ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
اینا نزدیک بودن، همه میدیدن، ی عده ایستاده بود ، نگاه میکردن مینوشتن، خون مثل ِ ناودون فوران می کرد
دیگه حال ِ جنگیدن نداشت، چقدر ازش خون رفت !
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
دیگه حال ِ جنگیدن نداشت، چقدر ازش خون رفت !
به لباس ِ پاره رحم نکردند...
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
به لباس ِ پاره رحم نکردند...
+گفت، زینب جان ؛
_گفت: جانم ؟
+گفت: یدونه پیراهن مادرم بافته بود ، اون ُ بیار !
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
+گفت، زینب جان ؛ _گفت: جانم ؟ +گفت: یدونه پیراهن مادرم بافته بود ، اون ُ بیار !
راوی میگه ؛ تا این ُ گفت ، دل ِ زینب ریخت!💔
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
راوی میگه ؛ تا این ُ گفت ، دل ِ زینب ریخت!💔
_گفت : یعنی میخوای بری دیگه؟ . . .
یعنی داری میری دیگه حسین!💔
پس بیا اینجاـ
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
_گفت : یعنی میخوای بری دیگه؟ . . . یعنی داری میری دیگه حسین!💔 پس بیا اینجاـ
راوی میگه ؛
آقا رو بغل کرد ؛ گفت مادرم سفارش کرده ؛
راوی گردن ُ نشون میده میگه ؛
ی بوسه جای ِ مادرم ، این یدونه جایِ حسن!
این یدونه جای ِ بابام!
این یدونم جای ِ رسول الله!
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
خنجر نمیبُره !😭💔
هیچکسی قربونی رو تشنه سر نمیبُره!
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـارالله
هیچکسی قربونی رو تشنه سر نمیبُره!
زود راحتش کنید ، رو تنش پا نزارید؛