eitaa logo
گردان ۳۱۳
1.8هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
76 فایل
یا اللّٰه . . . در هیـاهویِ بی‌صدایۍ ، برافراشتیم بیرقی را برای گم‌نکردنِ آرمان‌هایمان. . . شِنوای شُما . @khodadost_1 قَوانین و نُکات . @goordanh313
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️ 🍃❤️🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️🍃❤️ 🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ صبح جمعه پنجم آبان ماه سال 91 در خانه ما و اکثر خانه‌های بندر، با حال و هوای عید قربان، شور و نشاط دیگری بر پا بود.از نماز عید بازگشته و هر کسی مشغول کاری برای برگزاری جشن‌های عید بود. عبدالله مقابل آینه روشویی ایستاده و محاسنش را اصلاح می‌کرد.من مردد در انتخاب رنگ چادر بندری‌ام برای رفتن به خانه مادر بزرگ، بین چوب لباسی‌های کمد همچنان می‌گشتم که قرار بود ابراهیم و محمد و همسرانشان برای نهار میهمان ما باشند تا بعدازظهر به اتفاق هم به خانه مادر بزرگ برویم. مادر چند تراول پنجاه هزار تومانی میان صفحات قرآن قرار داد و رو به پدر خبر داد: _عبدالرحمن! همون قدری که گفتی برای بچه‌ها لای قرآن گذاشتم. پدر همچنانکه تکیه به پشتی، به اخبار جنایات تروریست‌ها در سوریه توجه کرده و چشم از تلویزیون برنمی‌داشت، با تکان سر حرف مادر را تأیید کرد که مادر با نگاهی به ساعت دیواری اتاق، با نگرانی پدر را صدا زد: _عبدالرحمن! دیر شد! پس چرا حاج رسول گوسفند رو نیاورد؟ باید برسم تا ظهر برای بچه‌ها غذا درست کنم. پدر دستی به موهای کوتاهش کشید و گفت: _زنگ زده، تو راهه. که پاسخ پدر با صدای زنگ همراه شد و خبر آمدن گوسفند قربانی را داد.پدر هنوز گوشش به اخبار بود و چاره‌ای جز رفتن نداشت که از جا بلند شد و به حیاط رفت.عبدالله هم سیم ماشین اصلاح را به سرعت پیچید و به دنبال پدر روانه حیاط شد. از چند سال پیش که پدر و مادر مشرف به حج تمتع شده بودند، هر سال در عید قربان، قربانی کردن گوسفند، جزئی جدایی ناپذیر از رسومات این عید در خانه ما شده بود. از آنجایی که به هیچ عنوان دل دیدن صحنه قربانی را نداشتم، حتی از پنجره هم نگاهی به حیاط نیانداختم. گوشت گوسفندِ قربانی شده، در حیاط تقسیم شد و عبدالله مشغول شستن حیاط بود که حاج رسول بهای گوسفند و دستمزدش را گرفت و رفت. با رفتن او، من و مادر برای بسته بندی گوشت‌های نذری به حیاط رفتیم.امسال کار سخت‌تر شده بود که بایستی با چادری که به سر داشتیم، گوشت‌ها را بسته‌بندی می‌کردیم که مردی غریبه در طبقه بالای خانه‌مان حضور داشت. کله پاچه و دل و جگر و قلوه گوسفندِ قربانی، سهم خانواده خودمان برای نهار امروز بود که در چند سینی به یخچال منتقل شد. سهم هر کدام از اقوام و همسایه‌ها هم در بسته‌ای قرار می‌گرفت و برچسب می‌خورد که در حیاط با صدای کوتاهی باز شد.همه‌ی ما با دیدن آقای عادلی در چهارچوب در تعجب کردیم که تا آن لحظه خیال می‌کردیم در طبقه بالا حضور دارد.او هم از منظره‌ای که مقابلش بود، جا خورد و دستپاچه سلام و احوالپرسی کرد و عید را تبریک گفت و از آنجایی که احساس کرد مزاحم کار ماست، خواست به سرعت از کنارمان عبور کند که سؤال عبدالله او را سر جایش نگه داشت: _آقا مجید! ما فکر کردیم شما خونه‌اید، می‌خواستیم براتون گوشت بیاریم. لبخندی زد و پاسخ داد: _یکی از همکارام دیشب براش مشکلی پیش اومده بود، مجبور شدم شیفت دیشب رو به جاش بمونم. که مادر به آرامی خندید و گفت: _ما دیشب سرمون به کارای عید گرم بود، متوجه نشدیم شما نیومدید. در جواب مادر تنها لبخندی زد و مادر با خوش زبانی ادامه داد: _پسرم! امروز نهار بچه‌ها میان اینجا. شما هم که غریبه نیستید، تشریف بیارید!» ❤ 🍃❤ ❤🍃❤ 🍃❤🍃❤ ❤🍃❤🍃❤ 🍃❤🍃❤🍃❤ ❤🍃❤🍃❤🍃❤
گردان ۳۱۳
• حجاب استایل چیست.. 📵🤨 #قسمت_نهم وقتی دیده شدن بشه اولویت، بقیه چیزها میره اولویت بعدی..! درواقع
حجاب استایل چیست.. 📵🤨 سرطان دیده شدن، فلسفه حجاب رو از درون میخوره و از حجاب چیزی نمیمونه جز (ویـــــتـــــریـــــن) ❌🙁 گاهی وقتا از این هم فراتر میره و بعضی حجاب استایل ها از همون پوشیدگی ویترینی هم دست میکشن.. 🤭 حالا در مورد همین پدیده حجاب استایل تا میخوایم شروع به صحبت کنیم یه عده میان گارد میگیرن که شما چرا هم با بی حجاب مشکل دارین هم با باحجاب..؟ 😂 اینایی که بهشون میگین حجاب استایل روسری سر کردن، چادر سر کردن محجبه ظاهر شدن.. با اینا چرا مشکل دارین..؟ ❗️🧐 جواب این مطلب رو اگر به مطالب مربوط به حجاب استایل های کانال سر بزنید بهش میرسید اما اینجاهم دوباره میگیم.. 👇🏻 «ما با روسری و چادر کسی مشکلی نداریم ما با [ظــــــاهـــــر گـــــرایـــــی] مشکل داریم🤌👀. یعنی چی؟ فرض کنید که برداشت ما از این باشه که خب دولا راست میشیم دیگه، یه ذکری هم میگیم.. 🤷‍♀ خب اگه نماز این باشه که شمر هم نماز میخوند.. 🤧🤦‍♀ ... 🌸 •