزه دشمن با حجاب اسلامی (که میگه تو ایران همه دارند زیر فشار حجاب زوری خفه می شن😯) هم از اون طرف، تو بازار هم مانتوی مناسبی که هم زیبا باید هم پوشیده یافت می نشود.😕 و تعجب خانم : آخه مگه میشه تو ایران؟😳