eitaa logo
🇵🇸گردان۳۱۳
2.1هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
4.4هزار ویدیو
230 فایل
یا اللّٰه . . . در هیـاهویِ بی‌صدایۍ ، برافراشتیم بیرقی را برای گم‌نکردنِ آرمان‌هایمان. . . شِنوای شُما . @khodadost_1 قَوانین و نُکات . @goordanh313
مشاهده در ایتا
دانلود
اصلنم چادر های قشنگی نیستن که یه سریا می‌خرن خیلی هم شلوغه همون چادر ساده و خاکی خودمون میارزه به صدتا ی اینها فقط دوکیلو سنگ و پولک آویزونشونه🙂
🤔چگونه فرهنگ را بسازیم؟ (قسمت دوم) 📍با تولید محتوا و گفتگویِ رو در رو با بانوان در مورد فلسفه‌ی پوشش و حجاب. 📍بسیاری از بانوان گمان می‌کنند که نظر اسلام این است که زن نباید فعالیت اجتماعی داشته باشد ، در حالی که اصلا حجاب برای حضور سالم و بی خطر زن در اجتماع وضع شده است! 📍زن ایرانی باید بداند که هنگام حضور در اجتماع ، حجاب یک مرز بزرگ میان زنانگی و انسانیت او می‌کشد و از دیگران میخواهد که او را به عنوان یک انسان ببینند نه به عنوان یک موجود جذاب و سرگرم کننده! [دقیقا برعکس نگاه غربی به زن] 📍در یک کلام حجاب برای زن یعنی «دور کردن نگاه جنسی و ابزاری از ساحت ارزشمند زنان برای حضوری بی خطر و سلامت محور در اجتماع.» ✍ میلاد خورسندی 「@gordan_313
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 قسمت پنجاه و دوم هوا آنقدر آلوده است که دلم نمیخواهد در نسیم شبانگاهی تابستان، نفس عمیق بکشم و ادای عاشق ها را دربیاورم. اما طعم انبه و کیک یزدی زیر زبانم مانده. امشب طعم انبه میدهد ! ساعت هفت صبح سفارشات سید را خریدیم، بسته بندی کردیم و با مرتضی راه افتادیم . خودم هم برای بچه ها کتاب خریده بودم به عنوان هدیه. کتاب (ناقوس ها به صدا در می آیند) به مناسبت عید غدیر. مرتضی اما اصرار کرد برای سیدحسین رمان (قدیس) را بخرد. ساعت ۵/۷ رسیدیم مسجد. جمعیت حدود بیست -سی نفر بود؛ به اندازه یک اتوبوس. سیدحسین با سامیار صحبت میکرد، خواستم بروم طرفشان که سیدحسین با دست علامت ایست داد. خیلی جدی صحبت میکرد؛ گاهی تند و گاهی آرام. صحبت هایشان تا حدود هشت و ربع طول کشید . آخر دست انداخت گردن سامیار و در آغوشش گرفت و بعد هم انگار نه انگار، برگشتند سمت جمع. تا هشت و سی منتظر ماندیم تا بچه ها سوار شدند و با سلام و صلوات راه افتادیم. سیدحسین در راه با مرتضی صحبت میکند؛ از مدافعین حرم، تیپ فاطمیون و فداکاری اخلاص و مظلومیت شان میگوید . از اینکه اگر مدافعین حرم نبودند ما الان به جای رفتن به پیکنیک، درحال خواندن اشهد زیر دست و خنجر دوستان داعشی بودیم! مرتضی که جلو نشسته، هدیه اش را به سیدحسین میدهد . سیدحسین به قدری خوشحال میشود و تشکر میکند که انگار این اولین هدیه زندگی اش بوده! نمیدانم چرا دلم شور میزند و حوصله حرف زدن ندارم. دلم میخواهد فقط سیدحسین صحبت کند و من گوش بدهم. اما متوجه میشوم از آیینه ماشین نگاهم میکند . چون نمیخواهم چیزی بفهمد سر صحبت را با سامیار باز میکنم. سامیار روی دسته صندلی میکوبد و آرام آهنگی را زمزمه میکند : ادامه دارد ...🌱 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 قسمت پنجاه و سوم دل من، سر به راه نمیشه/ عاشقه همیشه/ میگم آخه بسه/ میگه آخریشه... خنده ام میگیرد ! عجب دلی! دل نیست که، هزار ماشاالله پایانه بین شهریست! میروند، می آیند . اصلا مگر عشق انقدر دم دستی ست که مثل کامیون و اتوبوس بیاید و برود؟ زیاد شنیده بودم عشق مقدس است و از این حرف ها؛ ولی شاید اولین بار باشد که انقدر بهش دقت کرده باشم. قبل تر هم مریم و حسن را مسخره میکردم. راستی دوباره آن چهره خشک که صاحب آن صدا بود، روی پرده ذهنم می آید .سامیار خنده ام را میبیند و خودش را جمع میکند : - ای وای استغفرالله ببخشید برادر اخوی آقا سیدمصطفی حواسم نبود شما اینجایید ! و دم میگیرد و سینه میزند : -خلبانان... ملوانان... خنده ام بیشتر میشود. خوب است که خوشحال است. پیداست شادیش تصنعی نیست. میگویم: -راحت باش برادر اخوی! گونی همراهم نیست که ببرمت! میخندیم؛ باهم، نه به هم! میپرسد : -اون اول به چی خندیدی؟ فکرم را درباره پایانه بین شهری و این ها میگویم. خنده اش کمی تلخ میشود. برای عوض کردن فضا میپرسم: -میگم سامیار... عشق حالا جدی جدی انقدر خوبه؟ - وا ! ما که عشق رو نمیدونیم چیه؟ ما عچق رو خوب می فهمیم: علاقه چندم قلبی! تنه اش را کامل به سمتم میچرخاند و با شیطنت لبخند میزند : -چی شده برادر اخوی آقا سید مصطفی حرف از عشق میزنن؟ -هیچی بابا! -میگم برادر اخوی! تو چرا زن نمیگیری؟ چشم هایم را گرد میکنم و کلاس میگذارم ادامه دارد ...🌱 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
به نام حضرت دوست که هرچه داریم از اوست ...
خب همین اول کار https://book.icfi.ir/ بزن رو لینک و وارد نمایشگاه کتاب شو ... امیدوارم از اون چند تا کتابی که معرفی کردیم داخل کانال هم خوشتون امده باشه خرید کنید.😁✌🏻 +ما که سال پیش هم خرید کردیم ان شاالله امسال هم قسمت شه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️ تازه ها ♦️ شنبه آرام
بعد وسواس فراوان این کتاب انتخاب شد برای معرفی امیدم وارم با حرکت و عمل درست هر یک از همسنگری هامون یه هفته آرام پیدا نکنن....
https://harfeto.timefriend.net/16817495923838 🔊چند وقت انتقادی نکردید از گردان دلمون منتظر نظراتتون...
🕊دعوتنامه ای برای تو.... تا سهمی داشته باشی در تکمیل پازل ظــــــهـــــــــــور💌 چـــــــهـــــــــل و پــــنـــــجــمیــــــــــن دوره آموزش مجازی امر به معروف و نهی از منکر 🦋🦋🦋 کلمه معــــــــــــــــــروفرا ارسال کن به👇 @vajeb123 @vajeb123 ثبت نام به دو صورت امکان پذیر است😍😉 ✅طرح رایگان↩️ فقط ارائه جلسات آموزشی ✅پرداخت 50هزارتومان↩️برخورداری از مزایای دوره 👇 ❣️گواهی الکترونیکی ❣️جلسات آنلاین با استاد ❣️فایل الکترونیکی کتاب دوره مقدماتی ❣️عضویت سامانه پیامکی. و........ 📣📣گواهی پایان دوره بعنوان ضمن خدمت در ادارات قابل پذیرش است😍 🔔در پیام رسانهای زیر منتظر شما هستیم😊 ایتا🌼سروش🌼گپ🌼آیگپ 🌼روبیکا🌼بله 📩واتس آپ ↩️ 09309064084 ⏰روزانه 15دقیقه 📅دوره مقدماتی 25روز 🖌مدرس (✪‿✪)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهم میگن اسلام مال عرباست! از بزرگان ایرانی بگو... الحمدولله 😏✌🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اگر (عج) را از زندگیت حذف کنند، تغییری حس می کنی؟ ⁉️ 🔸بسیار شنیدنی و تأثیرگذار👌 🎙 «درمان سرطان با خون بیمار در ایران» 「@gordan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 فیلم دادگاه و حکم بسیار سنگین برای زلیخا 🤯 🚨فقط حکم قاطع آخر😳 🖊اگر در قضیه ، فقط به مردم خیابان تذکر داده شود و سلبریتی ها و بلاگرها مصونیت داشته باشند، هیچگاه موفق نخواهیم شد. 「@gordan_313
🤔چگونه فرهنگ را بسازیم؟ (قسمت سوم) 📍با تولید محتوا و گفتگو با مردان و زنان در مورد میل به دیده شدن در انسان! 📍برخی معتقدند ما همان قدر که به غذا و آب برای ادامه زندگی نیاز داریم ، به توجه نیز نیاز داریم! این میل به دیده شدن هم در زنان وجود دارد و هم در مردان ولی از آنجایی که زن ها دارای ظرافت و زیبایی بیشتری نسبت به مردان هستند ، میل به دیده شدن در آنها غلظت بیشتری دارد! 📍در این میان باید دانست که اسلام میل به دیده شدن در زنان را نه تنها سرکوب نکرده بلکه بخاطر گرم نگه داشتن کانون گرم خانواده به آن جهت داده است و خانواده را محل تامین این نیاز فطری تعریف کرده است! 📍مردان اعم از پدرها ، شوهرها و برادرها باید بدانند که اگر در چهارچوب خانواده به محارم خود توجه کافی نداشته باشند و نیازِ به دیده شدن آنها را تامین نکنند و به روحیه‌ی ظریف ، لطیف و حساس آنها بی توجهی کنند ، ممکن است زنان به نحوی دیگر و خارج از محدوده‌ی خانواده بخواهند برای این نیاز خود پاسخی پیدا کنند که یکی از راه های دیده شدن برای بانوان ، پوشیدن لباس های نامتعارف و جذاب در سطح جامعه است! ✍ میلاد خورسندی 「@gordan_313
تجربه‌ های زندگی به تنهایی ؛ برای ادب کردن انسان کافی است ! . - کلام ِمولا -
منتظر باشیم بی‌بی‌سی برای عکس تیتر بزنه که : کودکی در اشنویه توسط پلیس مورد ضرب و شتم قرار گرفت... 😐😂 @gordan_313
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 قسمت پنجاه و چهارم من؟ زن بگیرم؟ مگه دیوونه م؟ ببین خدا وکیلی الان چه آزادم! حالا اگه زن داشتم دم و دقیقه زنگ میزد که الان کجایی ؟ چکار میکنی؟ با کی هستی... حرفم ناقص میماند بخاطر زنگ گوشی؛ مادر است. سامیار میزند زیر خنده: -بابا آزاد! بابا راحـت! بردار گوشی رو، مسئول نظارتت زنگ زد! چشم غره ای میروم و تماس را وصل میکنم. مادر اطلاعات کامل شرایط محیطی را میگیرد و سامیار هم تمام وقت میخندد؛ طوری که بعد از قطع تماس، مجبور میشوم برایش سبیل آتشین بکشم. خوشحالم که خوشحال است. راستی نگفت؛ عشق خوب است یا نه؟ دم سیدحسین گرم! اینجا را از کجا پیدا کرده، الله اعلم! اما تا به حال انقدر خوش نگذرانده بودم. از والیبال گرفته تا فوتبال و... و بعد هم جوجه با نوشابه و خلاصه ی ک دورهمی عالی برای نوجوان ها. حواسش هم هست برنامه بی محتوا نباشد. نماز و سخنرانی و مسابقه هم سرجایش هست. خسته میشوم از والیبال و خودم را رها میکنم روی زیرانداز. دست هایم را از پشت ستون میکنم و گردنم را هم عقب می اندازم. چشم هایم را روی هم میگذارم و چند نفس عمیق میکشم. به جرات میتوانم بگویم یک و نیم لیتر عرق ریخته ام! صدایی صمیمی از پشت سرم می آید : -خسته نباشی آقاسید ! همانطور که سرم را به پشت خم کرده ام، چشم هایم را باز میکنم. سیدحسین است که بالای سرم ایستاده. - سلامت باشی داداش! هنوز نفس نفس میزنم. کنارم مینشیند : -چه کردی اخوی! میگم چرا والیبال رو حرفه ای تر کار نمیکنی؟ -کو وقتش؟ کو پولش؟ -میگم س ید ... یه چیزی میخواستم بگم بهت... گفتم فرصت خوبیه الان... ذوق میکنم که بالاخره یکبار هم سیدحسین آمده با من مشورت کند. دراز میکشد روی حصیر و دستانش را میگذارد زیر سرش. من هم دراز میکشم ادامه دارد ...🌱 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 قسمت پنجاه و پنجم _جون بخوا آقاسید ! سیبک گلویش بالا و پایین میرود. به آسمان خیره شده. لب هایش را با زبان تر میکند و میگوید : -راستش... من یه چندوقتی... میخوام... یعنی باید ... باید با بچه های فاطمیون... برم سوریه... نفس در سینه ام میماند . باورم نمیشود سیدحسین رفتنی باشد. حرفش را چندبار در ذهنم تکرار میکنم. گلویم خشک شده؛ سیدحسین برایم حکم برادر دارد. با صدایی که گویا از ته چاه در میاید میگویم: -خیره ان شاالله... خودش هم میداند پشت این جمله چقدر حرف دارم؛ برای همین آه میکشد . نمیشود که تنها تنها برود! اصلا من هم میخواهم بروم! این را بلند میگویم. بدون اینکه نگاهش را از آسمان بگیرد، میگوید : - دِ نذاشتی که حرفم رو کامل بزنم! تو و حسن، باید بمونید کارای مسجد رو بچرخونید . میفهمی که؟ می خوام خیالم راحت باشه! - بله دیگه آقاسید ... از ما بهترونید ... اونجا میرید تکخوری میکنید ... ما رو هم میذارید اینجا، با شیطان رجیم... بغض نمیگذارد صدایمان بلند شود. اینبار چشم میچرخاند طرفم و مستقیم نگاهم میکند . هیبت نگاه مصممش روی چشمانم سنگینی میکند . - آسیدمصطفی! اینجا و اونجا فرقی نداره! اینجا مگه نمی بینی دارن جوونامون رو تباه میکنن؟ اینا کشته های جنگ نرمن! فقط شهید نیستن، جاشونم به جای بهشت، وسط جهنمه! وایسا نذار جوون شیعه رو فاسد کنن! بازم بگم؟ پلک میزنم تا اشکم از چشمم سر بخورد و با دانه های ریز عرق مخلوط شود. عکس آسمان در چشم هایش افتاده. میگوید : -سنگر یه سنگره آسیدمصطفی! بلند میشود و انگار نه انگار، به جمع بچه هایی که مشغول بازی اند میپیوندد. بچه ها با دیدنش هورا میکشند . چشمم را به آسمان گره میزنم و نفسی که تا الان در سینه ام مانده بود را بیرون میدهم. آسمان آبی است، با ابر های پنبه ایِقشنگ و خیال انگیز. انتها ندارد این آسمان؛ مثل سیدحسین و مهربانی هایش، خوبی هایش، برادری هایش. سیدحسین آن بالادنبال چه میگردد؟ راستی نشد از سیدحسین بپرسم: عشق چطور است؟! ادامه دارد ...🌱 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢توی هر زمینه ای ما به فن بیان نیاز داریم و با صدا سازی میتونیم تاثیر چندین برابر روی مخاطب خودمون داشته باشیم. 🍰کیک پادکست بهتون کمک می‌کنه تا بتونید توی هر زمینه ای، بهترین خودتون رو از منظر فن بیان و صدا سازی نشون بدید. 🎂قراره مهمون کیک پادکست باشید و با انواع آموزش ها، خوردنی ها و کتاب ها درمورد گویندگی و فن بیان پذیرایی بشید. ما به شما، کمک میکنیم که بهترین باشید. لذت آموزش فن بیان و گویندگی با «کیک پادکست»
انتخاب نام " محمد " و نگرانی مقامات آلمانی از اسلام گرایی شهروندانِ آلمانی. ‏ وقتی بیشترین تعداد نامگذاری در میان نوزادان آلمانی به نام برگزیده ی خدا " محمّد " باشه ، یعنی شکستِ پروژه های اسلام ستیزی استکبار ... سارا بیطرفان 「@gordan_313
هر روز بنشینید یک مقدار با امام زمان (عج) درد و دل کنید ، خوب نیست شیعه روزش شب شود و شبش روز شود و اصلا به یاد او نباشد . . - آیت‌الله‌میلانی -