.
#اسارت
#مجلس_یزید
✍🏻 فاطمه دختر امام حسين علیهالسلام میفرماید: هنگامیکه پيشِ روى يزيد نشستيم، مردى سرخرو از شاميان برخاست و گفت: اى اميرمؤمنان! اين دختر را به من ببخش. بر خود لرزيدم و گمان كردم كه اين، برايشان رَواست. لباس عمّهام زينب عليهاالسلام را گرفتم.
عمهام به آن مرد شامى گفت: به خدا سوگند، خطا كردى و پَستى نشان دادى. به خدا سوگند، اين، نه حق توست و نه حق يزيد.
يزيد، خشمگين شد و گفت: تو خطا كردى. اين، حق من است و اگر بخواهم چنين كنم، میکنم.
زينب عليهاالسلام گفت: به خدا سوگند، هرگز! خداوند، اين حق را براى تو ننهاده است، مگر آنکه از دين ما خارج شوى و به دين ديگرى بگروى.
يزيد، از خشم، عقل از سرش پريد و گفت: با اینگونه سخن، با من رويارو میشوی؟! آنانى كه از دين خارجشدهاند، پدر و برادرت هستند.
زينب عليهاالسلام گفت: تو و جدّ و پدرت، اگر مسلمان باشيد، به دين خدا و دين پدرم و دين برادرم، هدایت شدهاید.
سرخ رو #سرخ_رو سرخ مو
📚 ری شهری، دانشنامه امام حسین علیه السلام، دارالحدیث، ج8، ص292.
...........
✍🏻 #امام_سجاد علیهالسلام در کاخ یزید فرمود: واى بر تو، اى يزيد! اگر میدانستی چه کردهای و چه کاری با پدر و با خاندان و برادر و عموهايم کردهای، به کوهها میگریختی و بر خاكستر میآرمیدی و از اینکه سر حسين، پسر فاطمه و على (علیهمالسلام) را ـ او كه امانت پيامبر خدا صلیاللهعليهوآله در ميان شما بود ـ بر دروازه شهر نصبکرده باشند، فرياد و فغان میکردی. پس بشارتت باد به رسوايى و پشيمانى در فردا، آنگاه كه بیتردید، مردم را در آن روز [براى حساب]، گرد میآورند! .
📚 ری شهری، دانشنامه امام حسین علیه السلام، دارالحدیث، ج8، ص305.
.