eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.3هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
558 ویدیو
785 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. جزوه جهاد تبیین در روضه‌های فاطمیه شهید آرمان علیوردی، جوان 21 ساله و طلبه بسیجی بود که در 4 آبان ماه در محله اکباتان تهران در ماموریت مقابله با ناامنی و اغتشاشگران به دست اشرار زخمی و در همان شب از شدت جراحات در بیمارستان بقیه‌الله به شهادت رسید. 🔹روایتی از لحظات شهادت شهید وقتی آشوبگران به شهید علیوردی به عنوان یک بسیجی مشکوک می شوند، تعقیبش می‌کنند تا در یک کوچه بن‌بست او را تنها و بدون حضور دوستانش گیر می اندازند. بیش از 30 نفر به سمت شهید هجوم می برند و با مشت و لگد و وسایلی مانند چاقو، قمه، چماق و سنگ او را به شدت مجروح می‌کنند. در این مدت هر بار شهید را برای کتک زدن به مکان دیگری منتقل می‌کنند، به طوری که رد خون شهید بر روی زمین، دیوار، پله‌های پارک و دیگر نقاط بر جای می‌ماند. در نهایت پس از یک ساعت و نیم، بدن نیمه جانش را روی زمین رها می‌کنند و پس از چند ساعت دوستان شهید او را پیدا می کنند و به بیمارستان منتقل می کنند. 🔹گوشه‌های مرثیه - شهید را برهنه می‌کنند - بالای سر شهید مکرر فحاشی به او می‌کنند - از شهید می‌خواهند به مقام معظم رهبری اهانت کند، تا رهایش کنند. اما او امتناع می‌ورزد (مطابق فیلم، در هنگام این درخواست شهید هنوز سرپاست اما وقتی قبول نمی‌کند، او را می‌زنند) - شهید وسایل نظامی و ادوات دفاع از خود را به همراه نداشته و دست خالی بوده است 🔹روضه‌ها - شهید علیوردی رو تنها و دست خلی توی کوچه گیر می‌اندازند و چهل نفره دوره‌اش می‌کنند. مادر ما رو هم توی کوچه غریب گیر آوردن. شهیدعلیوردی یه مرد کامله به این روز افتاد، اما مادر ما بارداره، داغداره، یه وقت امیرالموالمنین نگاه کرد فاطمه نقش بر زمین شد... چهل نفر وسط كوچه فكر نكردند علی به خانه زنی باردار داشته باشد چهل نفر همه مست سقیفه و مولا به یاری از چه كسی انتظار داشته باشد - وقتی شهید علیوردی رو دوره کرده بودن، هر چی ازش می‎خوان به رهبری جسارت کنه، قبول نمی‎کنه و می‎ایسته. مادر ما هم اگر از علیش دست بر می‌داشت، اگر توی کوچه‌ها دستش رو از کمربند امیرالمومنین رها می‌کرد، دیگه لازم نبود اون نانجیب صدا بزنه قنفذ دست فاطمه رو از علی جدا کن. طوری زد که امام صادق می‌فرماید علت شهادت مادرم ضرباتی بود که قنفذ به غلاف شمشیر به مادرم زد. گرفتم دامن مولای خود در چنگ و میگفتم بزن قنفذ که من دست از امامم برنمی دارم / دلم بر شوهرم می سوخت چون قنفذ مرا می زد نگاه غربت او بیشتر می داد آزارم -یه خانواده وقتی یک حادثه‌ای براشون رخ می‌ده، سعی می‌کنن از هر چیزی که درباره اون حادثه باشه دوری کنن تا آزرده نشن، مثلا اگر تصادفی بشه می‌گن دیگه از اونجا رد نشیم، یاد آسیب دیدن عزیزمون می‌افتیم. حالا من می‌خوام بگم ان شا الله که محل شهادت شهید علیوردی نزدیک خانه‌شون نبوده باشه، آخه هر بار که خانوده از اونجا رد می‌شن باید بگن اینجا همونجایی بود که آرمان ما رو تنها گیر آوردن، اینجا همون جایی هست که خون آرمان ما بر زمین ریخته... اما دلای عالمی به سوزه به حال اون خانواده‌ای که خانه‌شون قتلگاه مادر شده بود. هر بار که بچه‌ها نگاهشون به در و دیوار خانه می‌افتاد، یاد پهلوی شکسته مادر می‌افتادند. بعد از تو این دیوار و در بوی ولایت می‌دهد بر بی‌گناهی من و محسن شهادت می‌دهد / هیچ کس باری ز روی شانه هایت برنداشت فاطمه ای کاش اصلا خانه ی ما در نداشت - در فیلمی که از لحظه ضرب وشتم شهید پخش شده، نشون می‌ده پیراهنش شهید رو درآوردن و دسته جمعی می‌زننش، این شهدا همه عاشورایی هستن، همه‌شون به لطف نوکری اباعبدالله به درجه شهادت رسیدن، پس باید هم لحظه شهادتشون شبیه ارباب بشه. کربلا هم پیراهن ارباب، یادگار مادرش، رو به غارت بردن، اما فقط به پیراهن بسنده نکردن، عمامه رو اخنس می‌بره، زره رو خود عمر سعد می‌بره، اما الهی بشکنه دست بجدل نانجیب رو که خون به دل اهل بیت کرده، آخه این نامرد انگشت و با انگشتر برد... ای شاه بی لشکر بگو پس لشکرت کو؟ گر تو سلیمانی بگو انگشترت کو ؟ آقای من پیراهنت کو ؟ خاتمت کو ؟ سیمرغ قاف عاشقی بال و پرت کو ؟ / ته گودال فقط پیکر تو مانده و من همه رفتند فقط مادر تو مانده و من سر و انگشتر و انگشت به غارت بردند پاره های بدن بی سر تو مانده و من - وقتی کارشون با بدن شهید علیوردی تمام شد، بدن نیمه‌جانش رو کنار خیابان رهاش کردن، اما بعد از چند ساعت دوستانش بالاخره پیداش کردن... جان عالمی به قربان اون آقایی که بدن بی‌سرش رو توی صحرا گرم کربلا رها کردن، دختر ابی‌عبدالله گفت عمه نگاه کن کشته‌های خودشون رو نماز خوندن، دفن کردن، اما بدن بابام حسین روی زمین مانده... چون چاره نيست ميروم و ميگذارمت اي پاره پاره تن به خدا ميسپارمت / داغ تنهايي تو بر جگر من مانده از دم خيمه به گودال مرا گريانده فكر آن بوسه ي زير گلويت بودم كه چشم واكردم و ديدم كه برت گردانده
. با یاد و غل و زنجیر گنه بر پر و بالم مانده به روی دوش من، این وزر و وَبالم مانده دستگیری کن ازین بنده، مگر که چقدر... فرصت از زندگی رو به زوالم مانده سحر و ذکر لب و نافله از دستم رفت کمکم کن که فقط اشک زلالم مانده هر که پرسید بگو کیست امیدت؟ گفتم: صبر کن، لطف خدای متعالم مانده کیست جز حضرت حجت که دعاگوی دلم در غریبی و پریشانیِ حالم مانده؟ عجمیان و علی وردی و خوبان رفتند روسیاهی به رخ همچو زغالم مانده خواب دیدم که نجف بودم و بیدار شدم عطر ایوان علی، گوشه ی شالم مانده کربلایی نشدن، علت خسران من است بر دل سوخته از هجر، ملالم مانده باید از داغ غریبیِ علی، آب شوم تا نفس هست و ازین عمر، مجالم مانده ** شده هر ناله ی زهرا، عرق شرم علی شرمسار از رخ او، شاه دو عالم مانده گفت با خادمه حیدر که بگو فضه چرا چند ماه است پسِ ابر، هلالم مانده؟! ✍ .