eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.5هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
📚#قصه_شب 🧕قصه گو :خانم مقدم 🔹مناسب سن ۴ تا ۱۲ ساله 🔹هدف قصه : آشنایی با #مبعث رسول خدا (ص) 🍃🍃🍃
. 📚متن قصه: سالیان دور در یکی از شب‌های پایانی ماه رجب، در گوشه‌ای از شهر مکه و در قله کوهی⛰ به نام حَرا،اتفاق بزرگی افتاد؛ اتفاقی که سرنوشت انسان‌ها را عوض کرد و مژده بزرگی برای آدم‌ها آورد. 🌸🤲🤲🤲🤲🌸 در آن شب، حضرت محمد صلی الله علیه و آله که 40 ساله بود، در غار حرا مثل شب‌های دیگر مشغول عبادت 📿 و راز و نیاز با خدای مهربان❤️ بود. ناگهان دید فرشته‌ای زیبا وارد غار شد. فرشته نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد. از چهره‌اش پیدا بود که خبر مهمی دارد. نام آن فرشته جبرئیل بود. ✨✨✨✨✨ «جبرئیل امین»، فرشته پیام رسان خداوند، به غار حرا نزد پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله رفت تا خبر مهمی را به او بگوید. جبرئیل نوشته‌ای📖 به همراه خود آورده بود و از حضرت محمد صلی الله علیه و آله می‌خواست تا آن را بخواند. پیامبر (ص) فرمود: «نمی‌توانم بخوانم.» فرشته دوبار دیگر از پیامبر (ص) خواست تا نوشته را بخواند و سرانجام لب‌های آسمانی پیامبر (ص) مشغول خواندن شد. چه جمله‌های زیبایی بود! شب مبعث یعنی شبی که فرشته بزرگ «جبرئیل» به دیدار پیامبر صلی الله علیه و آله در غار حرا رفت، شب آغاز مأموریت بزرگ و مهم بود. فرشته آمده بود تا به حضرت محمد صلی الله علیه و آله خبر پیامبر شدنش را از سوی خداوند اعلام کند. او از پیامبر (ص) خواست تا اولین کلمه‌های دین جدید، اسلام، را بخواند. آن کلمه‌ها، آیه‌های اولین سوره قرآن بودند: 〰〰〰〰〰💫〰〰〰〰 «بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید.» 〰〰〰〰〰💫〰〰〰〰 وقتی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله اولین آیه‌های قرآن را خواند، فرشته مهربان نگاهی به پیامبر (ص) کرد و گفت: «ای محمد! تو فرستاده خدایی و من جبرئیل هستم» او با این جمله، آغاز یک مأموریت مهم را به پیامبر اعلام کرد. پیامبر (ص) مأمور شده بود تا مردم را از گمراهی و بدبختی نجات دهد و به سوی سرزمین ستاره‌ها و خوشبختی راهنمایی کند. اولین سخنانی که جبرئیل از سوی خداوند برای پیامبر (ص) آورد، نشان می‌داد که انسان‌ها به یک دین و برنامه جدید که کامل ترین و آخرین دین خدا بود، دعوت شده‌اند. دینی که دانایی و پاکی از مژده‌های آن بود. 🍃🍃🍃🌸🍃🍃🍃 دینی که از مردم می‌خواست تا از گمراهی و نادانی دست بردارند و به خواندن و یادگیری و دانایی روی بیاورند و تلاش کنند تا پاک ترین انسان‌ها شوند. این برنامه برای همه انسان‌ها بود و پیامبر (ص) مأمور شده بود تا آن پیام را به گوش همه مردم برساند. پیامبر گرامی اسلام(ص) از همان کودکی به یاد خدا بود و با او صحبت می‌کرد. زمانی که چهارساله بود و در صحرا🏜⛺️ پیش دایه خود حلیمه زندگی می‌کرد، روزی از مادر خواست که همراه برادران خود، به گردش برود. حلیمه لباس‌های محمد صلی الله علیه و آله را مرتب کرد و او را آماده گردش ساخت. پیش خود فکر کرد که نکند دیوهای صحرا به او آسیب برسانند؛ به همین خاطر، مهره‌ای را با نخ به گردن پیامبر (ص) آویزان کرد تا از او محافظت کند؛ چون فکر می‌کرد آن مهره ها توانایی این کار را دارند. محمد صلی الله علیه و آله مهره را از گردن بیرون آورد و به حلیمه گفت: «نیازی به این مهره‌ها نیست؛ مادر جان! خدای من، همیشه با من است و از من مواظبت می‌کند.» .