eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
8هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
755 ویدیو
1هزار فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. علیه‌السلام و حینَ شاهدُ الامام زین العابدین علیه السلام بُکاءِ اهلُ الکوفة علی الحسین قال متعجباً: إِنَّ هؤلاءِ یَبکونَ و یَنُوحُونَ مِن أُجلِنا! فَمَن قَتَلَنا؟ هنگامی که امام زین‌العابدین علیه‌السلام گریه مردم کوفه بر امام حسین علیه‌السلام را مشاهده کردند، متعجبانه فرمودند: این مردم برای ما گریه می‌کنند و ضجه می‌زنند! پس چه کسانی ما را کشتند؟! «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 الفتوح ج۵ص۱۲۱، الفصول المهمه ج۲ص۸۳٠ ................ . سلام‌الله‌علیها هزار بار بگو شِمرُ جالِسٌ صَدرُه ولی نگو دَخَلَت زَینبُ عَلَی بنَ زیاد ...................... صبح‌هنگام،أسرای آل الله را وارد کوفه کردند؛ اما غروب بود که به دارالاماره رسیدند... مخدّرات آل الله، شب تا صبح در خرابه‌ای در کوفه، اقامه عزا می‌کردند... در نقلی آمده است: کوفیان ستمکار عترت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را در وقت صبح بر کوفه داخل کردند درحالی که سرهای شهداء هم بر روی نیزه بود و مردم اجتماع عظیمی کردند؛ بعضی گریه و بعضی شادی می‌کردند و بعضی فریاد می‌زدند و بعضی هم اظهار پشیمانی از اعمال شنیع خود می‌کردند. حتّی أوصَلوهُم فی وقتِ العَصرِ إلی قَصرالإمارة ▪️تااینکه اسرای آل الله را در وقت عصر به قصر دارالاماره رساندند. 🩸در نقلی دیگر نیز آمده است: هنگامی که آل الله را برکوفه داخل کردند؛ أَنزَلوهم علی بیتٍ فی جَنبِ المسجدِ فَلَم یَکُن لَهُ سَقفٌ ▪️ایشان را دریک خانه ای در کنار مسجد کوفه، منزل دادند که سقفی نداشته و دارای دیوار ها وستون های سُست بود. فَصارَ أَهلُ البَیتِ بَکَوا وصَرَخُوا وجَزَعُوا حتی طُلوعِ الفَجرِ ▪️سپس اهل بیت علیهم‌السلام، شب تا صبح، گریه و بی تابی وجزع می‌کردند. 📚 بحرالمصائب ج۶ ص۳۳۰ (علیه السلام) سلام الله علیها ....... 7⃣9⃣روز دوازدهم محرم، دار العماره کوفه آماده ورود می شود!👇 ✅بعد از اینکه سر مطهر امام حسين(ع) به كوفه رسید، فردای آن روز عمر بن سعد اسرای کربلا را وارد کوفه کرد. ابن طاووس می نویسد : 📋《فَلَمَّا قَارَبُوا اَلْكُوفَةَ اِجْتَمَعَ أَهْلُهَا لِلنَّظَرِ إِلَيْهِنَّ》 ♦️زمانی که اسرای کربلا به کوفه رسیدند، اهل کوفه برای نظاره کردنشان به اجتماع کروند.(۱) هنوز اسراء وارد کوفه نشده بودند که سر مطهر را وارد دارالعماره عبیدالله بن زیاد کردند. ابن زياد در قصر دار الاماره نشسته بود و دعوت عمومی براى ورود مردم داد و دستور داد سر مقدس امام حسین(ع) را بياورند. 📋《فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ جَعَلَ يَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ يَتَبَسَّمُ وَ فِي يَدِهِ قَضِيبٌ يَضْرِبُ بِهِ ثَنَايَاهُ》 ♦️پس عبیدالله سر مقدس را پيش روى خود قرار داد و به آن نگاه می‌كرد و پوزخند می‌زد، و در دست او چوبی بود كه با آن به دندانهاى پيشين حضرت(ع) می‌زد.(۲) 📚منابع : ۱)اللهوف ابن طاووس، ص۱۴۲ ۲)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۵ .... ✅زيد بن ارقم كه از اصحاب رسول خدا(ص) بود که در کنار عبیدالله نشسته بود که وقتی این صحنه را ديد، به او گفت : 📋《ارْفَعْ قَضِيبَكَ عَنْ هَاتَيْنِ الشَّفَتَيْنِ فَوَ اللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ غَيْرُهُ لَقَدْ رَأَيْتُ شَفَتَيْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) عَلَيْهِمَا مَا لَا أُحْصِيهِ‏ كَثْرَةً تُقَبِّلُهُمَا》 ♦️چوبت را از اين دو لب بردار، زيرا به خدایى كه جز او معبودى نيست، هر آينه بارها ديدم لبان مبارک رسول خدا(ص) را كه بر اين لبها بود و بسیار آن ها را می بوسید. سپس زید به گريه افتاد. ابن زياد خطاب به زید گفت : 📋《أَبْكَى اللَّهُ عَيْنَيْكَ! أَ تَبْكِي لِفَتْحِ اللَّهِ وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَنَّكَ شَيْخٌ قَدْ خَرِفْتَ وَ ذَهَبَ عَقْلُكَ لَضَرَبْتُ عُنُقَكَ》 ♦️خدا چشمانت را بگرياند! آيا براى فتح و پيروزى خدا كه نصيب ما شده گریه می کنی؟ و اگر نه اين بود كه تو پيرى بی خرد گشته و عقل از سرت بيرون رفته، گردنت را می زدم. پس زید مجلس عبیدالله را ترک کرد و قصر را مقصد خانه اش ترک کرد.(۱) 📚منبع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۵ ..... وقتی کاروان وارد کوفه شد، ابن زیاد دستور داد، هزاران سواره و پیاده بر تمام کوچه ها و بازارها بایستند، تا أحدی از شیعیان امام علی(ع) جرات شورش نداشته باشند سپس فرمان داد سرهایی را که دیروز پیش از اسراء به کوفه آورده بودند را برگردانند و در پیش چشم اسراء حرکت دهند، و با هم وارد شهر کرده و در کوی و بازار بگردانند. هنگامی که امام سجاد(ع) به همراه زنان اسیر، به کوفه داخل شد، سخت بیمار بود، زنان کوفه با دیدن این صحنه گریه می‌کردند و گریبان چاک می زدند و مردان نیز با آنان مى‌گریستند
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #شب_دوازدهم_محرم #صلوات_اول_مجلس بنا به نقلی امشب مصادف با شب شهادت یادگار واقعه ی عاشورا، آقا
. بسم الله الرحمن الرحيم. یارحمن یا رحیم. اَعْظَمَ اللّهُ اُجُورَناْ بِمُصابِنا بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ وَجَعَلَنا وَاِيّاكُمْ مِنَ الطّالِبينَ بِثارِهِ مَعَ وَلِيِّهِ الاِْمامِ الْمَهْدِىِّ مِنْ الِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلامُ. 🔸ای سید و سالار ما، ای یاور و غمخوار ما 🔸تنها تو هستی یار ما، یا بن الحسن یا بن الحسن 2 یابن الحسن یا بن الحسن 2 🔸تا کی ز یاد جدّ خود، اشک از بصر جاری کنی تا کی به یاد عمه ات، از سوز دل زاری کنی 🔸در بین ما باشی ولی، تنها عزاداری کنی 🔸باشد فدایت جان من یابن الحسن یا بن الحسن 2 اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً. . ✅وقتی اسرای کربلا را به قصد کوفه می بردند، آنان را از کنار کشته ها عبور دادند. 📋《ثُمَّ أُخْرِجَ النِّسَاءُ مِنَ الْخَيْمَةِ وَ أَشْعَلُوا فِيهَا النَّارَ فَخَرَجْنَ حَوَاسِرَ مُسَلَّبَاتٍ حَافِيَاتٍ بَاكِيَاتٍ يَمْشِينَ سَبَايَا فِي أَسْرِ الذِّلَّةِ》 ♦️زنان را برهنه سر، غارت شده، با پاى برهنه و در كسوت اسارت در آمده، از خيمه‏ ها بيرون راندند و آتش در خيمه‏ ها زدند.  📋《فَلَمَّا نَظَرَ النِّسْوَةُ إِلَى الْقَتْلَى صِحْنَ‏ وَ ضَرَبْنَ وُجُوهَهُن‏》 ♦️وقتی نگاه زنان به كشتگان افتاد، فرياد زده و بر صورت خود سيلي زدند. آنان خود را به بالین کشتگان رساندند و در آنجا توقف کردند، درحالی که به شدت می گریستند.(۱) و اما دشمن ؛ 📋《فَاخَذَ یَضرِبُهُنَّ بِالسَوطِ وَاجتَمَعَ عَلَیهُنَّ النَاسُ حَتَّی ارکَبُوُهُنَّ عَلَی الجَمَالِ》 ♦️پس شروع کردند با تازیانه آن ها را در حالی که در محاصره دشمن بودند، می زدند تا سوار بر شترها شوند.(۲) در این میان؛ 📋《إِنَّ سُكَيْنَةَ اعْتَنَقَتْ جَسَدَ أَبِيهَا الْحُسَيْنِ ع فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ》 ♦️سكينه بنت الحسین(ع) جسد مطهّر پدر را به آغوش كشيد، كه عده‏ اى از اعراب او را از جسد پدر جدا كردند.(۳) 📚منابع : ۱)اللهوف ابن طاووس، ص۱۳۲ ۲)مقتل الحسین(ع) مقرم، ص۳۰۹ ۳)اللهوف ابن طاووس، ص۱۳۴ .... 6⃣9⃣روز دوازدهم محرم سال ۶۱ هجری قمری، کاروان وارد شهر کوفه می شوند!👇 ✅اسرای کربلا به دستور عمر بن سعد، شب یازدهم محرم در کربلا نگه داشته شدند و بعد از ظهر روز یازدهم، به راه افتادند و روز دوازدهم محرم به شهر کوفه رسیدند. ابن طاووس می نویسد : 📋《حَمَلَ نِسَاءَهُ عَلَى أَحْلاَسِ أَقْتَابِ اَلْجِمَالِ بِغَيْرِ وِطَاءٍ مُكَشَّفَاتِ اَلْوُجُوهِ بَيْنَ اَلْأَعْدَاءِ》 ♦️عمر بن سعد دستور داد، اهل بیت امام حسین(ع) را بر پلاس پالانهاى شتران بدون کجاوه بنشانند، در حالى كه پوشش چهره‌هاى آنان در بين دشمنان آشکار بود.(۱) 📚منبع : ۱)اللهوف سید بن طاووس، ص۱۴۲
┈•‌‌‌‌‌‌. *حسینم! بالایِ نیزه خواهرت رو می دیدی.. شهر کوفه وقتی خطبه خوندم، همه ساکت شدند.. حتی صدای زنگ گردن شتران از صدا ایستاد .. در لسان پدرم امیرالمومنین شروع کردم: "يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ ! يَا أَهْلَ الْخَتْلِ وَالْغَدْرِ .." ای نامرد مردم .. شما چه کردید؟! "هل تعلمونَ اَیِّ کبدِِ من رسول الله فَرَیتُم..؟!" خودتون می دونید چه جگری از پیغمبر پاره کردید .. حسینم! من حرف زدم، همه ساکت بودن .. گفتند چه کنیم زینب ساکت بشه؟! سری به نیزه بلند است در برابر زینب خدا کند که نباشد سر برادر زینب یه وقت نیزه رو آوردند جلو چشای زینب، لحنش عوض شد «یا هِلالاً لَمّا استتم کمالا.." ای هلال شبِ زینب "ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی کانَ هذا مُقَدَّراً مَکتوبا" حسینم فکر امروز رو نمی کردم ولی الحمدلله.. راضی به قضا و قدر الهی هستم .. یه وقت اشاره کرد دختر امام حسین رو با دست نشون داد.. "یا اخی! فاطمَ الصغیرةَ کَلّماه.."میشه با این دخترت حرف بزنی؟! "یا اخی! فاطمه الصغیرةَ کَلّماه..." بیا با دخترت حرف بزن.."فَقَد کادَ قلبُها اَن یذوبا.." قلبش داره آتیش میگیره حسین * ــــــــــــــــــ وقتی زینب وارد کوفه شد ... همه شروع کردند هلهله کردند ... یه وقت زینب میخواد حرف بزنه زنها دارن دف میزنن ، هلهله میکنن ، با اون ید اِلهی خودش اشاره کرد وَ قَدْ اءَوْمَاءَتْ الَى النّاسِ اءَنِ اسْکُتُوا اشاره کرد ساکت بشید ، حتی زنگِ آویخته بر گردن شتران از صدا ایستاد ، در لسان امیرالمومنین شروع به حرف زدن کرد یا اءَهْلَ الْکُوفَهِ ، یا اءَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ ... شروع کرد مردم کوفه رو رسوا کردن، گفت ، گفت؛ اگه زینب ادامه بده همه چی خراب میشه ، یه کاری کردن زینب آرام شد ...* مبهوت می نمود به سرنیزه ای نگاه کی جانپاه زینب و اطفالِ بی پناه راحت بخواب چون که پرستار زینب است *یه وقت لحنش عوض شد ... «ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی» حسین جان فکر اینجا رو نمی کردم ، یه جمله دیگه هم گفت : اشاره کرد به فاطمۀ صغری «یا أخی فاطمه الصَغیرة کَلِّم ها» با این بچه حرف بزن ... ..................... . * از کربلا که قافله راه افتاد، دختر مسلم می دید که بچه های دیگه همه افتخار می کنند، سرهای بالای نیزه رو نشون میدن، این میگه این سَرِ بابایِ منه، اون یکی میگه: اون سَرِ بابایِ منه، دختر مسلم سر به زیر داشت، تا رسیدن دروازه ی کوفه، یه وقت دوید دامنِ زینب رو گرفت، گفت: عمه! دخترهای کاروان رو جمع کن، اینم سَرِ بابایِ منه...* ................... ‍. *حرام زاده‌ای بنام سهیل ابن عُرَیف تا دروازه کوفه با سیخی که در دست داشت برناقه‌ها میزد تا کودکان از آنها بیافتند(تذکره الشهدا ودیگرمقاتل) شاعر: حسن لطفی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ نزدیک دروازه رسیدم تا دلم سوخت خیلی میان این شلوغیها دلم سوخت اوباشِ شهر کوفه دورم را گرفتند در بینشان بودم تک و تنها دلم سوخت وقتی کنیز سابقم نان دست من داد چیزی نگفتم به کسی اما دلم سوخت اینها که میخندند من را میشناسند از چشم های آشنا آقا دلم سوخت هرجا سرت را روی نی دیدم دلم ریخت دیدم سرت را زیر دست و پا دلم سوخت پیرزنی که با عصا بر پهلویم زد هی ناسزا میگفت بر زهرا دلم سوخت دارند عبایت را حراجی میفروشند پس بیشتر از هرکجا اینجا دلم سوخت زندانی کوفه شدم چشم تو روشن دیدی همینکه جای خوابم را دلم سوخت ای حسین .. از بالای محملِ بی پرده یه نگاهی کرد .. دید یه عده ای دارن از بالای بام ها خاکستر میریزن .. یه عده ای جلو ناقه ها دارن پای کوبی میکنن .. هی این نیزه ها رو تاب می دادن .. یا الله .. بعد از آن خطبه ای که دختر امیرالمومنین ایراد کرد، دید همۀ مردم دارن گریه می کنن .. فرمود گریه میکنید!! بسیار باید گریه کنید .. خدا چشماتون رو همیشه گریان کنه .. همینطور که داشت حرف میزد با مردم یه وقت دیدن لحن خطابۀ زینب با مردم عوض شد .. رو از مردم برگرداند، نگاه کرد دید سر بریدۀ حسین مقابلِ محملشِ .. انقدر دلِ زینب سوخت .. حسین جان اصلاً باور نمیکردم یه روز زنده باشم من روی ناقه .. تو رویِ نیزه .. حسین جان باور نمیکردم یه روز تو و عباس دور و برم باشید حالا چشم باز کن ببین یه طرف شمرِ .. یه طرف سنانِ .. اوباش دورِ منو گرفتن .. صدا زد داداش دلم برا صدات تنگ شده، اگه با من حرف نمیزنی با دخترت حرف بزن .. خواهش زینب بی جواب نموند ای مردم .. یه وقت شنیدن یه صوتِ زیبای قرآن میاد .. بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا .. صدای سر بریده به قرآن بلند شد .. بابا قاری قرآن احترام داره .. اما چه کردن .. انقدر به سر بریده سنگ زدن .. ای حسین .... .