.
#امام_زمان عج
#مناجات
#شب_قدر
ز جام نام تو دارد لبم تر میشود امشب
خدا را شکر که با تو شبم سر میشود امشب
بزرگی کن نیفتد طشت رسوایی من از بام
که از فریاد آن گوش فلک کر میشود امشب
تعارف نیست میدانم نبودم نوکر خوبی
به دستان تو نوکر باز نوکر میشود امشب
دعا کردم پر از کرب و بلا، مشهد، نجف باشد
اگر تقدیر من دارد مقدر میشود امشب
نمیارزد دلم اندازهی پول سیاه اما
به عشق صاحب ایوانطلا زر میشود امشب
من و آلوده دامانی، برایم روضه میخوانی؟
که بعد از روضه هر جانی مطهر میشود امشب
————————-
برای #شب_بیست_و_یکم_رمضان 👇🏻
علی تا گفت یا زهرا، حسن در گوش زینب گفت:
پدر آمادهی دیدار مادر میشود امشب
بریده تیغ تا ابرو، ولی با دیدن پهلو
دوباره زنده یاد آتش و در میشود امشب
————————-
برای #شب_بیست_و_سوم_رمضان👇🏻
تمام دستها بر دامن باب الحوائجهاست
یکی دارد دخیل موی اصغر میشود امشب
یکی هم حاجتش را امشب از بیدست میگیرد
یکی هم در خرابه دیدهاش تر میشود امشب
خرابه دختری دارد که بر دستان بی جانش
سری دارد که با آن روضهام سر میشود امشب
#محمدعلی_بیابانی✍
.
سالروز تخریب بقیع
گلویم خشک از بغض است و چشمانم ز باران تر
پریشان است احوال من از حالی پریشان تر
مزار جانشینیان نبی را بی نشان کردند
و می دانند خود را از مسلمانان مسلمان تر
گمان ذره ها خاموشی خورشید بود اما
نفهمیدند بیش از پیش می گردی فروزان تر
ولی می بینم این بدکارها از کار خود روزی
پشیمانند این دنیا و آن دنیا پشیمان تر
دلت آرامگاه پنج جنت آفرین باشد
بهشتی را ندیدم از بهشت تو گلستان تر
تو را قدری نهان است ای زمین خاکی یثرب
ولیکن در وجود خاکی ات قدریست پنهان تر
رسیده زائری بی جان که جان گیرد ز دیدارت
چه می بیند که برمی گردد از پیش تو بی جان تر
تو می باری به حال زائر و زائر به حال تو
تو از دل می شوی ویران تر و دل از تو ویران تر
برایت خواب ها دیدیم روزی آستانت را
بنا خواهیم کرد از طوس هم حتی چراغان تر
#سالروز_تخریب_قبور_ائمه_بقیع
#محمدعلي_بياباني
نقد: در بیت چهارم،《 آن دنیا 》باید اصلاح گردد؛ زیرا نام عالم دیگر را 《دنیا》 نگذاشته اند.
.
#مدح_امام_عسکری
#امام_حسن_عسکری علیهالسلام
#مربع_ترکیب
دوباره عشق سمت آسمان انداخت راهم را
نگاهی باز میگیرد سر راه نگاهم را
کدام آغوش بین خویش جا دادهست ماهم را
که برگردانده امشب سوی دیگر قبلهگاهم را
🔻من امشب حاجی این قبله، این قبلهنما هستم
من امشب بندۀ مولای «سُرَّ مَن رَءا» هستم🔻
وزیده از پگاه شهر پیغمبر نسیمی که...
...رسیده سالهایی قبل همراه شمیمی که...
...تمام شهر را پر کرد آن فیض عظیمی که...
...خبر دادهست باز از جلوۀ دست کریمی که...
🔻...همان خُلق و همان خو در جمالش منجلی باشد
وَ مثل آن حسن آرام جان یک علی باشد🔻
نگاهت چون مسیحاییست که بر مردهها جان است
که گاهی لرزه بر اندام مأموران زندان است
و یا ابریست که در آسمان هم حکم باران است
بگو این چشم انسان است یا از آن یزدان است
تو هم جسمی و هم جانی، تو هم ابری و بارانی
صفاتت گفت یزدانی، خدایی یا که انسانی؟
رکاب سامرا را گنبد زرد تو مروارید
حریمت کعبۀ آمال، قبرت قبلۀ امید
گدایان! هرکجا هستید، امشب هرچه میخواهید
دخیل عشق بندید از همان جا بر در خورشید
🔻اگر که سائل شهر مدینه، مجتبی دارد
کسی چون عسکری را هم گدای سامرا دارد🔻
میآیی و برای مهدیات دلداده میسازی
هزاران عاشق در دام عشق افتاده میسازی
ز اشک دیدۀ چشمانتظاران جاده میسازی
برای امر غیبت شیعه را آماده میسازی
🔻میان پرده، اسرار خدا را بیصدا گفتی
برای شیعیانت «أفضلالاعمال» را گفتی🔻
تو آن معنای پروازی که بیتو هیچ بالی نیست
زلال جاری باران لطفت را زوالی نیست
به جز درد فراق مهدیات آقا ملالی نیست
یقیناً در کنار ماست امشب جاش خالی نیست
🔻دعا کن تا که من هم جمکرانی باشم آقاجان
دعا کن تا ابد صاحبزمانی باشم آقاجان🔻
#محمدعلی_بیابانی ✍
#میلاد_امام_عسکری
.👇
.
#روضه
#شهادت_امام_صادق
قسم به غربت خاكي كه فوق تفسير است
هواي شعر براي بقيع دلگير است
نفس كشيدن بين غبارها سخت است
سرودن از حرم بي مزارها سخت است
چگونه شعر بگويد دلي كه مي گيرد
الا بقيع! چرا شاعرت نمي ميرد
قرار نيست تو را بي سبب بهانه كنم
ولي بگو كه دلم را كجا روانه كنم
كبوتري كه در اين خانه لانه داشته است
در آستان رضا آشيانه داشته است
چگونه باخبر از آن سراي درد و غم است
دلش خوش است كه نامش كبوتر حرم است
بقيع، سامره و كربلا و مشهد نيست
در اين سرا خبري از رواق و گنبد نيست
بقيع مثل نجف نيست تا كه مهمانش
به راحتي بنشيند ميان ايوانش
ولي بقيع، بهشتي ست با چهار مزار
بقيع مژده سالي ست با چهار بهار
چهار مظهر غربت چهار تن مظلوم
چهار قبر غريب از چهارده معصوم
فقط ميان بقيع است اين قرار و تمام
به يك سلام شوي زائر چهار امام
ولي نه، آه دلم ناتمام مانده هنوز
به سينه حسرت عرض سلام مانده هنوز
سلام از عمق دل ديده اي كه پُر ابر است
به مادري كه بدون حرم نه بي قبر است
اگر سلام تو آتش به سينه ات افروخت
از آن دري ست كه روزي ميان آتش سوخت
مرا ببخش! نمي خواهم آتشت بزنم
چگونه گويم از آن روز، خاك بر دهنم
ز هرُم شعله ي در ياس را كه پژمردند
در آن هجوم علي را به ريسمان بردند
ميان تلخي آن صحنه ي غبارآلود
شكست قامت مرد و مدينه شاهد بود
از آن غروب غم انگير چند سال كذشت
كه باز خاطره ي كوچه از خيال گذشت
مدينه همدم اندوه دودمان علي ست
و باز شاهد مردي ز خاندان علي ست...
...كه باز آمده آتش در آستانه ي او
هزار شكر كه محسن نداشت خانه ي او
رسيده اند كه از باغ، لاله را ببرند
امام صادق هفتاد ساله را ببرند
تصورش چقدر سخت مي شود اي واي
بزرگ طايفه در كوچه مي دود اي واي
كسي نگفت مگر پيرمرد بردن داشت؟!
تن نحيف مگر تازيانه خوردن داشت؟!
ميان گريه ي آرام او بلند نخند
به دست بي رمقش لااقل طناب مبند
ميان سينه ي او روضه ي مدينه به پاست
طنين روضه اش از واي مادرش پيداست
عزيز فاطمه را بي اراده مي بردند
همه سواره و او را پياده مي بردند
دويد و از نفس افتاد پشت آن مركب
دويد و از نفس افتاد گفت يا زينب
اگرچه رفت ولي قامتش خميده نبود
به ني مقابل چشمش سر بريده نبود
اگرچه رفت ولي سلسله به شانه نداشت
به جاي جاي تنش رد تازيانه نداشت
شاعر: #محمدعلی_بیابانی ✍
👇