گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. ✅ روضة الاصحاب ♦️جون غلام ابوذر غفاری جَون از شهدای واقعه کربلا است. او فردی سیاه پوست اهل نوبَ
.
✅در بین یاران امام حسین(ع)، نام یک غلام سیاه چهره ای به چشم می خورد، که به جهانیان ثابت کرد که شناخت و معرفت حجّت خدا به صورت نیکو نیست، بلکه به سیرت و طینت پاک است!
#جون ابتدا غلام ابوذر غفاری بود که بعد از رحلت ابوذر در ربذه به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیرالمؤمنین(ع) و بعد از شهادت ایشان، به خدمت امام حسن مجتبی(ع) و سپس در خدمت امام حسین(ع) درآمد و همراه آن حضرت(ع) از مدینه به مکّه و از مکه به کربلا آمد و در کربلا حضور یافت.(۱)
جون اسلحه شناس بود و در تعمیر و آمادهسازی سلاح، مهارت بسیاری داشت.
امام سجاد(ع) میفرماید :
شبی که فردای آن، پدرم کشته شد، من در بستر بودم و عمهام زینب(س) از من پرستاری میکرد و پدرم در خیمه اسلحه نشسته بود.
📋《یُعَالِجُ سَیْفَهُ وَ یُصْلِحُهُ》
♦️جُون مشغول تعمیر و آماده سازی سلاح و شمشیر بود.(۲)
هنگامی که جنگ، در روز عاشورا شدّت گرفت او خدمت امام حسین(ع) آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست.
حضرت(ع) فرمود :
📋《اَنْتَ فِی اِذْنِِ مِنِّی! فَاِنَّمَا تَبِعْتَنَا طَلَبَاً لِلْعافِیَهِ فَلَا تَبْتُلْ بِطَرِیقِنَا》
♦️تو از طرف من اجازه رفتن داری در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی!
اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز.
جَون خود را به قدم های مبارک امام حسین(ع) انداخت و بوسید و گفت :
📋《یَابْنَ رَسُولِ اللهِ(ص)! اَنَا فِی الرَّخاءِ اَلْحَسُ قِصاعَکُمْ وَفِی الشِّدَّهِ اخْذُلُکُمْ؟
وَ اللهِ اِنَّ ریحِی لَمُنْتِنٌ وَ اِنَّ حَسَبی لَلَئیمٌ وَ اِنَّ لَوْنِی لاََسْوَدٌ فَتَنَفَّسْ عَلَیَّ بِالْجَنَّهِ لَیَطیبَ ریحِی وَ یَشْرُفَ حَسَبِی وَ یَبْیَضَّ لَوْنی لا وَ اللهِ لا اُفارِقُکُمْ حَتّى یَخْتَلِطَ هَذَا الدَّمُّ الاَْسْوَدُ مَعَ دِمائِکُمْ》
♦️ای پسر رسول خدا(ص)! هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسه لیس شما بودم، حالا که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟
آقای من! بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است.
یا ابا عبدالله(ع)! لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم.
نه آقای من! از شما جدا نمی شوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد.(۳)
جون می گفت و گریه می کرد به حدّی که امام حسین(ع) نیز گریستند و اجازه دادند.
با آنکه جون پیرمردی شده بود، ولی بچّه ها در حرم با او انس فراوانی داشتند.
او به کنار خیمه ها برای خداحافظی و طلب حلالیّت آمد، که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند.
هر یک را به زبانی ساکت و به خیمه ها فرستاد و مانند شیری غضبناک روی به آن قوم ناپاک کرد.
او جنگ نمایانی کرد، تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخم های فراوانی به او وارد کردند.
هنگامی که روی زمین افتاد، امام حسین(ع) سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست، و دست مبارک بر سر و صورت جون کشید و فرمود :
📋《اَللّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ، وطَیِّبْ ریحَهُ، وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَْبْرارِ، وَعَرِّفْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مُحَمَّدِِ(ص) وَ آلِ مُحَمَّدِِ(ص)》
♦️خدایا! رویش را سفید و بویش را خوش گردان و با نیکان محشور کن و با محمد(ص) و آل محمد(ص) آشنا ساز.(۴)
از برکت دعای حضرت(ع) روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید.
بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعی از بنی اسد بدن شریف جُوْن، غلام ابی ذر غفاری را پیدا کردند، در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطّر بود و سپس او را دفن کردند.
علامه مجلسی روایتی را از امام باقر(ع) که به نقل از امام سجاد(ع) نقل می کند که؛
📋《أَنَّ النَّاسَ كَانُوا يَحْضُرُونَ الْمَعْرَكَةَ وَ يَدْفِنُونَ الْقَتْلَى فَوَجَدُوا جَوْناً بَعْدَ عَشْرَةِ أَيَّامٍ يَفُوحُ مِنْهُ رَائِحَةُ الْمِسْكِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ》
♦️هنگامى كه گروهى در ميدان جنگ آمدند تا اجساد شهيدان آل محمّد را دفن نمايند جسد اين غلام يعنى جون را بعد از ده روز در حالى يافتند كه بوى مشك از آن مي وزيد.(۵)
نام او در زیارت ناحیه مقدسه این چنین آمده است :
«اَلسَّلَامُ عَلَی جَوْنٍ مَوْلَی أَبِیذَرٍّ الْغِفَارِی»(۶)
📚منابع :
۱)رجال شیخ طوسی، ص۹۹
۲)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۴
۳)اللهوف سید بن طاووس، ص۱۰۸
۴)بحارالأنوار مجلسی، ج۴۵، ص۲۳
۵)بحارالأنوار مجلسی، ج۴۵، ص۲۴
۶)المزار الکبیر ابن مشهدی، ص۵۰۴
.
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
🔊 #حامد_کاشانی 📋 کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟ - فصل دوم؛ قسمت یازدهم 🎙 #سخنرانی 📆 جمعه ششم م
.
هر کی از اصحاب میرفت میدان ، خودش رو معرفی میکرد و میگفت من از چه قبیله ای هستم .... غلام سیاه که میخواست بره میدان، دقت میکرد که ببینه دیگران چی میگن و چطورخودش رو معرفی میکنه... لذا وقتی رفت میدان، دید نه از فرمانده هانه قبائله (مثل حبیب و زهیر و ..) و نه شباهتی به اینا داره... باخودش گفت پس من چی بگم؟! لذا وقتی رفت میدان گفت: من از خودم چیزی ندارم، ولی امیری حسین و نعم الامیر ... یعنی من افتخارم اینه نوکره حسینم.... لذا وقتی به زمین افتاد ، فکرش رو هم نمی کرد که ابی عبدالله بیاد بالای سرش، اما دید صدای گریه میاد،و یه نفر سرش رو از روی خاکا برداشت و روی زانوش گذاشت و به این هم اکتفا نکرد، بلکه "فوضع خده علی خده" صورت به صورت این غلام گذاشت.یعنی قبل از علی اکبر ، امام محاسنش با خون این غلام سیاه خضاب شد. وقتی این قضایا رو دید... همینطور که در خون خودش غوطه ور بود ، خوشحالیش رو پنهان نکردو گفت:به عهدم وفا کردم؟ و بعدش اضافه کرد: "مَن مثلی؟" کی مثله منه...یعنی این افتخار دیگه نصیب کی شده؟ لذا امام براش دعا کرد ... اللهم بیض وجهی... خدایا روش رو سفید کن، خدایا خوشبوش کن....
#جون
#واضح #اسلم
#اصحاب
#شب_چهارم_محرم
.
.
#اصحاب
#جُون
#بیستم_محرم
به خاکسپاری بدن خوش بوی جُون ،غلام سه معصوم علیهم السلام
هنگامى كه جُون روى زمين افتاد، امام حسين عليهالسلام سراو را به دامن گرفت وبلند بلند گريست، ودست مبارک برسر وصورت جون كشيد وفرمود: "اللهم بيّض #وجهه و طيّب #ريحه و احشره مع محمد و #آل_محمد عليهم السلام"
بارالها رويش راسفيد و بويش راخوش فرما و باخاندان عصمت محشورش نما.
📚 منابع:
منتخب التواريخ ص۳۱۱
وسيلةالدارين ص۱۱۵
جُون ِ سیاه بود و ز حق روشنا گرفت
با نور آل فاطمه روحش جلا گرفت
با نیّت غلامی اولاد مرتضی
آمد به بیت حیدر و رنگ خدا گرفت
وقتی که بار معرفتش رفت تا سماء
از رب ، مقام نوکر آل عبا گرفت
در خانه ی سه حجّت ایزد به افتخار
شد کاسه لیس و مرتبت اولیا گرفت
مویش که شد به خدمت آل علی سپید
در کربلا ز سرخی خونش حنا گرفت
ده روز بین مقتل خود شد رها و بعد
بوی خوش از دعای شه کربلا گرفت
رنگ سپید وعطر خوش و حشر ِبا حسین
او این سه را ز حضرت خیرالنسا گرفت
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
............
.
🩸جناب #جون غلام #امام_حسین علیهالسلام
🥀 در روز هجدهم و یا بیستم ماه محرم سال شصت و یک قمری، جمعی از قبیله بنیاسد بدن شریف #جون را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود و سپس او را دفن کردند.
🥀 #جون کسی بود که امیرالمومنین صلواتالله علیه او را به ۱۵۰ دینار خرید و به ابوذر غفاری بخشید. هنگامی که ابوذر را به منطقه ربذه تبعید کردند، این غلام برای کمک به او به آنجا رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیرالمومنین صلواتالله علیه بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی علیهالسلام و سپس به خدمت امام حسین علیهالسلام رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به #کربلا آمد.
🥀 هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین علیهالسلام آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست.
🥀 حضرت فرمودند: در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی، اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز.
🥀 #جون خود را بر قدمهای مبارک امام حسین علیهالسلام انداخت و بوسید و گفت: ای پسر رسولخدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسهلیس شما بودم و حال که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟!
🥀 #جون با خود فکر کرد: من کجا و این خاندان کجا؟! بنابراین گفت: آقای من، بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا اباعبدالله، لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم. نه آقای من، از شما جدا نمیشوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون میگفت و گریه میکرد به حدی که امام حسین علیهالسلام نیز گریستند و اجازه دادند.
🥀 با آنکه #جون پیرمردی ۹۰ ساله بود، ولی بچهها در حرم با او انس فراوانی داشتند. او به کنار خیمهها برای خداحافظی و طلب حلالیت آمد، که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هر یک را به زبانی ساکت کرد و به خیمهها فرستاد و مانند شیری غضبناک روی به آن قوم ناپاک کرد. او جنگ نمایانی کرد، تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخمهای فراوانی به او وارد کردند.
🥀 هنگامی که روی زمین افتاد، امام حسین علیهالسلام سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست و دست مبارک خود را بر سر و صورت #جون کشید و فرمود:
🥀 بارالها، رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت علیهمالسلام محشورش نما.
🥀 از برکت دعای حضرت، روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید. چنانکه وقتی بدن او را بعد از ۸ یا ۱۰ روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود.
📕 نفسالمهموم، محدث قمی (ره)
📕 تقویم شیعه، بندانی نیشابوری
🏷 #المصیبة_الراتبة
.