💠داستان
از ابن عباس روایت شده است که روزی حضرت رسول سیصد دینار به امیر مومنان اعطائ کردند حضرت علی فرمود : وَ اللَّهِ لَأَتَصَدَّقَنَّ اللَّيْلَةَ مِنْ هَذِهِ الدَّنَانِيرِ صَدَقَةً يَقْبَلُهَا اللَّهُ مِنِّي به خدا سوگند امشب از این دینارها صدقه خواهم داد صدقه ای که خداوند قبول فرماید.
حضرت امیر می فرماید همان شب بعد از آنکه نماز عشاء را با پیامبر خواندم صد دینار از آن پول را برداشتم و از مسجد خارج شدم پس با زنی روبرو شدم آن صد دینار را به او دادم صبح که شد شنیدم مردم می گویند علی صد دینار به یک زن زنا کار صدقه داده است من از شنیدن این خبر به شدت غمگین گشتم شب بعدی که شد بعد از نماز صد دینار برداشتم وگفتم وَ اللَّهِ لَأَتَصَدَّقَنَّ اللَّيْلَةَ بِصَدَقَةٍ يَتَقَبَّلُهَا رَبِّي مِنِّي به خدا سوگند امشب از این دینارها صدقه خواهم داد صدقه ای که پروردگارم از من قبول فرماید پس به راه افتادم مردی را دیدم پس آن پول را به او صدقه دادم اما صبح که شد شنیدم می گویند :دیشب علی یکصد دینار به یک دزد داده است باز غصه شدید مرا فرا گرفت اما گفتم وَ اللَّهِ لَأَتَصَدَّقَنَّ اللَّيْلَةَ صَدَقَةً يَتَقَبَّلُهَا مِنِّي به خدا سوگند امشب صدقه ای می دهم که خدای از من قبول کند.
پس بعد ازآنکه نماز عشاء را با پیغمبر به جای آوردم از مسجد خارج شدم در حالی که صد دینار همراهم بود پس با مردی برخورد کردم و آن یکصد دینار به او دادم
فردا شنیدم که اهل مدینه می گویند:شب گذشته علی شخص ثروتمندی صد دینار صدقه داده است دچار غم شدیدی شدم (با توجه به علمی که حضرت داشت و با اطمینان می فرمود به خدا قسم که صدقه ای که می دهم مورد قبول واقع می شود برای حضرت این سوال مطرح می شود که چرا اینطور شد چون طبق علم امام این صدقه او باید مورد قبول واقع شود پس به محضر مدینه علم می رود تا در دیگری از علم به رویش گشوده شود حضرت در ادامه می فرمایند: ) پس به محضر رسول خدا رفتم قضیه را گفتم به من فرمود: يَا عَلِيُّ هَذَا جَبْرَئِيلُ يَقُولُ لَكَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ قَبِلَ صَدَقَاتِكَ اینک جبرییل است که به تو می گوید :خداوند صدقات تو را قبو ل کرد همانا صدقه ای که شب اول به دست زن زن زناکاری افتاد پس او به خانه برگشت و ازفساد توبه کرد و آن صد دینار را سرمایه قرار داد و به فکر شوهر افتاده تا ازدواج کند و زندگی شرافتمندانه ای آغاز کند و صدقه دوم تو در دست دزدی افتاد پس به منزلش برگشت و از دزدی توبه کرد و پول تو را سرمایه قرار داد تا تجارت کند و صدقه سوم تو در دست ثروتمندی افتاد که سالهاست مالش را تزکیه نمی کرد اما بخشش تو موجب شد که وقتی به خانه اش برگشت خودش را سرزنش کرد و گفت : وای بر تو این علی بن ابی طالب که پولدار نیست اما به من یکصد دینار صدقه می دهد اما من که سالهاست زکات واجب شده است و نداده ام پس زکات مالش را محاسبه کرد و دینار فراوان زکات داد و این آیه در حق تو نازل شد :
رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ يَزيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (38-39نور 37) مردانى كه نه تجارت و نه معاملهاى آنان را از ياد خدا و برپاداشتن نماز و اداى زكات غافل نمىكند آنها از روزى مىترسند كه در آن، دلها و چشمها زير و رو مىشود.(آنها به سراغ اين كارها مىروند) تا خداوند آنان را به بهترين اعمالى كه انجام دادهاند پاداش دهد، و از فضل خود بر پاداششان بيفزايد و خداوند به هر كس بخواهد بى حساب روزى مىدهد (و از مواهب بىانتهاى خويش بهرهمند مىسازد).(۶)
👌نکته معارفی-اعتقادی
شاید برای شنونده در خصوص بخشهایی از این داستان سوالاتی پیش بیاید از جمله این که ندانستن راز صدقه های قبول با توجه به علم غیب امامان ، چگونه توجیه می شود؟ در پاسخ می توان نکاتی را بیان کرد از جمله این که علم غیب امامان مثل علم غیب الهی لایتناهی و همیشگی نیست بلکه اگر او بخواهد وخدا هم بخواهد مطلع خواهد شد ؛ «اذا اراد علم» یعنی زمانی که بخواهند به علوم خاصه لَدُنّی دسترسی می یابند، و ممکن است در مواردی و روی جهاتی از باب «قضیه فی واقعه » خداوند رازی را از اولیا خود مخفی کند چنانچه در سوره کهف و قصه حضرت موسی و حضرت خضر اموری از حضرت موسی مخفی شده بود در حالی که همان امور برای حضرت خضر روشن و مشخص بود. و در این قضیه اصل قبولی صدقات سه گانه برای حضرت امیر(ع) روشن شده بود اما تبیین چگونگی آن با فاصله سه روز اتفاق افتاد.
🔻 ادامه دارد 👇👇
.
💠داستان
مسمع بن عبد الملك گفت در منى خدمت حضرت صادق مشغول انگور خوردن بوديم گدائى آمد و تقاضا كرد امام دستور داد يك خوشه انگور باو بدهند. گدا گفت احتياج بانگور ندارم اگر پول بدهيد خوب است امام فرمود خداوند وسعت بتو بدهد گدا رفت باز برگشت گفت همان خوشه انگور را بدهيد فرمود برو خدا گشايش دهد بتو چيزى باو نداد.
گداى ديگرى آمد امام عليه السّلام سه دانه انگور باو داد گدا گرفت و گفت الحمد لله رب العالمين خدائى كه مرا روزى بخشيد. امام فرمود بايست دست مبارك را پر از انگور كرده باو داد باز گفت حمد و سپاس خدائى راست كه بمن روزى بخشيد باز فرمود بايست.از غلامش پرسيد چقدر پول دارى؟ عرضكرد تقريبا بيست درهم فرمود باين فقير بده گدا گفت خدايا ترا سپاسگزارم اين نعمت از جانب تو است خدائى كه شريكى ندارى. باز امام فرمود بايست پيراهن خود را از تن بيرون آورد فرمود اين را بپوش. گدا پوشيده گفت خدا را شكر ميكنم كه مرا پوشانيد و لباس بمن داد آقا يا ابا عبد اللَّه يا گفت خدا بشما خير بدهد همين دعا را براى حضرت صادق كرد گدا رفت. ما با خود اين طور خيال كرديم كه اگر آن گدا دعا براى خود حضرت نميكرد پيوسته باو چيزى ميداد چون هر چه حمد و سپاس خدا را مينمود باو مقدارى مىبخشيد.
💠داستان
امیر مومنان از ملک شخصی خود پنج وسق (حدود 900کلیو گرم) خرما به یک نیازمند آبرومند فرستاد فضول نادانی که شاهد ماجرا بود به مولا اعتراض کرد که :او که از تو تقاضایی نداشت و به خدا قسم که اگر یک وسق (یک پنجم آنچه حضرت به او داده بود) داده بودی کفایت می کرد.
حضرت امیر علیه السلام از این اعتراض او برآشفت و خطاب به او فرمود: لَا كَثَّرَ اللَّهُ فِي الْمُؤْمِنِينَ ضَرْبَكَ أُعْطِي أَنَا وَ تَبْخَلُ أَنْتَ لِلَّهِ أَنْتَ إِذَا أَنَا لَمْ أُعْطِ الَّذِي يَرْجُونِي إِلَّا مِنْ بَعْدِ الْمَسْأَلَةِ ثُمَّ أُعْطِيهِ بَعْدَ الْمَسْأَلَةِ فَلَمْ أُعْطِهِ ثَمَنَ مَا أَخَذْتُ مِنْهُ وَ ذَلِكَ لِأَنِّي عَرَّضْتُهُ أَنْ يَبْذُلَ لِي وَجْهَهُ الَّذِي يُعَفِّرُهُ فِي التُّرَابِ لِرَبِّيخداوند امثال تو رادر بین مومنین زیاد نکند .من می بخشم تو بخل می کنی ؟!اگر من به او ندهم مگر بعد از خواستنش ارزش چیزی که به او می دهم به چیزی که از او گرفته ام نمی رسد زیرا در این صورت وجهه او را که نزد خداوند محترم است از او گرفته ام و مسلمانی که از وضع معیشت کسی خبر دارد ولی ولی به او کمک نمی کند در این گفته اش که می گوید:ِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات صادق نیست او که متاع فانی دنیا را از او دریغ می کند چگونه بهشت را برای او می خواهد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
📎پی نوشتها
۱.حاجي نوري، مستدرک الوسائل ، ج ١٣، ص ٣٣٣).
۲. طوسی؛ کتاب الغیبة؛ ص ۴۳۶.
۳.کافی،ج۴،ص۴۶
۴. سبزواری، مهذب الاحکام، ج۱۱، ص ۱۸۲
۵.نهج البلاغه، حکمت ۴۶۸.
۶ّ بحار الانوار،ج۴۱،ص۲۸.
🌺 والسلام علی من اتبع الهدی 🌺
.
.
#امام_باقر
💠داستان
به مناسبت ولادت امام باقر(ع):
در سفر اجباری امام باقر(ع) به شام پيش از آنكه پيشواى پنجم شهر دمشق را ترك گويد، فرصت بسيار مناصبى پيش آمد كه امام براى بيدار ساختن افكار مردم و معرفى عظمت و مقام علمى خود بخوبى از آن استفاده نمود و افكار عمومى شام را منقلب ساخت. ماجرا از اين قرار بود: هشام دستاويز مهمى براى جسارت بيشتر به پيشگاه امام پنجم در دست نداشت، ناگزير با مراجعت آن حضرت به مدينه موافقت كرد.
هنگامى كه امام(ع) همراه فرزند گرامى خود از قصر خلافت خارج شدند، در انتهاى ميدان مقابل قصر با جمعيت انبوهى روبرو گرديد كه همه نشسته بودند. امام از وضع آنان و علت اجتماعشان جويا شد. گفتند: اينها كشيشان و راهبان مسيحى هستند كه در مجمع بزرگ ساليانه خود گردآمده اند و طبق برنامه همه ساله منتظر اسقف بزرگ مى باشند تا مشكلات علمى خود را از او بپرسند. امام(ع) به ميان جمعيت تشريف برده و به طور ناشناس در ان مجمع بزرگ شركت فرمود. اين خبر فوراً به هشام گزارش داده شد. هشام افرادى را مامور كرد تا در انجمن مزبور شركت نموده از نزديك ناظر جريان باشند.
طولى نكشيد اسقف بزرگ كه فوق العاده پير و سال خورده بود، وارد شد و با شكوه و احترام فراوان، در صدر مجلس قرار گرفت. آن گاه نگاهى به جمعيت انداخت، و چون سيماى امام باقر(ع) توجه وى را به خود جلب نمود، رو به امام كرد و پرسيد:
- از ما مسيحيان هستيد يا از مسلمانان؟
- از مسلمانان.
- از دانشمندان آنان هستيد يا افراد نادان؟
- از افراد نادان نيستم!
- اول من سوال كنم يا شما مى پرسيد؟
- اگر مايليد شما سوال كنيد.
- به چه دليل شما مسلمانان ادعا مى كنيد كه اهل بهشت غذا مى خورند و مى آشامند ولى مدفوعى ندارند؟ آيا براى اين موضوع، نمونه و نظير روشنى در اين جهان وجود دارد؟
- بلى، نمونه روشن آن در اين جهان جنين است كه در رحم مادر تغذيه مى كند ولى مدفوعى ندارد!
- عجب! پس شما گفتيد از دانشمندان نيستيد؟!
- من چنين نگفتم، بلكه گفتم از نادانان نيستم!
- سوال ديگرى دارم.
- بفرماييد.
- به چه دليل عقيده داريد كه ميوه ها و نعمت هاى بهشتى كم نمى شود و هر چه از آنها مصرف شود، باز به حال خود باقى بوده كاهش پيدا نمى كنند؟ آيا نمونه روشنى از پديده هاى اين جهان را مى توان براى اين موضوع ذكر كرد؟
- آرى، نمونه روشن آن در عالم محسوسات آتش است. شما اگر از شعله چراغى صدها چراغ روشن كنيد، شعله چراغ اول به جاى خود باقى است و از آن به هيچ وجه كاسته نمى شود!...
...اسقف هر سوال و مشكلى به نظرش مى رسيد، همه را پرسيد و جواب قانع كننده شنيد و چون خود را عاجز يافت، بشدت ناراحت و عصبانى شد و گفت: «مردم! دانشمند والا مقامى را كه مراتب اطلاعات و معلومات مذهبى او از من بيشتر است، به اينجا آورده ايد تا مرا رسوا سازد و مسلمانان بدانند پيشوايان آنان از ما برتر و بهترند؟! به خدا سوگند ديگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال ديگر زنده ماندم، مرا در ميان خود نخواهيد ديد!» اين را گفت و از جا برخاست و بيرون رفت!(۸)
ــــــــــــــــــــــــــــ
📎پی نوشتها
۸.سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص۳۴۱
.
.
امید به خدا داشتن
لاتقنطوا من رحمت الله
💠داستان
از خواب بیدار شدند دیدند همه خروسهای روستا مرده اند وحشت زده پیش عالم روستا رفتند عالم روستا گفت: «حتما خیری در کار است آرام باشید.»
روز بعد بیدار شدند دیدند همه سگهای روستا به طور عجیبی مرده اند. وحشت زده پیش عالم روستا رفتند عالم روستا گفت: «حتما خیری در کار است آرام باشید.»
روز بعد شب هنگام باد تندی وزید و همه چراغ ها و شمعها را خاموش کرد و تا صبح در تاریکی ماندند عالم شان گفت «حتما خیری در کار است آرام باشید.» کاشف به عمل آمد که شب گذشته یک گروه بیرحم غارت گر در روستاهای همجوار دست به قتل و غارت و تجاوز زده اند اما چون این روستا نه خروسی داشت نه سگی تا صدایشان بلند شود و نه چراغی و شمعی تا روشنی ش دیده شود پس غارتگران این روستا را ندیده بودند.
💠داستان
حضرت عیسی بن مریم (ع) نشسته بود و نگاه میکرد به مرد زارعی که بیل در دست داشت و مشغول کندن زمین بود.
حضرت عرض کرد: خدایا آرزو و امید را از زارع دور گردان. ناگهان زارع بیل را به یک سو انداخت و در گوشه ای نشست.
عیسی علیه السلام عرض کرد: خدایا آرزو را به او بازگردان. زارع حرکت کرد و مشغول زارع شد.
حضرت عیسی (ع) از زارع سؤ ال نمود: چرا چنین کردی؟ گفت: با خود گفتم تو مردی هستی که عمرت به پایان رسیده، تا به کی بکار کردن مشغولی، بیل را به یک طرف انداخته و در گوشه ای نشستم.
بعد از لحظاتی با خود گفتم: چرا کار نمیکنی و حال آنکه هنوز جان داری و به معاش نیازمندی، پس بکار مشغول شدم.
💠داستان
شخصی می گوید حمید بن قحطبه –که از نزدیکان هارون الرشید بود- را دیدم که در ماه رمضان غذا می خورد! با خود فکر کردم شاید به علت بیماری از روزه گرفتن معذور است ولی وقتی به من هم غذا تعارف کرد؛ تعجب کردم!
گفتم: شاید شما به علت بیماری روزه نمی گیرید اما من سالم هستم!
گریه بسیاری کرد و گفت:
نه! بیمار نیستم ولی روزه داری دیگر برایم فایده ندارد!
علتش را سوال کردم؛ گفت:
یک بار که هارون الرشید در طوس بود مرا به حضور طلبید. به دیدارش رفتم و دیدم شمشیر کشیده است! هارون از من پرسید: چگونه از من اطاعت می کنی؟!
گفتم: تا پای جانم و مالم از شما اطاعت می کنم!
هارون سرش را به زیر انداخت و گفت: به خانه برگرد!
به خانه برگشتم و مدت زمان بسیار کوتاهی گذشت که دوباره مرا فراخواند و دوباره پرسید:
چگونه از من اطاعت می کنی؟!
گفتم: تا پای جانم و مالم و اهل و اولادم از شما اطاعت می کنم!
تبسمی کرد و دوباره اجازه داد به خانه برگردم.
مجددا زمان کوتاهی نگذشته بود که برای بار سوم مرا به حضور طلبید ومثل دفعات قبل پرسید:
چگونه از من اطاعت می کنی؟!
گفتم : تا پای جانم و مالم و اولادم و دینم!
وقتی این حرف را شنید خنده ای به نشانه رضایت کرد و شمشیری را که در دستش بود به من داد و گفت: اکنون بدنبال این غلام برو و هر کاری که به تو گفت؛ انجام بده!
غلام مرا به منزلی برد که در وسط آن چاهی بود و اطراف آن سه حجره بود.غلام یکی از حجره ها را باز کرد و دیدم که بیست تن از سادات را آنجا زندانی کرده اند. غلام یکی از آنها را به وسط حیاط آورد و به من گفت: به فرمان امیر المومنین(هارون) گردنش را بزن!
گردن آن سید را زدم و غلام جنازه اش را در چاه انداخت!
همینطور تمام سادات را آورد ومن گردن زدم و او به چاه انداخت! و بعد به سراغ حجره دوم رفت و دوباره ساداتی را دیدم که زندانی شده اند و من گردن زدم و او به چاه افکند!
و برای بار سوم این واقعه وحشتناک برای حجره سوم تکرار شد!
آخرین نفری که گردن زدم پیرمردی بود که موهای سرش ریخته بود و به من گفت:
دستت بریده باد! در روز قیامت نزد رسول خدا که حاضر شوی چه پاسخی برای کشتن اینهمه سادات خواهی داشت؟!
دستم لرزید اما آن غلام بر سرم فریاد زد؛ پس او را هم گردن زدم و غلام جنازه اش را به چاه افکند!
حمید بن قحطبه گفت:
حالا دانستی که چرا روزه نمی گیرم؟! زیرا دستم را به خون اولاد پیامبر اینگونه بیرحمانه آلوده کردم و روزه داری برایم فایده ندارد!
آن فرد می گوید وقتی نزد امام هشتم رسیدم؛ این واقعه را تعریف کردم!
ایشان فرمودند:
بخدا سوگند آن یاس و ناامیدی او از رحمت خداوند از گناهش بدتر است!
ولا تیاسوا من روح الله انه لا ییاس من روح الله الا القوم الکافرون- یوسف 87
از رحمت خدا ناامید نباشید که هرگز جز کافر از رحمت خدا ناامید نیست!
ــــــــــــــــــــــــــــ
#گریز_مناجاتی
.
.
آثار و فوائد یادآوری مرگ و آخرت
[ مناسب مجالس ترحیم]
منبر بیست دقیقه ای🕙
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلّیَ اللهُ عَلَى خَیرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
🔘بیان احکام
یکی از غسل های واجب غسل مس میت است یعنی اگر كسى بدن انسان مرده اى را كه سرد شده و غسلش نداده اند مسّ كند يعنى جايى از بدن خود را به آن برساند بايد غسل مسّ ميّت نمايد.
براى مسّ بچّه مرده حتّى بچّه سقط شده اى كه چهار ماه او تمام شده ، غسل مسّ ميّت واجب است .
🔷شعر
برادر جان! اجل در هر نفس با ماست، باور کن
نشان مرگ در هر عضو ما پیداست، باور کن
رفیقان را وفایی نیست در دنیا ولی بشنو
از آنان بی وفاتر با تو این دنیاست، باور کن
اگر خلق جهان گردند یار آدمی، بالله
چو انسان از خدا گردد جدا، تنهاست، باور کن
گنه بسیار کردی و نمی دانی پس از مردن
هزاران شیون و فریاد و واویلاست، باور کن
تو در دریای هستی، روز اوّل قطره ای بودی
کنون در حرص سیم و زر دلت دریاست، باور کن
بزرگ عالمت دیدم ولی از بس شدی کوچک
تو گشتی بنده و دنیا تو را مولاست، باور کن
بنای خانه آمال کردی بر پل دنیا
سرای جاودانت عالم عقباست، باور کن
به روی کوه سیم و زر گرسنه می بری بر سر کجا؟
کی سیر خواهی شد، خدا داناست، باور کن
ز قصر و باغ و مال و ثروت و املاک و آبادی
به وقت کوچ کردن یک کفن با ماست، باور کن
☑️مقدمه
یکی از توصیه های دینی و آموزه های اخلاقی برای کمال انسان یادآوری مرگ و آخرت است ؛توصیه شده به بهانه های مختلف به یاد مرگ و آخرت بیفتیم.
در بیان ماهیت و حقیقت مرگ علما بر این باورند که مرگ، امری وجودی و انتقال از نشئه مُلکی به نشئه ملکوتی است ، موید این مطلب آیه ای از قرآن است که مرگ را در زمره آفریده ها نام می برد؛الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ.
در آیاتی از قرآن کریم به قطعی و حتمی بودن مرگ تاکید شده است؛
➖میفرماید: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»؛ همه كس چشنده مرگ است.
➖و می فرماید: «كُلُّ مَنْ عَلَیهَا فَانٍ وَ یبْقَی وَجْهُ رَبِّكَ» هر كس كه بر زمین موجود است در معرض فنا است و پاینده است ذات پروردگار تو.
➖و میفرماید: «أَینَمَا تَكُونُوا یدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیدَةٍ»؛ «هر كجا باشید، مرگ شما را فرا میگیرد؛ اگر چه در كاخهای بسیار محكم باشید».
➖و می فرماید: «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ و مُلَقِیكُمْ»؛ «بگو: مرگی كه شما از آن میگریزید حتماً شما را ملاقات خواهد كرد.»
❇️فضیلت و ثواب یاد مرگ
از آنجایی که یاد مرگ در زندگی و کمال انسان تاثیر فراوانی دارد؛
➖ وقتی از پیامبر اكرم (ص) سوال شد: «یا رَسُولَ اللَّه هَلْ یحْشَرُ مَعَ الشُّهَداءِ اَحَدٌ. آیا كسی با شهدا محشور خواهد شد؟ فرمود: نَعَمْ مَنْ یذْكُرُ الْمَوْتَ بَینَ الْیوْمِ وَاللَّیلَةِ عِشْرِینَ مَرَّةً؛. بلی، كسی كه در شبانه روز بیست مرتبه مرگ را یاد كند. (۱)
➖ و زمانی که از آن حضرت سوال شد: « اَیُّ الْمُؤْمِنِینَ اَكْیسُ زیركترین مردم چه كسی میباشد؟
فرمود: أَكْثَرُهُمْ ذِكْراً لِلْمَوْتِ وَأَشَّدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْداداً؛ آن كس كه بیشتر یاد مرگ كند و زیادتر مهیای آن شده باشد.» (۲)
➖پیامبر اكرم میفرماید: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ ذِكْرُ الْمَوتِ وَاَفْضَلُ التَّفَكُّرِ ذِكْرُ الْمَوتِ؛ برترین عبادت یاد مرگ است و برترین تفكّر یاد مرگ است.»(۳)
➖حواریون، از حضرت مسیح علیه السلام سؤال كردند؛ «مَنْ اَولِیاءُ الَّذِینَ لا خَوفٌ عَلَیهِمْ وَلاهُمْ یحْزَنُونَ؛ اولیایی كه هیچ ترس و اندوهی بر آنها نیست چه كسانی هستند؟» فرمود: «اَحَبُّوا ذِكْرَ الْمَوْتِ وَتَرَكُوا ذِكْرَ الْحَیاةِ؛ یاد مرگ را دوست دارند و یاد زندگی را رها میكنند.» (۴)
#ترحیم_خوانی
۱👇
☑️آثار و فوائد یاد مرگ
برخی از آثار و فوائد یاد مرگ را بر می شمریم؛
۱.غفلت زدایی و آگاهی بخشی
دو عامل اصلی برای سقوط بشر عبارتند از جهل و غفلت. جهل نادانستن است؛ اما غفلت این است که انسان به مسائل اساسی زندگی اش بی توجه باشد و به آنچه که باید توجه کند، توجه نکرده و به آنچه که باید اهمیت بدهد، اهمیت ندهد و مسئله ای را که اولویت دارد، کنار گذاشته، و آن را که اولویت ندارد، با اهمیت تلقی کند. بازیها را به جدی و جدیها را به بازی گرفته باشد؛ این غفلت است.
غفلت از جهل حساس تر است؛ چرا که جهل با علم زدوده می شود؛ ولی غفلت با آموزشگاهها و دانشگاهها، رفع نمی گردد. اگر کسی در مقطعی عالم شود، دیگر جاهل نیست؛ اما قلمرو غفلت، بیماری فراگیر و خطرناکی می تواند باشد که حتی دامنگیر عالمان نیز بشود. تفاوت در این است که برای برطرف شدن جهل به علم نیاز است؛ ولی برطرف شدن غفلت، نیاز به ذکر دارد.
یکی مهم ترین شیوه های تذکر و غفلت زدایی یاد مرگ است.
➖امام صادق علیه السلام در مورد تأثیر عمیق یاد مرگ بر بیداری روح و جان آدمی میفرماید: «ذِكْرُ الْمَوتِ یمِیتُ الشَّهَواتِ فِی النَّفْسِ وَیقْطَعُ مَنابِتَ الْغَفْلَةِ وَیقَوِّی النَّفْسَ بِمَواعِدِ اللَّهِ وَیرِقُّ الطَّبْعَ وَیكْسِرُ اَعْلامَ الْهَوَی وَیطْفِی ءُ نارَ الْحِرْصِ وَیحَقِّرُ الدُّنْیا؛ یاد مرگ خواهشهای باطل را از دل زایل میكند و ریشههای غفلت را میكند و دل را به وعدههای الهی قوی و مطمئن میگرداند و طبع را رقیق و نازك میسازد و عَلَمهای هوا و هوس را میشكند و آتش حرص را فرو مینشاند و دنیا را حقیر و بی مقدار میسازد.»(۵)
➖امام صادق(ع) میفرماید: «اِذا اَنْتَ حَمَلْتَ جَنازَةً فَكُنْ كَاَنَّكَ اَنْتَ الْمَحمُولُ؛ هنگامی كه جنازه كسی را برداشتی، فكر كن كه گویا تو خود آن كسی هستی كه [در تابوت است و] آن را برداشته اند.»
➖پیامبر اكرم (ص) فرمودند: «اِنَّ الْقُلُوبَ تَصدَأُ كَما یصدَأُ الْحَدِیدُ. همچنان كه آهن زنگ میزند، این دلها نیز زنگار میبندد قِیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ وَما جَلاَؤُها قالَ قِراءَةُ الْقُرْآنِ وَذِكْرُ الْمَوْتِ؛ عرض شد:ای رسول خدا! صیقل دادن آنها به چیست؟ فرمود: تلاوت قرآن و به یاد مرگ بودن.».
۲. زهد
یکی از مهم ترین فضیلت های انسان زهد و دلبسته نبودن به دنیاست.
➖ ابی عبیده می گوید قُلْتُ لِاَبِی جَعْفَرٍ(ع) حَدِّثْنِی بِما اَنتَفِعُ بِهِ به امام باقر(ع)عرض کردم : حدیثی بفرمایید تا به من نفع برساند امام فرمود: « یا اَبا عُبَیدَةَ ! اَكْثِر ذِكْرَ الْمَوتِ فَاِنَّهُ لَمْ یكْثِر الْاِنسانُ ذِكْرَ الْمَوتِ اِلَّا زَهِدَ فِی الدُّنْیا؛ چیزی بفرمای كه از آن سود برم. فرمود:ای ابا عبیده! زیاد مرگ را یاد كن! چه هر انسانی آن را بسیار یاد كند، نسبت به دنیا بی رغبت میشود.»(۶)
➖و حضرت امیر(ع) فرمود:« اَكْثِرْ ذِكْرَ الاْخِرَةِ وَ ما فیِها مِنَ النَّعیِمِ وَالْعَذابِ الاْلیِمِ، فَاِنَّ ذلِكَ یُزَهِّدُكَ فِى الدُّنْیا وَ یُصَغِّرُها عِنْدَكَ» از آخرت و نعمتها و عذاب دردناك آن بسيار ياد كن ؛ زيرا اين كار، تو را به دنيا بى رغبت و آن را در نظرت بى مقدار مى كند . خداوند تو را از دنيا [و احوال آن] خبر داده و دنيا نيز خويشتن را براى تو وصف كرده است.
۳. تحمل مشکلات و مصایب
چنانچه گفته شد یاد مرگ موجب زهد است و در نتیجه زهد، تحمل سختیها و مشكلات دنیا بر انسان آسان می شود . پیامبر اكرم (ص) فرمود: «مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنیا هانَتْ عَلَیهِ الْمُصِیبات؛هر كه دل از دنیا بركند، مصیبتهای آن بر او آسان میشود».
۴. اصلاح رفتار
اگر همواره حواس شان به مرگ باشد و بدانند که « فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ » نتیجه كارهاى خوب و بد و خیر و شرى كه انجام مىدهند تا ابد برایشان حفظ خواهد شد، حواسشان را جمع مىكنند. ولى اگر به مرگ و آخرت توجه نكردند و آن را فراموش نمودند، هواى نفس بر آنها غالب مىشود و لذتهاى زودگذر دنیا را ترجیح مىدهند و دستشان به هر گناهى آلوده مىشود.
🔻 ادامه دارد 👇۲
♻️نکاتی در مورد مرگ
☑️سکرات موت
سَکَرات مرگ حالتی شبیه به مستی و بیهوشی دانسته شده که هنگام فرارسیدن مرگ و قبض روح، بهصورت اضطراب و دگرگونی شدید در انسان نمایان میشود و او را در حیرت و ناآرامی شدید فرو میبرد.
طبق آنچه در تفسیر نمونه، آمده؛ از برخی روایات استفاده میشود که لحظه مرگ بر مؤمنان راستین آسان میگذرد، در حالی که برای افراد بیایمان دردناک است.
این به خاطر آن است که شوق لقای پروردگار و رحمت و نعمتهای بیپایان او، چنان مؤمنان را از خود بیخود میکند که دردهای لحظه انتقال را احساس نمیکنند.
در تأیید این مطلب، در روایات داریم، از رسول خدا(ص) پرسیده شد که ملک الموت چگونه جان مؤمن را میگیرد، آنحضرت فرمود: «همانا ملک الموت هنگام مرگ نزد مؤمن، مانند بنده ذلیل و بیمقدار در مقابل آقا و سرور خودش است، او و یارانش از آن مؤمن دور میایستند و به او نزدیک نمیشوند، تا اوّل با سلام به او، شروع میکند و او را به بهشت بشارت میدهد»
پيامبر خدا (ص) فرمود: «محبت علي (ع) سبب دفع سكرات مرگ مي شود».
دوستان علي(ع) از دنيا نمي روند، مگر اينكه از آب كوثر سيراب شوند، از ميوه درخت طوبي استفاده كنند و جايگاه خود را در بهشت ببينند. سكرات مرگ بر ايشان آسان مي گردد و قبرشان باغي از باغ هاي بهشت است.
برخی روایات در مقابل این مطلب نیز گزارش شده است که به فرض صحت اینگونه قابل توجیه است ؛مؤمن ممکن است برای کسب درجات یا عقوبت برخی سیئات ، مرگ سخت باشد.
[مثلا در مورد حضرت موسی(ع) روایت شده وقتی از او در مورد جان دادنش سوال شد حضرت موسی(ع) گفت: کشاة تسلخ و هی حیة؛ مرگ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکنند، یافتم.
و در مورد حضرت یحیی(ع) روایت شده؛عیسی بن مریم(ع) تصمیم به زندهکردن یحیای پیامبر(ع) داشت، اما ایشان بیان داشت که هنوز مزه تلخی مرگ از کام من بیرون نرفته است و تقاضا نمود که از زندهکردنش صرف نظر کند.]
☑️ علت ترس از مرگ
علت ترس از مرگ
موارد زیر، از جمله علتهای ترس از مرگ دانسته شدهاست:
ناآگاهی از حقیقت مرگ؛ اگر انسان، مرگ را نابودی ندانسته، بلکه انتقال از دنیا به آخرت بداند، از مرگ نمیترسد.
دلبستگی شدید به دنیا؛ انسانی که به دنیا دلبستهاست، مرگ را پایان تمام لذتهای خود میداند و همیشه از آن میترسد.
گناه و ترس از حسابرسیِ اعمال؛ انسان وقتی گناهی کرده باشد میداند وقتی از این دنیا برود باید پاسخگوی گناهش باشد به همین دلیل از مرگ میترسد.
با وجود ترس عدهای از مرگ، برخی هستند که به آن اشتیاق نشان میدهند؛ امام علی (ع) در نهج البلاغه علاقه خویش به مرگ را از علاقه کودک شیرخوار به پستان مادرش، بیشتر معرفی میکند.
و در بخشی دیگر، مرگ را محبوبترین چیزی میداند که دوست دارد با آن روبرو شود.
از حضرت علی (ع) سؤال شد که چرا مرگ را دوست داری و گاهی میفرمایی که انس من به مردن از علاقه طفل به پستان مادرش بیشتر است) در پاسخ فرمودند: چون نمونه الطاف خدا را در دنیا دیدم یقین پیدا کردن که آن خدایی که در دنیا آنقدر به من لطف کرد و مرا در راه فرشتگان و پیامبرانش سوق داد و در روز قیامت هم مرا فراموش نخواهد کرد، آری من از مقصد و نوع برخورد و پذیراییهای آن خدای بزرگ در آن روز حساس دلهره ای ندارم. (۷)
💠داستان
عارفی با خود میاندیشید آیا در قرآن مجید آیهای وجود دارد که مضمون این حدیث را تایید نماید:
«یخرج روحُ المومنِ مِن جسدِهِ کَمَا یَخرُجُ الشَعرُ مِن العَجِین؛ (۸)
روح مومن به هنگام جان دادن چنان آسان از جسدش بیرون میرود همانند بیرون آمدن مویی از اندرون خمیر.»
عارف مذکور تمامی قرآن را از اول تا آخر با تدبر مطالعه نمود و چیزی در این باره نیافت. تا این که شبی حضرت رسول (ص) را در خواب دیده عرض کرد: «یا رسول الله! خداوند تعالی فرمود:
«وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبین»
و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد و جز این که در کتابی آشکار ثبت است.»
و حال آن که من تمامی قرآن را با دقت مطالعه کردم ولی معنی این حدیث را پیدا نکردم.»
پیامبر اکرم صلیالله علیه واله وسلم به وی فرمود: سوره مبارکه یوسف را مطالعه کن تا معنی حدیث را بیابی، آنجا که خداوند فرموده:
«فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ» هنگامی که چشم آنان (زنان) به او (یوسف) افتاد او را بسیار بزرگ (و زیبا) شمردند و (بیتوجه) دستهای خود را بریدند.»
همان گونه که زنان عذاب و درد بریدن دست خود را نفهمیدند، مومن نیز هنگامی که فرشتگان رحمت و جایگاه خویش در بهشت و نعمتها و لذایذ بهشتی و حور و قصور را میبیند، قلب و فکر او غرق تماشای اینان شده و درد مرگ و سکرات مرگ را حس نمی کنند .
۳👇
💠داستان
رسول خدا (ص) فرمود: در شب معراج، خداوند مرا به آسمانها سیر میداد، در آسمان فرشته ای را دیدم که لوحی از نور در دستش بود، و آنچنان به آن توجه داشت که به جانب راست و چپ نگاه نمیکرد و مانند شخص غمگین، در خود فرو رفته بود، به جبرئیل گفتم: این فرشته کیست؟
گفت: این فرشته مرگ (عزرائیل) است که به قبض روحها اشتغال دارد گفتم: مرا نزد او ببر، تا با او سخن بگویم، جبرئیل مرا نزدش برد، به او گفتم: ای فرشته مرگ آیا هر کسی که مرده یا در آینده میمیرد روح او را تو قبض کرده ای و یا قبض میکنی؟
گفت: آری، گفتم: خودت نزد آنها حاضر میشوی؟ گفت: آری خداوند همه دنیا را همچنان در تحت اختیار و تسلط من قرار داد، همچون پولی که در دست شخصی باشد، و آن شخص، آن پول را در دستش هرگونه که بخواهد جابجا نماید. هیچ خانه ای در دنیا نیست مگر اینکه در هر روز پنج بار به آن خانه سر میزنم، وقتی که گریه خویشان مرده را میشنوم به آنها می گویم:
گریه نکنید من باز مکرر به سوی شما میآیم تا همه شما را از این دنیا ببرم.
💠 داستان
سید نعمت الله جزائری شاگرد مقرب علامه مجلسی گوید: من با استادم مجلسی قرار گذاشتم هر کدام زودتر از دنیا برویم به خواب دیگری بیائیم تا بعضی قضایا منکشف شود.
بعد از اینکه استادم از دنیا رفت بعد از هفت روز که مراسم فاتحه تمام شد، این معاهده به یادم آمد و رفتم سر قبر علامه مجلسی، قدری قرآن خواندم و گریه کردم و مرا خواب ربود و در عالم رؤ یا استاد را با لباس زیبا دیدم که گویا از میان قبر بیرون شده.!
فهمیدم او مرده است و انگشت ابهام او را گرفتم و گفتم: وعده که دادی وفا کن و قضایای قبل از مردن و بعد از مردن را برایم تعریف کن.
فرمود: چون مریض شدم و مرض بحدی رسید که طاقت نداشتم، گفتم: خدایا دیگر طاقت ندارم و به رحمت خود فرجی برایم کن.
در حال مناجات دیدم شخص جلیلی (فرشته) آمد به بالین من و نزد پایم نشست و حالم را پرسید و من شکوه خود را گفتم، آن ملک دستش را گذاشت به انگشت پاهایم و گفت: آرام شدی؟ گفتم: آری، همینطور دست را یواش یواش به طرف سینه بالا میکشید و دردم آرام میگرفت، چون به سینهام رسید، جسد من افتاد روی زمین و روحم در گوشه ای به جسدم نظر میکرد.
اقارب و دوستان و همسایگان آمدند و اطراف جسد من گریه میکردند و ناله میزدند، روحم به آنها میگفت: من ناراحت نیستم من حالم خوب است چرا گریه میکنید، کسی حرفم را نمیشنید.
بعد آمدند جنازه را بردند غسل و کفن و نماز بجای آوردند و جسدم را درون قبر گذاشتند، ناگاه منادی ندا کرد ای بنده من، محمد باقر برای امروز چه مهیا کردی؟
من آنچه از نماز و روزه و موعظه و کتاب و… را شمردم، مورد قبول نشد، تا اینکه عملی یادم آمد، که مردی را به خاطر بدهکاری در خیابان میزدند و او مؤ من بود و من بدهکاری او را دادم و از دست مردم او را نجات دادم، آن را عرض کردم.
خداوند به خاطر این عمل خالص همه اعمالم را قبول و مرا به بهشت (برزخ) داخل نمود.
💠داستان
یکی از صالحان روزگار بنام فتحعلی سلطان آبادی عادت داشت که هرکس از دوستان اهل بیت (ع) از دنیا میرفت، در شب اول دفن او دو رکعت نماز وحشت برای او میخواند خواه او را بشناسد خواه نشناسد و هیچ کس نمیدانست که ملا فتحعلی چنین عادتی دارد. روزی یکی از دوستان در راهی او را دید و گفت من فلان شخصی را که در عالم خواب دیدم و احوالش را پرسیدم گفت: در سختی و دشواری عقاب الهی بودم تا اینکه فلانی (ملا فتحعلی) دو رکعت نماز برای من خواند، همان موجب نجات من از عذاب قبر گردید، خدا پدرش را رحمت کند که چنین احسانی به من کرد و هدیه ای برایم فرستاد. ملا فتحعلی گفت: آری من برای همه ارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) که فوت میکنند، این نماز را میخوانم که دو رکعت است، در رکعت اول بعد از حمد، آیه الکرسی و در رکعت دوم بعد از حمد، ده بار سوره قدر (و بعد از نماز گفته شود: خدایا ثواب این نماز را به قبر فلان کس برسان) (۹)
ــــــــــــــــــــــــــــ
📎پی نوشتها
۱.مستدرك الوسائل، ج ۲، ص۱۰۴
۲.وسائل الشیعة، ج ۲، ص۴۳۵.
۳.مستدرك الوسائل، ج ۲، ص۱۰۴.
۴.الفرقان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۱۲۷.
۵.مستدرك الوسائل، ج۲، ص۱۰۵.
۶. الكافی، ج ۲، ص۱۳۱.
۷.معاد، استاد قرائتی، ص۱۸۴
۸.الدرالمنثور، ج۶، ص۱۶۷
۹.منازل الاخرة، ص۳۲۲
🌺 والسلام علی من اتبع الهدی 🌺
۴
.
امامت امام خردسال
منبر بیست دقیقه ای🕙
[با مناسبت دهم رجب ولادت امام جواد(ع) ]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلّیَ اللهُ عَلَى خَیرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
يَا أَبا جَعْفَرٍ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا التَّقِىُّ الْجَوادُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ
با مناسبت ولادت امام نهم بنا داریم بحثی را تقدیم کنیم.
ابتدا مناسب دیدیم در مورد امامت نکاتی تقدیم داریم؛
🔹امامت و ولایت در قرآن
➖یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [= اوصیای پیامبر] را!
در این آیه خداوند فرمان میدهد که از اولی الامر اطاعت شود؛ پس باید اولی الامر موجود باشند تا از آنها اطاعت شود. تفتازانی با اشاره به این دلیل میگوید: «وجوب اطاعت از اولی الامر مقتضی تحقق آن است.»
➖إِنّما وَلیُّکُمُ اللهُ و رَسولُهُ والَّذینَ ءَامَنوا الَّذینَ یُقِیمُونَ الصَّلوةَ و یُؤتُونَ الزَّکوة و هُم راکِعونَ
ولیّ شما فقط خدا، پیامبر و مؤمنانی هستند که نماز را به پا داشته و در رکوع زکات میدهند.
تفاسیر شیعه، سبب نزول این آیه را انفاق حضرت علی(ع) به فقیر در حال نماز میدانند. در میان علمای اهل سنت، برخی مانند قاضی ایجی تصریح کردهاند که مفسران بر نزول این آیه در شأن حضرت علی(ع) اجماع دارند.
وجه استدلال چنین است که این آیه با «إِنّما» آغاز شده و طبق ادبیات عرب، وقتی جملهای با «إِنّما» آغاز شود، مفهوم جمله را منحصر میکند؛ یعنی در این آیه، امر ولایت منحصر شده است در خداوند، حضرت رسول(ص) و کسانی است که در رکوع انفاق میکنند.
🔹امامت در حدیث
در موضوع امامت احادیث زیادی از طریق شیعه و سنی نقل شده است به دو مورد از آنها که متواتر از شیعه و سنی نقل شده است اشاره میکنیم؛
➖پیامبر (ص) فرمودند:
«مَنْ ماتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ میتَةً جاهِلِیةً»(۱)
مطابق این حدیث، هرکس بدون شناخت امام زمان خود از دنیا برود، به مرگ جاهلیت مرده است. عدهای از متکلمان اسلامی این حدیث را دلیل وجوب امامت دانستهاند، زیرا مطابق این حدیث، معرفت امام در هر زمانی یک تکلیف شرعی است، لازمه آن این است که هیچگاه زمان از امام٬ خالی نباشد.
➖پیامبر (ص) فرمودند:
إِنَّ هذا الْأَمْرَ لَا يَنْقَضِي حتي يَمْضِيَ فِيهِمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً. قال: ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلَامٍ خَفِيَ عَلَيَّ قال: فقلت لِأَبِي: ما قال؟ قال: كلهم من قُرَيْشٍ.(۲)
این امر( اسلام )به پايان نخواهد رسيد مگر اين كه دوازده جانشين در ميان آنها حكومت كند. سپس كلامي را فرمود كه برايم معلوم نشد، به پدرم گفتم: حضرت چه فرمود ؟ پدرم گفت: حضرت فرمود: تمام اين دوازده خليفه از قريش هستند.
جالب اینکه برخی علماء اهل سنت تصریح کرده اند که دوازدهمین نفر از جانشینانی که پیامبر به آنها اشاره کرده بود امام مهدی است؛ والظاهر أن آخرهم المهدي فإنه یملك جميع الأرض.
وظاهر اين است كه آخرين نفر اين دوازده خليفه، مهدي است كه تمام زمين را مالك خواهد شد.(۳)
🔹استدلال عقلی_ کلامی
خواجه نصیر در این باره میگوید:
«امامیه معتقدند منصوب کردن امام لطف است؛ زیرا مردم را به طاعت نزدیک میکند و از معصیت دور میسازد و لطف نیز بر خداوند واجب است».
و وجوب آن هم وجوب کلامی است؛ یعنی وجوب علی الله، نه وجوب علی الناس. معنای این وجوب این است که امری مقتضای عدل و حکمت و جود و دیگر صفات کمال الهی است و چون ترک چنین عملی مستلزم نقص در ساحت خداوند است و در نتیجه محال است، پس انجام آن عمل واجب و ضروری است.
☑️معنای امام از نظر شیعه و سنی
اهل سنت، امام را تنها یک حاکم سیاسی جامعه میدانند، معمولا فلسفه وجود امام را تشکیل حکومت و انجام وظایف معمول حکومت و اداره جامعه معرفی میکنند.
اما از نظرشیعه و طبق آنچه در زیارت جامعه کبیره و دیگر متون حدیثی شرح داده شده امام منصبی الهی است که آثار وجودی آن به امور ظاهری، هم در امورباطنی عالم مربوط میشود .
حفظ نظام اجتماعی مسلمانان، برقراری عدالت اجتماعی، تحقق بخشیدن احکام اسلامی به ویژه احکامی که جنبه اجتماعی دارد، تبیین و حفظ شریعت هر کدام ، شانی از شوون امامت می باشد.
#امام_جواد #امامت
🔻 ادامه دارد 👇۱
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. امامت امام خردسال منبر بیست دقیقه ای🕙 [با مناسبت دهم رجب ولادت امام جواد(ع) ] بِسْمِ اللَّهِ الر
.
☑️امامت امام جواد در حدیث پیامبر
طبق اعتقاد شیعیان امام نهم حضرت امام محمد تقی (ع) جز دوازده امامی است که از طرف خداوند تعیین شده و توسط پیامبر اسم و لقب شان به طور واضح بیان شده است از آن جمله است این حدیث؛
هنگامی كه آیۀ «یا ایها الّذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرّسول واولی الامر منكم» نازل شد و اطاعت اولی الامر به طور مطلق واجب شد و همسنگ با اطاعت پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی گردید، جابر بن عبدا... انصاری نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و از اولی الامر پرسید و گفت: «این اولوالامر كه اطاعتشان مقرون به اطاعت شما شده، كیستند؟
پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: « هُمْ خُلَفَائِی یا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِینَ بَعْدِی أَوَّلُهُمْ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَینُ ثُمَّ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی الْمَعْرُوفُ فِی التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِکهُ یا جَابِرُ فَإِذَا لَقِیتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِی بْنُ مُوسَی ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی ثُمَّ عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی ثُمَّ سَمِیی وَ کنِیی حُجَّةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ بَقِیتُهُ فِی عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الَّذِی یفْتَحُ اللَّهُ عَلَی یدِهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا ذَاک الَّذِی یغِیبُ عَنْ شِیعَتِهِ غَیبَةً لَا یثْبُتُ عَلَی الْقَوْلِ فِی إِمَامَتِهِ إِلَّا مَنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِیمَانِ»
جابر بن عبدالله انصاری می گوید: به پیامبر اکرم راجع به آیه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ» گفتم: خدا و رسول در آیه معلوم است، اما اولی الامر کیانند؟فرمود: آن ها جانشینان و پیشوایان بعد از منند. اول آن ها علی بن ابی طالب، بعد امام حسن سپس امام حسین، بعد علی بن الحسین سپس محمّد بن علی که در تورات معروف به باقر است و تو او را خواهی دید وقتی او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان.سپس صادق جعفر بن محمّد بعد موسی بن جعفر سپس علی بن موسی بعد محمّد بن علی سپس علی بن محمّد آن گاه حسن بن علی سپس هم نام و هم کنیه من حجة اللَّه در زمین و بقیة اللَّه در بین مردم پس از حسن بن علی، آن کسی که خداوند به دست او فتح می کند شرق و غرب را. او از شیعیان خود پنهان است به طوری که معتقد به امامت او باقی نمی ماند، مگر کسی که قلبش را خداوند به ایمان آزمایش نموده(۴)
🔶 شبهات امامت امام خردسال
در بین ائمه علیه السلام زندگی سه امام از جهت سن و بلوغ مورد توجّه قرار گرفته است. به طوری كه گاه شبهاتی را مانند این كه امامت در شیعه موروثی بوده است نه بر اساس شایستگی و... ، در پی داشته است. این سه امام عبارتند از: امام جواد علیه السلام، امام علی النقی علیه السلام و امام زمان (عج) . امام جواد به عنوان اوّلین شخص، بیش از دیگران مورد توجّه قرار گرفته است.
امام جواد در سن هفت یا نه سالگی با شهادت امام رضا(ع) به امامت رسیده است ؛ با توجه به این که امام رضا (ع) در موقعیت های مختلف به شهادت خود اشاره کرد ، صفوان بن یحیی میگوید: عرض کردم فَلاَ أَرَانَا اَللَّهُ يَوْمَكَ فَإِنْ كَانَ كَوْنٌ فَإِلَى مَنْ خدا آن روز را نیاورد ، اگر اتفاقی افتاد، به جه کسی مراجعه کنیم؟ حضرت با دستش به ابوجعفر ( امام جواد) (ع)اشاره كرد ـ كه رو به رویش ایستاده بود ـ صفوان میگوید: گفتم: جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا اِبْنُ ثَلاَثِ سِنِينَ فدایت شوم این كه كودك سه ساله است؛ فرمود: وَ مَا يَضُرُّهُ مِنْ ذَلِكَ فَقَدْ قَامَ عِيسَى ع بِالْحُجَّةِ وَ هُوَ اِبْنُ ثَلاَثِ سِنِينَ ؛ موضوع سن ضرری به امامت ندارد، عیسی علیه السلام هم حجت شد، در حالی كه سه ساله بود..»
پس اولین پاسخ به شبهات ، اشاره به پیامبری حضرت عیسی(ع) در خردسالی است اما پاسخ های دیگری هم وجود دارد که امامت امام خردسال را تأیید میکند که در ادامه دنبال خواهیم کرد.
🔻 ادامه دارد 👇۲
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. ☑️امامت امام جواد در حدیث پیامبر طبق اعتقاد شیعیان امام نهم حضرت امام محمد تقی (ع) جز دوازده اما
.
♻️دانش امام خردسال
چنانچه اشاره شده خردسالی موجب شگفتی و انکار افراد می شود و شبهاتی را به ذهن خطور می کند برای همین یک دلیل قاطع برای اثبات شایستگی لازم است تا برهان قاطی باشد برای یه شک افتادگان که یکی از مهم ترین برهان دانش امام خردسال است که در این خصوص ماجراهای جالبی نقل شده است؛
۱. پاسخ به سوالات شیعیان
بعد از شهادت امام رضا علیه السلام عدهای از شیعیان از شهرهای دیگر برای شناختن امام بعد به مدینه آمدند. آنها را به صریا، قریهای كه امام كاظم علیه السلام در نزدیكی مدینه تأسیس كرده بود، راهنمایی كردند. آن جا عبدالله بن موسی فرزند امام كاظم علیه السلام خودنمایی میكرد ولی از پاسخ دادن به سؤالات مردم ناتوان بود. زمانی كه عبدا... پاسخهای غلط داد، ابوجعفر یعنی، امام جواد علیه السلام وارد شد در حالی كه هشت ساله شده بود. همه به سوی او رفتند و او به مردم سلام داد. عبدا... بن موسی هم از جای خود برخاست و ابو جعفر به این ترتیب در صدر مجلس جای گرفت. آن گاه فرمود: بپرسید، خدا رحمت تان كند. آن گاه سؤالاتی پرسیدند از جمله كسی پرسید: اگر مردی زنش را به عدد ستارگان آسمان طلاق داد چه كند؟
امام فرمود: آیا قرآن خوانده ای؟ گفت: بله، فرمود: سورۀ طلاق را بخوان تا قول خداوند كه فرمود: «واقیموا الشهادة لِلّه.»ای مرد! طلاق صورت نمیگیرد مگر به پنج چیز: شهادت دو شاهد عادل، وقوع طلاق در حالت پاكی از عادت ماهیانه، عدم آمیزش در آن پاكی، وقوع طلاق به قصد جدی. (در ادامه جلسه سوالات دیگری هم مطرح شد که با پاسخ کامل امام خردسال حاضران هم از پاسخ ها قانع شدند هم قانع شدند که سن کم دلیلی بر نفی صلاحیت آن حضرت بر منصب امامت نیست.
۲. پاسخ به سوالات قاضی القضات
وقتی مأمون از طوس به بغداد آمد، نامه ای برای حضرت جواد - علیه السلام- فرستاد و امام را به بغداد دعوت کرد. البته این دعوت نیز مثل دعوت امام رضا به طوس، دعوت ظاهری و در واقع سفر اجباری بود.
حضرت پذیرفت و بعد از چند روز که وارد بغداد شد، مأمون او را به کاخ خود دعوت کرد و پیشنهاد تزویج دختر خود ام الفضل را به ایشان کرد.
امام در برابر پیشنهاد او سکوت کرد. مأمون این سکوت را نشانه رضایت حضرت شمرد و تصمیم گرفت مقدمات این امر را فراهم سازد.
او در نظر داشت مجلس جشنی تشکیل دهد، ولی انتشار این خبر در بین بنی عباس انفجاری به وجود آورد: بنی عباس اجتماع کردند و با لحن اعتراض آمیزی به مأمون گفتند: این چه برنامه ای است؟
اکنون که علی بن موسی از دنیا رفته و خلافت به عباسیان رسیده باز می خواهی خلافت را به آل علی برگردانی؟! بدان که ما نخواهیم گذاشت این کار صورت بگیرد، آیا عداوتهای چند ساله بین ما را فراموش کرده ای؟!
مأمون پرسید: نظر شما چیست؟
گفتند: این جوان خردسال است و از علم و دانش بهره ای ندارد.
مأمون گفت: شما این خاندان را نمی شناسید، کوچک و بزرگ اینها بهره عظیمی از علم و دانش دارند و چنانچه سخن من مورد قبول شما نیست او را بیازمایید و مرد دانشمندی را که خود قبول دارید بیاورید تا با این جوان بحث کند و صدق گفتار من روشن گردد.
عباسیان از میان دانشمندان، یحیی بن اکثم را (به دلیل شهرت علمی وی) انتخاب کردند و مأمون جلسه ای برای سنجش میزان علم و آگاهی امام جواد (ع) ترتیب داد. در آن مجلس یحیی رو به مأمون کرد و گفت: اجازه می دهی سؤالی از این جوان بنمایم؟
مأمون گفت: از خود او اجازه بگیر.
یحیی از امام جواد(ع) اجازه گرفت. امام فرمود: هر چه می خواهی بپرس.
یحیی گفت: درباره شخصی که مُحْرِم بوده و در آن حال حیوانی را شکار کرده است، چه می گویید؟ (یکی از اعمالی که برای اشخاص در حال احرام، در جریان اعمال حج یا عمره حرام است شکار کردن است. در میان احکام فقهی، احکام حج، پیچیدگی خاصی دارد، ازینرو افرادی مثل یحیی بن اکثم، از میان مسائل مختلف، احکام حج را مطرح می کردند تا به پندار خود، امام را در بن بست علمی قرار دهند!)
امام جواد (ع) فرمود: آیا این شخص، شکار را در حِلّ (خارج از محدوده حرم) کشته است یا در حرم؟ عالم به حکم حرمت شکار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمدا کشته یا بخطا؟ آزاد بوده یا برده؟ برای اوّلین بار چنین کاری کرده یا برای چندمین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ باز هم از انجام چنین کاری اِبا ندارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حج؟!
یحیی بن اکثم از این همه فروع که امام برای این مسئله مطرح نمود، متحیّر شد و آثار ناتوانی در چهره اش آشکار گردید و زبانش به لُکنت افتاد، به طوری که حضّار مجلس ناتوانی او را در مقابل آن حضرت نیک دریافتند.
🔻 ادامه دارد 👇۳
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. ♻️دانش امام خردسال چنانچه اشاره شده خردسالی موجب شگفتی و انکار افراد می شود و شبهاتی را به ذه
.
👉ادامه از پست قبلی
مامون گفت: احسنت ای اباجعفر! خدا به تو نیکی کند! حال خوب است شما نیز از یحیی بن اکثم سؤالی بکنید همان طور که او از شما پرسید.
در این هنگام امام(ع) به یحیی فرمود: بپرسم؟ یحیی گفت:
اختیار با شماست فدایت شوم، اگر توانستم پاسخ می گویم و گرنه از شما بهره مند می شوم.
حضرت فرمود: به من بگو در مورد مردی که در بامداد به زنی نگاه می کند و آن نگاه حرام است، و چون روز بالا می آید آن زن بر او حلال می شود، و چون ظهر می شود باز بر او حرام می شود، و چون وقت عصر می رسد بر او حلال می گردد، و چون آفتاب غروب می کند بر او حرام می شود، و چون وقت عشاء می شود بر او حلال می گردد، و چون شب به نیمه می رسد بر او حرام می شود، و به هنگام طلوع فجر بر وی حلال می گردد؟
این چگونه زنی است و با چه چیز حلال و حرام می شود؟
یحیی گفت: نه، به خدا قسم من به پاسخ این پرسش راه نمی برم، و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمی دانم، اگر صلاح می دانید از جواب آن، ما را مطلع سازید.
امام فرمود:
این زن، کنیز مردی بوده است. در بامدادان، مرد بیگانه ای به او نگاه می کند و آن نگاه حرام بود، چون روز بالا می آید، کنیز را از صاحبش می خرد و بر او حلال می شود، چون ظهر می شود او را آزاد می کند و بر او حرام می گردد، چون عصر فرامی رسد او را به حباله نکاح خود درمی آورد و بر او حلال می شود، به هنگام مغرب او را ظهار می کند.و بر او حرام می شود، موقع عشا کفّاره ظهار می دهد و مجددا بر او حلال می شود چون نیمی از شب می گذرد او را طلاق می دهد و بر او حرام می شود و هنگام طلوع فجر رجوع می کند و زن بر او حلال می گردد.
در پی آن مأمون به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: آیا اکنون آنچه را که نمی پذیرفتید دانستید؟
آن گاه پس از مذاکراتی که در مجلس صورت گرفت، مردم پراکنده گشتند و جز نزدیکان خلیفه، کسی در مجلس نماند. مأمون رو به امام جواد(ع) کرد و گفت: قربانت گردم خوب است احکام هر یک از فروعی را که در مورد کشتن صید در حال احرام مطرح کردید، بیان کنید تا استفاده کنیم.
امام جواد(ع) فرمود: بلی، اگر شخص مُحرم در حِلّ (خارج از حرم) شکار کند و شکار از پرندگان بزرگ باشد، کفّاره اش یک گوسفند و اگر در حرم بکشد کفّاره اش دو برابر است؛ اگر جوجه پرنده ای را در بیرون حرم بکشد کفّاره اش یک برّه است که تازه از شیر گرفته شده باشد، و اگر آن را در حرم بکشد هم برّه و هم قیمت آن جوجه را باید بدهد؛ و اگر شکار از حیوانات وحشی باشد، چنانچه گورخر باشد کفّاره اش یک گاو است و اگر شترمرغ باشد کفّاره اش یک شتر است و اگر آهو باشد کفّاره آن یک گوسفند است و اگر هر یک از اینها را در حرم بکشد کفّاره اش دو برابر می شود.
اگر شخص مُحرم کاری بکند که قربانی بر او واجب شود، اگر در احرام حج باشد باید قربانی را در منی ذبح کند و اگر در احرام عمره باشد باید آن را در مکه قربانی کند. کفّاره شکار برای عالم و جاهل به حکم، یکسان است؛ ولی در صورت عمد، (علاوه بر وجوب کفّاره) گناه نیز کرده است، اما در صورت خطا، گناه از او برداشته شده است.
کفّاره شخص آزاد بر عهده خود اوست و کفّاره برده به عهده صاحب او است و بر صغیر کفّاره نیست، ولی بر کبیر واجب است و عذاب آخرت از کسی که از کرده اش پشیمان است برداشته می شود، اما آن که پشیمان نیست، کیفر خواهد شد.
🔷شعری از ملا محسن فیض کاشانی
[در باب امامت]
نه هر كه روي نبي ديد سروري داند
نه هر كه آينه سازد سكندري داند
كسي كه اكثر عمرش به بت پرستي رفت
چسان هدايت دين پيمبري داند
كسي كه در ره دين كج نهد قدم زاول
ز رَه برون رود آخر چه رهبري داند
هزار در كه هر يك هزار بگشايد
ز علم تا نبود چون كسي سري داند
بجز خداي نداند امام عالم كيست
كه قدر گوهر يكدانه گوهري داند
نجات خلق ز غرقاب جهل كار علي است
در اين محيط نه هر كس شناوري داند
مقام راهبري گر به حق بود نيكو است
وگرنه هر كه تو بيني ستمگري داند
جهان و كار جهان گر چه در هم است اي فيض
ولي مُدبّر كل دادگستري داند
🔻 ادامه دارد 👇۴
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. 👉ادامه از پست قبلی مامون گفت: احسنت ای اباجعفر! خدا به تو نیکی کند! حال خوب است شما نیز از یحیی ب
.
☑️احادیث امام جواد(ع)
در این قسمت تعدادی حدیث زیبا و کاربردی از وجود مقدس #امام_جواد(ع) تقدیم میشود؛
امام جواد علیه السلام میفرمود: «ثَلاثٌ یبْلُغَنَّ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّه ِ: كَثْرَةُ الاِْسْتِغْفارِ وَخَفْضُ الْجانِبِ وَكَثْرَةُ الصَّدَقَةِ ؛ سه چیز بنده را به مقام رضوان الهی میرساند: استغفار زیاد، فروتنی با مردم و زیاد صدقه دادن..»
📗كشف الغمه، ج2، ص349
«اَهْلُ الْمَعْرُوفِ اِلَی اصْطِناعِهِ اَحْوَجُ مِنْ اَهْلِ الْحاجَةِ اِلَیهِ، لاَِنَّ لَهُ اَجْرَهُ وَفَخْرَهُ وَذِكْرَهُ، فَمَهْما اِصْطَنَعَ الرَّجُلُ مِنْ مَعْرُوفٍ، فَاِنَّما یبْدَأُ فیهِ بِنَفْسِهِ فَلا یطْلُبَنَّ شُكْرَ ما صَنَعَ اِلی نَفْسِهِ مِنْ غَیرِهِ ؛ اهل نیكوكاری به كار خیرش بیشتر از نیازمندان به خیر، محتاج است؛ چون پاداش و مباهات و نام آن كار برای نیكوكار است. پس هرگاه مردی كار خوبی كرد، از خودش شروع كرده است؛ لذا تشكر بابت كارش را از دیگران نباید بخواهد..»
📗بحارالانوار، ج75، ص79.
١- الْمُؤمِنُ یَحْتاجُ إلى ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفیقٍ مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ واعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ، وَقَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ.
فرمود: مؤمن در هر حال نیازمند به سه خصلت است: توفیق از طرف خداوند متعال، واعظى از درون خود، قبول و پذیرش نصیحت کسى که او را نصیحت نماید.
📗بحارالانوار، ج75، ص358
تَوَسَّدِ الصَّبْرَ، وَاعْتَنِقِ الْفَقْرَ، وَارْفَضِ الشَّهَواتِ، وَ خالِفِ الْهَوى، وَ اعْلَمْ أنَّکَ لَنْ تَخْلُو مِنْ عَیْنِ اللّهِ، فَانْظُرْ کَیْفَ تَکُونُ.
فرمود: در زندگى، صبر را تکیهگاه خود، فقر و تنگدستى را همنشین خود قرار بده و با هواهاى نفسانى مخالفت کن؛ و بدان که هیچگاه از دیدگاه خداوند پنهان و مخفى نخواهى ماند، پس مواظب باش که در چه حالتى خواهى بود.
📗بحارالانوار، ج75، ص358
فَسادُ الاْخْلاقِ بِمُعاشَرَةِ السُّفَهاءِ، وَ صَلاحُ الاْخلاقِ بِمُنافَسَةِ الْعُقَلاءِ.
فرمود: معاشرت و همنشینى با بىخردان و افراد لااُبالى سبب فساد و تباهى اخلاق خواهد شد؛ و معاشرت و رفاقت با خردمندان هوشیار، موجب رشد و کمال اخلاق مىباشد.
📗بحارالانوار، ج75، ص82
ثَلاثُ خِصالٍ تَجْتَلِبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّةُ: الاْنْصافُ فِى الْمُعاشَرَةِ، وَ الْمُواساةُ فِى الشِّدِّةِ، وَ الاْنْطِواعُ وَ الرُّجُوعُ إلى قَلْبٍ سَلیمٍ.
فرمود: سه خصلت جلب محبّت مىکند: انصاف در معاشرت با مردم، همدردى در مشکلات آنها، همراه و همدم شدن با معنویات.
📗بحارالانوار، ج75، ص82
التَّوْبَةُ عَلى أرْبَع دَعائِم: نَدَمٌ بِالْقَلْبِ، وَاسْتِغْفارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ، وَ عَزْمٌ أنْ لایَعُودَ.
فرمود: شرایط پذیرش توبه چهار چیز است: پشیمانى قلبى، استغفار با زبان، جبران کردن گناه نسبت به همان گناه و تصمیم جدى بر اینکه دیگر مرتکب آن گناه نشود.
📗کشفالغمه، ج2، ص349
مَنْ زارَ قَبْرَ اخیهِ الْمُؤْمِنِ فَجَلَسَ عِنْدَ قَبْرِهِ وَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى الْقَبْرِ وَ قَرَأَ: «إنّا أنْزَلْناهُ فى لَیْلَةِ الْقَدْرِ» سَبْعَ مَرّاتٍ، أمِنَ مِنَ الْفَزَعَ الاْکْبَرِ.
فرمود: هرکس بر بالین قبر مؤمنى حضور یابد و رو به قبله بنشیند و دست خود را روى قبر بگذارد و هفت مرتبه سوره مبارکه «إنّا أنزلناه» را بخواند از شداید و سختیهاى صحراى محشر در امان قرار مىگیرد.
📗وسائلالشیعه، ج3، ص227
ثَلاثٌ یَبْلُغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّهِ: کَثْرَةُ الاْسْتِغْفارِ، وَ خَفْضِ الْجْانِبِ، وَ کَثْرَةِ الصَّدَقَةَ.
فرمود: سه چیز، سبب رسیدن به رضوان خداى متعال است:
١. نسبت به گناهان و خطاها، زیاد استغفار و اظهار ندامت کردن؛
٢. اهل تواضع کردن و فروتن بودن؛
٣. صدقه و کارهاى خیر بسیار انجام دادن.
📗بحارالانوار، ج75، ص81
التَّواضُعُ زینَةُ الْحَسَبِ، وَالْفَصاحَةُ زینَةُ الْکَلامِ، وَ الْعَدْلُ زینَةُ الاْیمانِ، وَالسَّکینَةُ زینَةُ الْعِبادَةِ، وَالْحِفْظُ زینُةُ الرِّوایَةِ.
فرمود: تواضع و فروتنى زینتبخش حسب و شرف، فصاحت زینتبخش کلام، عدالت زینتبخش ایمان و اعتقادات، وقار و ادب زینتبخش اعمال و عبادات؛ و دقّت در ضبط و حفظ آن، زینتبخش نقل روایت و سخن است.
📗بحارالانوار، ج75، ص91
🔻 ادامه دارد 👇۵
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. ☑️احادیث امام جواد(ع) در این قسمت تعدادی حدیث زیبا و کاربردی از وجود مقدس #امام_جواد(ع) تقدیم میشو
.
#حکایات
☑️داستان های از امام جواد
💠داستان
روزى مامون به قصد شكار بيرون آمد و با جاه و جلال سلطانى عبور مى كرد، عده اى از بچه ها در راه بازى مى كردند و امام جواد عليه السلام هم كه حدود يازده سال داشت در كنار آنها ايستاده بود. بچه ها كه چشمشان به مامون و اطرافيانش افتاد از ترس فرار كردند اما آن حضرت از جاى خود حركت نكرد.
مامون به او نزديك شد و با يك نگاه آثار متانت و بزرگى را در چهره او مشاهده كرد. آنگاه به او گفت : چرا مانند بچه هاى ديگر فرار نكردى ؟
حضرت جواب داد: راه تنگ نبود تا من با رفتنم آن را وسيع كنم و گناهى هم نكرده ام كه بترسم. گمانم اين بود كه تو به كسى كه جرمى نكرده است آزارى نمى رسانى .
مامون از سخنان شيواى او در شگفتى فرو رفت و گفت : اسم تو چيست ؟
حضرت پاسخ داد: محمد.
مامون : فرزند على بن موسى الرضا عليه السلام .
مامون از خداوند براى پدرش كه خود او را به شهادت رسانده بود طلب رحمت كرد و به راه خود ادامه داد.
💠محمد بن ريان گويد: مامون هر نيرنگى كه داشت براى دنياطلبى امام جواد عليه السلام بكار برد ولى نتيجه اى نگرفت . چون درمانده شد و خواست دخترش را براى زفاف نزد حضرت بفرستد، دويست دختر از زيباترين كنيزان را خواست و به هر يك از آنان جامى كه در آن گوهرى بود داد تا وقت حضرت به كرسى دامادى نشيند به او تقديم كنند اما امام عليه السلام به آنها توجهى نكرد.
مردى آوازه خوان و تارزن را كه مخارق نام داشت و از ريش بسيار بلندى برخوردار بود طلبيد و از او خواست تا كارى كند كه امام جواد عليه السلام به امور دنيوى سر گرم شود.
مخارق گفت : اگر آن حضرت مشغول كارى از امور دنيا باشد من او را آن گونه كه بخواهى به سوى دنيا مى كشانم . سپس در برابر امام عليه السلام نشست و از خود صداى الاغ در آورد و بعد از آن ساز مى زد و آواز مى خواند و امام عليه السلام به او توجهى نداشت و به راست و چپ هم نگاه نمى كرد اما وقتى حضرت ديد آن بى حيا ادامه مى دهد سرش را به جانب او بلند كرد و فرياد زد: اتق اللّه يا ذا العثنون (از خدا بترس اى ريش بلند)
مخارق از فرياد امام عليه السلام آنچنان وحشت زده شد كه ساز و ضرب از دستش افتاد و تا آخر عمر دست او بهبوده نيافت .
مامون از حال او پرسيد، جواب داد هنگامى كه آن حضرت بر سرم فرياد كشيد آنچنان وحشت زده شدم كه هيچگاه اين حالت از وجودم بر طرف نمى شود.
💠داستان
زكريا بن آدم گويد: در خدمت امام رضا عليه السلام بودم كه حضرت #امام_جواد عليه السلام را كه سن شريفش از چهار سال كمتر بود به محضر او آوردند آنگاه آن حضرت دست خود را بر زمين زد و سر مباركش را به جانب آسمان بلند كرد و مدتى طولانى فكر كرد.
امام رضا عليه السلام فرمود: جان من فداى تو باد براى چه اين قدر فكر مى كنى ؟
عرض كرد: به ظلمى كه به مادرم فاطمه عليه السلام كردند فكر مى كردم.
ــــــــــــــــــــــــــــ
📎پی نوشتها
۱.مناقب ابن شهرآشوب، ج۱، ص۲۴۶ و احمد بن حنبل، مسند احمد، ۱۴۲۱ق، ج۲۸، ص۸۸
۲.بخاری، صحیح البخاری، ۱۳۱۵ق، ج۸، ص۱۲۷
۳.الهيتمي،ابن حجر ، مبلغ الأرب في فخر العرب، ج۱، ص۳۸
۴.بحارالأنوار، ج ۲۳، ص۱۴۵.
🌺 والسلام علی من اتبع الهدی 🌺
۶
.
💠داستان
در زمان خلافت علی (ع)در کوفه، زره آن حضرت گم شد. پس از چندی در نزدیک مرد مسیحی پیدا شد. علی او را به محضر قاضی برد و اقامه دعوی کرد که: «این زره از آن من است، نه آن را فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام و اکنون آن را در نزد این مرد یافته ام.» قاضی به مسیحی گفت: «خلیفه ادعای خود را اظهار کرد، تو چه می گویی؟» او گفت: «این زره مال خود من است، و در عین حال گفته مقام خلافت را تکذیب نمی کنم (ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد) .»
قاضی رو کرد به علی و گفت: «تو مدعی هستی و این شخص منکر است، علیهذا بر تو است که شاهد بر مدعای خود بیاوری.»
علی خندید و فرمود: «قاضی راست می گوید، اکنون می بایست که من شاهد بیاورم، ولی من شاهد ندارم.»
قاضی روی این اصل که مدعی شاهد ندارد، به نفع مسیحی حکم کرد و او هم زره را برداشت و روان شد.
ولی مرد مسیحی که خود بهتر می دانست که زره مال کیست، پس از آنکه چند گامی پیمود وجدانش مرتعش شد و برگشت، گفت: «این طرز حکومت و رفتار از نوع رفتارهای بشر عادی نیست، از نوع حکومت انبیاست» و اقرار کرد که زره از علی است.
طولی نکشید او را دیدند مسلمان شده و با شوق و ایمان در زیر پرچم علی در جنگ نهروان می جنگد.(۶)
🔺این نکته را متذکر میشویم در هر دورانی اگر فرصتی فراهم آمده و حکومتی توسط افراد مقدس با ایمان حتی حکومت حضرت سلیمان(ع) یا علی(ع) تشکیل یافته است اما هیچ کدام نتوانسته اهداف عالی را در حد کمال بر آورده کند .و وعده الهی بر آن است که حکومت دینی الهی در حد کمالش توسط حضرت مهدی انجام شود.🔺
خوب است به برخی ویژگی های حکومت آن حضرت اشاره کنیم؛
🔷گسترش عدالت
برقراری عدالت در سرتاسر عالم و ریشه کن کردن بیداد و تبعیض و بی عدالتی از اهداف اصلی حکومت حضرت مهدی(عج) است. به این دست آورد مهم، در اغلب روایت هایی که از اهل بیت علیهم السلام رسیده، تصریح شده است و حتی در این روایات بر دعوت به توحید و مبارزه با شرک و کفر به اندازه ایجاد عدالت و اجرای آن تأکید نشده است.
چنانچه شیعه و سنی حدیث از پیامبر نقل کرده اند که؛«یَمْلَأُ اللهُ به الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»
خداوند به دست آن حضرت عدالت را در دنیا پر خواهد کرد همانگونه که با ظلم پر شده بود.
در سخنی از امام رضا علیه السلام آمده است: خداوند متعال به دست حضرت مهدی(عج) زمین را از هر ستمی پاک می کند و احدی جرأت ستم کردن به دیگری را پیدا نخواهد کرد.
🔷رفاه و آسایش
یکی از دست آوردهای حکومت امام زمان(عج) رفاه و آسایش عمومی است. این امر زمینه رشد و تعالی معنوی و فکری افراد را فراهم خواهد ساخت. پیامبر اکرم(ص) در اشاره به این امر می فرماید:تُنَعَّمُ أُمَّتِي فِيهَا نِعْمَةً لَمْ يَتَنَعَّمُوا مِثْلَهَا قَطُّ، يُرْسِلُ اَللَّهُ اَلسَّمَاءَ عَلَيْهِمْ مِدْرَاراً، فَلاَ تَدَّخِرُ اَلْأَرْضُ شَيْئاً مِنَ اَلنَّبَاتِ وَ اَلْمَأْكَلِ»
«وقتی در امت من مهدی علیه السلام قیام کند... در زمان او مردم به نعمت هایی دست می یابند که در هیچ زمانی به آنها دست نیافته اند. آسمان باران خود را بر آنها فرو می فرستد و زمین برکاتش را از روییدنی ها و خوردنی ها دریغ نمیکند».
🔷نشر فضایل بااحیای احکام اسلام
حضرت شیوه درست بهره برداری از احکام را به مردم می آموزند و آن بخش از کتاب و سنت را که متروک و منزوی شده زنده می کنند. امام صادق علیه السلام در این باره می فرمایند: «خداوند اسلام را پس از خوار شدن بدو عزّت خواهد بخشید و پس از متروک ماندن احکام آن دوباره آن را زنده می کند و هرگونه بدعتی را به دست مهدی(عج) از بین خواهد برد و گمراهی را نابود و سنت های اصیل را زنده خواهد ساخت».
فضایل اخلاقی چنان گسترده میشود که حضرت علی(ع) می فرماید وقتی قائم آل محمد(ص) قیام کنند کینه و عداوت از دل انسان ها پاک خواهد شد و آنها چون برادران صمیمی با کمال آرامش و امنیت و صفا و صمیمیت در کنار یکدیگر زندگی خواهند کرد...
🔹تحقق آرزوهای بشر
سالها است که بشر در آرزوی تحقق عدالت جهانی، امنیّت فراگیر، آزادی واقعی و...به سر می برد، و هنوز که هنوز است آرزوی های بشر به صورت کامل و تمام بحقیقت نپیوسته و جامه عمل به خود نپوشیده است، تنها دورانی که اصلی ترین و اصولی ترین آرزوهای بشر تحقق عینی خواهد یافت دوران ظهور مهدی موعوداست، چنانکه مولا علی(ع) فرمود: «و اراکم ما کنتم تأملون، در دوران مهدی که نشان می دهد آنچه را آرزو داشتید(و به آرزوهای خود خواهید رسید).
مخور اندوه و غم ،سرها به سامان می رسد
با یک جهان شور و شعف آن جان جانان می رسد
ویرانگر کاخ ستم با جیش ایمان می رسد
احیاگر دین خدا حامی قرآن می رسد
چشم انتظاران را بگو یوسف ز کنعان می رسد
ای دل شب هجران ما آخر به پایان می رسد
#امام_زمان
.
.
#امیرالمؤمنین
۱.خدا باوری و خدا محوری
اولین درس عبارت است خدا باوری است البته خدا باوری که خدا را ناظر و ناظم تکوین و تشریع بداند نه اینکه یک نگاه شاعرانه به خدا داشته باشد و خدا هیچ نقشی در زندگی نداشته باشد و ما با قید «خدا محوری» در کنار «خدا باوری» در صدد تذکر نکته مورد اشاره هستیم.
در خدا باوری جمله معروفی از امام علی(ع) نقل شده است؛«لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِينا» اگر پرده برداشته شود، بر يقين من چيزى افزوده نمىگردد.
خدا باوری توام محوری در تاکید حضرت بر تقوای الهی نمایان شده است تا جایی که برخی علماء در توصیف نهج البلاغه آن را « تقوا نامه» نامیده اند.
در این باب به این کلام نورانی توجه کنیم؛
«عِبَادَ اللهِ، إنَّ تَقْوَى اللهِ حَمَتْ أَوْلِيَاءَ اللهِ مَحَارِمَهُ، وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ، حَتَّى أَسْهَرَتْ لَيَاليَهُمْ، وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرَهُمْ»
اى بندگان خدا! تقواى الهى دوستان خدا را از ارتكاب گناهان باز داشته و قلبهايشان را قرين خوف و خشيّت ساخته، تا آن جا كه شبهايشان را بيدار و روزهايشان را گرم و سوزان كرده است.
[برای آگاهی بیشتر در این خصوص باید خطبه همام یا همان خطبه متقین مراجعه شود]
این بخش را با این تذکر به پایان ببربم که دنیای غرب، دچار آفت و بیماری بزرگ تفکر اومانیستی(انسان محوری)است پس تبیین درس فوق برای زیست در رتبه اول اهمیت قرار دارد .
۲.اخلاق در معاشرت
یکی دیگر از مهم ترین آموزه های امام علی(ع) رعایت اخلاق معاشرت و تکریم انسان هاست که فرمود ؛
توصیه به دلسوزی بر خلق و مهربانی و محبت و دوستی در کلام آن امام مهربان مهر گستر اینگونه بیان شده است؛
«إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ».انسان ها یا برادر دینی تو هستند یا هم نوع تو در آفرینش.
و این کلام نورانی ریشه در نصِّ سخن خداوند تعالی دارد که: «لقد کرّمنا بنی آدم»
در کلام حضرت امیر(ع) دوستی محبت با دیگران، وفا داری در دوستی ها،رعایت احترام دیگران،رعایت انصاف در حق افراد جامعه، عفو و گذشت از خطاهای افراد، سعی در صلح و آشتی در جامعه، مهربانی با خویشاوندان، از جمله توصیه های پر تکرار می باشد برخی عناوین را از کلام حضرت نقل میکنیم.
➖عفو؛ «فَاعْفوُا ألا تُحِبوُّنَ أَنْ یَغْفَرِ اللّهُ لَکُمْ»دیگران را عفو کنید، آیا دوست ندارید خدا شما را عفو کند.
➖ ادب «الْأَدَبُ خَيْرُ مِيرَاثٍ»؛ ادب بهترین میراث است.
➖خوش اخلاقی«تَسْلَمُ مِنَ النَّاسِ بِحُسْنِ الْخُلُق» با خوش اخلاقی، خود را از شرّ مردم نگه دار.
➖ سعی در صلح و آشتی«صَلاحُ ذاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عامَّةِ الصَّلاةِ و الصِّیام»؛ اصلاح بین مردم، از یک سال نماز و روزه مستحبی با ارزش تر است.
➖ محبت به فامیل؛«وَ مِنَ التَّكَرُّمِ صِلَةُ الرَّحِمِ وَ مَنْ يَرْجُوكَ أَوْ يَثِقُ بِصِلَتِكَ إِذَا قَطَعْتَ قَرَابَتَك»ارتباط با بستگان، نشان از بزرگی و کرامت است. اگر از خویشانت بریدی، دیگر چه کسی می تواند به تو امیدوار و یا به پیوندت اطمینان داشته باشد.
وَ أَكْرِمْ عَشِيرَتَكَ فَإِنَّهُمْ جَنَاحُكَ الَّذِي بِهِ تَطِيرُ وَ أَصْلُكَ الَّذِي إِلَيْهِ تَصِيرُ وَ بِهِمْ تَصُولُ وَ هُمُ الْعُدَّةُ عِنْدَ الشِّدَّةِ فَأَكْرِمْ كَرِيمَهُمْ وَ عُدْ سَقِيمَهُمْ وَ أَشْرِكْهُمْ فِي أُمُورِهِمْ وَ تَيَسَّرْ عِنْدَ مَعْسُورٍ لَهُمْ»خویشانت را عزیز شمار، آنان بال و پر تو اَند که با آنها پرواز می کنی و ریشه تو اَند که به آنها باز می گردی و به آنها بر دشمن چیره می شوی. خویشان، ذخیره روز مبادا هستند؛ کریمشان را گرامی شمار، بیمارشان را عیادت کن، در کارها شریکشان ساز و در مشکلات بر آنها آسان گیر.
➖ اجتناب از تحقیر افراد؛ «يَا بُنَيَّ لا تَستَخِفَّنَّ بِرَجُلٍ تَرَاهُ أَبَداً فَإِنْ كانَ أَكْبَرَ مِنْكَ فَعُدْ أَنَّهُ أَبُوكَ وَ إِنْ كَانَ مِثْلَكَ فَهُوَ أَخُوكَ و إِنْ كَانَ أَصْغَرَ مِنْكَ فَاحْسَبْ أَنَّهُ ابْنُكَ»ای فرزندم مبادا کسی را کوچک شماری؛ زیرا یا او بزرگتر از توست، که باید او را به جای پدر خود به حساب آوری و یا همانند توست، که برادر تو است و یا کوچک تر از توست، که باید او را فرزند خود محسوب کنی.
➖پرهیز از سو ظن؛ «لَا يَغْلِبَنَّ عَلَيْكَ سُوءُ الظَّنِّ فَإِنَّهُ لَا يَدَعُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ خَلِيلٍ صُلْحاً وَ قَدْ يُقَالُ مِنَ الْحَزْمِ سُوءُ الظَّن»مبادا بد گمانی بر تو چیره شود، که میان تو و هیچ رفیقی جای صلح و صفا نمی گذارد و گاهی [برای توجیه کار زشت خود] گفته می شود: بدگمانی، مقتضای دوراندیشی است.
➖ پرهیز از کینه و دشمنی «يَا بُنَيَّ بِئْسَ الزَّادُ إِلَى الْمَعَادِ الْعُدْوَانُ عَلَى الْعِبَاد»؛ پسرجان! چه بد توشه ای است برای روز قیامت دشمنی با مردم.
۱👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #امیرالمؤمنین ۱.خدا باوری و خدا محوری اولین درس عبارت است خدا باوری است البته خدا باوری که خدا
.
🔻در ادامه داستان های شگفت انگیز درباره حضرت امیر(ع) تقدیم میگردد:🔺
💠داستان
مردی به عنوان یك مهمان عادی، بر علی علیه السلام وارد شد. روزها در خانه ی آن حضرت مهمان بود. اما او یك مهمان عادی نبود. چیزی در دل داشت كه ابتدا اظهار نمی كرد. حقیقت این بود كه این مرد اختلاف دعوایی با شخص دیگری داشت و منتظر بود طرف حاضر شود و دعوا در محضر علی علیه السلام طرح گردد. تا روزی خودش پرده برداشت و موضوع اختلاف و محاكمه را عنوان كرد.
علی(ع) فرمود:
- پس تو فعلا طرف دعوا هستی؟ .
- بلی یا امیرالمؤمنین! .
- خیلی معذرت می خواهم، از امروز دیگر نمی توانم از تو به عنوان مهمان پذیرایی كنم، زیرا پیغمبر اكرم فرموده است:
«هرگاه دعوایی نزد قاضی مطرح است، قاضی حق ندارد یكی از متخاصمین را ضیافت كند، مگر آنكه هر دو طرف با هم در مهمانی حاضر باشند»(۲)
💠داستان
زن بیچاره مشك آب را به دوش كشیده بود و نفس نفس زنان به سوی خانه اش می رفت. مردی ناشناس به او برخورد و مشك را از او گرفت و خودش به دوش كشید. كودكان خردسال زن چشم به در دوخته منتظر آمدن مادر بودند. در خانه باز شد. كودكان معصوم دیدند مرد ناشناسی همراه مادرشان به خانه آمد و مشك آب را به عوض مادرشان به دوش گرفته است. مرد ناشناس مشك را به زمین گذاشت و از زن پرسید: «خوب، معلوم است كه مردی نداری كه خودت آبكشی می كنی، چطور شده كه بی كس مانده ای؟» .
- شوهرم سرباز بود. علی بن ابی طالب او را به یكی از مرزها فرستاد و در آنجا كشته شد. اكنون منم و چند طفل خردسال.
مرد ناشناس بیش از این حرفی نزد، سر را به زیر انداخت و خداحافظی كرد و رفت، ولی در آن روز آنی از فكر آن زن و بچه هایش بیرون نمی رفت. شب را نتوانست راحت بخوابد. صبح زود زنبیلی برداشت و مقداری آذوقه از گوشت و آرد و خرما در آن ریخت و یكسره به طرف خانه ی دیروزی رفت و در زد.
- كیستی؟ .
- همان بنده ی خدای دیروزی هستم كه مشك آب را آوردم، حالا مقداری غذا برای بچه ها آورده ام.
- خدا از تو راضی شود و بین ما و علی بن ابی طالب هم خدا خودش حكم كند.
در باز گشت و مرد ناشناس داخل خانه شد. بعد گفت: «دلم می خواهد ثوابی كرده باشم. اگر اجازه بدهی، خمیر كردن و پختن نان یا نگهداری اطفال را من به عهده بگیرم».
- بسیار خوب، ولی من بهتر می توانم خمیر كنم و نان بپزم. تو بچه ها را نگاه دار تا من از پختن نان فارغ شوم.
زن رفت دنبال خمیر كردن. مرد ناشناس فورا مقداری گوشت كه خود آورده بود كباب كرد و با خرما با دست خود به بچه ها خورانید. به دهان هر كدام كه لقمه ای می گذاشت می گفت: «فرزندم! علی بن ابی طالب را حلال كن اگر در كار شما كوتاهی كرده است».
خمیر آماده شد. زن صدا زد: «بنده ی خدا همان تنور را آتش كن».
مرد ناشناس رفت و تنور را آتش كرد. شعله های آتش زبانه كشید. چهره ی خویش را نزدیك آتش آورد و با خود می گفت: «حرارت آتش را بچش، این است كیفر آن كس كه در كار یتیمان و بیوه زنان كوتاهی می كند».
در همین حال بود كه زنی از همسایگان به آن خانه سر كشید و مرد ناشناس را شناخت. به زن صاحبخانه گفت: «وای به حالت! این مرد را كه كمك گرفته ای نمی شناسی؟ ! این امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب است».
زن بیچاره جلو آمد و گفت: «ای هزار خجلت و شرمساری از برای من! من از تو معذرت می خواهم».
- نه، من از تو معذرت می خواهم كه در كار تو كوتاهی كردم.(۳)
💠داستان
پیرمرد نصرانی، عمری كار كرده و زحمت كشیده بود، اما ذخیره و اندوخته ای نداشت، آخر كار كور هم شده بود. پیری و نیستی و كوری همه با هم جمع شده بود و جز گدایی راهی برایش باقی نگذارد؛ كنار كوچه می ایستاد و گدایی می كرد. مردم ترحم می كردند و به عنوان صدقه پشیزی به او می دادند و او از همین راه بخور و نمیر به زندگانی ملالت بار خود ادامه می داد.
تا روزی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام از آنجا عبور كرد و او را به آن حال دید. علی به صدد جستجوی احوال پیرمرد افتاد تا ببیند چه شده كه این مرد به این روز و این حال افتاده است، ببیند آیا فرزندی ندارد كه او را تكفل كند؟ آیا راهی دیگر وجود ندارد كه این پیرمرد در آخر عمر آبرومندانه زندگی كند و گدایی نكند؟ .
كسانی كه پیرمرد را می شناختند آمدند و شهادت دادند كه این پیرمرد نصرانی است و تا جوانی و چشم داشت كار می كرد، اكنون كه هم جوانی را از دست داده و هم چشم را، نمی تواند كار بكند، ذخیره ای هم ندارد، طبعا گدایی می كند. علی علیه السلام فرمود:
«عجب! تا وقتی كه توانایی داشت از او كار كشیدید و اكنون او را به حال خود گذاشته اید؟ ! سوابق این مرد حكایت می كند كه در مدتی كه توانایی داشته كار كرده وخدمت انجام داده است. بنابر این برعهده ی حكومت و اجتماع است كه تا زنده است او را تكفل كند. بروید از بیت المال به او مستمری بدهید »(۴)
🔻 ادامه دارد 👇۲
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. 🔻در ادامه داستان های شگفت انگیز درباره حضرت امیر(ع) تقدیم میگردد:🔺 💠داستان مردی به عنوان یك مهمان
.
۳.علم و دانش
از مهمترین آموزه های حضرت امیر(ع)، تأکید بر جایگاه علم و دانش است. آن حضرت علم را «چراغ عقل» برمیشمارد: «الْعِلْمُ مِصْبَاحُ الْعَقْلِ» و آن را برترین شرافت انسانی میداند: «لَا شَرَفَ کَالْعِلْمِ» و ریشۀ همۀ بدیها را در جهل و نادانی جستجو میکند: «الْجَهْلُ رَأْسُ الشَّرِّ کُلِّهِ».
پرسشگری برای آموختن و کسب دانایی از توصیه های آن حضرت است؛
«لا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ» هیچ کدام تان از طلب تعلم کردن حیا نکند .
البته علم و دانش مورد نظر پیشوایان دینی علم و دانش توأم با پارسایی و رفتار نیک است که فرمود ؛
«قَصَمَ ظَهْرِی عَالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ فَالْجَاهِلُ یَغُشُّ النَّاسَ بِتَنَسُّکِهِ وَ الْعَالِمُ یَغُرُّهُمْ بِتَهَتُّکِهِ»
دو طائفه کمر مرا می شکنند یکی عالم متهتک( حرمت شکن) ودیگری جاهل متنسک(متدین نما با انجام برخی اعمال عبادی) که این جاهل باعث فریب مردم و آن عالم عامل انزجار مردمان می شود.
۴.عدالت
علی(ع)، مظهر تمامنمای عدل و داد است و نام مبارک آن امام همام در طول تاریخ، همدوش عدالت و دادگری بوده و خواهد بود.
در اندیشۀ آن حضرت، «عدالت»، شالودهای است که جهان هستی بر آن استوار گشته است: «الْعَدْلُ أَسَاسٌ بِهِ قِوَامُ الْعَالَمِ»
امامِ عدالتخواهان، عدل و داد را سپر بلای حکومتها و مایۀ اصلاح و سامان یافتن کار ملّتها برمیشمارد: «الْعَدْلُ جُنَّهُ الدُّوَلِ» و «بِالْعَدْلِ تَصْلُحُ الرَّعِیَّهُ» و از اینرو وجود مبارک خود را در این راه پر مخاطره و در آرزوی مقدّس تحکیم و استوارسازی و گسترش عدل، مصروف نموده و شهید راه عدالت و دادگری میشود.
در عدالت پیشگی آن حضرت ماجرا های شگفت انگیزی نقل شده است و رعایت حقوق افراد و اجتناب از ظلم و ستم در حق دیگران در کلام آن حضرت با زیبایی ترسیم شده است؛
« وَ اللهِ لَو أُعطيتُ الأقاليمَ السَّبعَةَ بِما تَحتَ أفلاکِها عَلَی أن أُعصِيَ اللهَ في نَملَةٍ أسلُبُها جُلبَ شَعيرَةٍ ما فَعَلتُ وَ إنَّ دُنياکُم عِندي لَأهوَنُ مِن وَرَقَةٍ في فَمِ جَرادَةٍ تَقضَمُها. ما لِعَليٍّ وَ لِنَعيمٍ يَفنَی وَ لَذَّةٍ لا تَبقَی؟! نَعوذُ بِاللهِ مِن سُباتِ العَقلِ وَ قُبحِ الزَّلَلِ وَ بِهِ نَستَعينُ».
به خدا اگر سرزمينهای هفتگانه با هر چه زير آسمانهايشان هست به من داده می شد تا از خدا نافرمانى كنم و پوستِ جويی را از مورچه ای به زور بگيرم، انجام نمی دادم؛ و بی گمان دنيايتان نزدِ من از برگى در دهانِ ملخى که آن را مى جود، پست تر است. على را چه کار با نعمتى كه نابود می شود و لذّتى كه نمى ماند!؟ از به خواب رفتنِ خِرد و زشتیِ لغزش به خدا پناه می بريم و از او ياری می جوييم.
۵.توجه به معیشت مردم
در نامه آن حضرت،در سرزنش یکی از کارگزاران حکومت به نام عثمان بن حنیف چنین میخوانیم؛
« اَلا وَ اِنَّ اِمامَكُمْ قَدِ اكْتَفى مِنْ دُنياهُ بِطِمْرَيْهِ، وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ....وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیْتُ الطَّرِیقَ إِلَی مُصَفَّی هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَکِنْ هَیْهَاتَ أَنْ یَغْلِبَنِی هَوَایَ وَ یَقُودَنِی جَشَعِی إِلَی تَخَیُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْیَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَی وَ أَکْبَادٌ حَرَّی….»
آگاه باش امام شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه، و از خوراکش به دو قرص نان قناعت نموده....اگر می خواستم هر آینه می توانستم به عسل مصفّا، و مغز این گندم، و بافته های ابریشم راه بروم،
اما چه بعید است که هوای نفسم بر من غلبه کند و حرصم مرا به انتخاب غذاهای لذیذ وادار نماید در حالی که شاید در حجاز یا یمامه کسی زندگی کند که برای او امیدی به یک قرص نان نیست، و سیری شکم را به یاد نداشته باشد، یا آنکه شب را با شکم سیر صبح کنم در حالی که در اطرافم شکمهای گرسنه، و جگرهایی سوزان باشد...
🔹مخاطب اوّل این آموزۀ بزرگ، تصمیمگران و کارگزاران و متصدّیان حکومت و جامعۀ اسلامی هستند که باید با تعمّق و تدبّر در تعالیم آن حضرت و بکاربستن صادقانه و مجدّانۀ آن درسها، پیروی خود از آن امام عظیمالشّأن را به منصۀ ظهور رسانند و حقّ مردم و جامعۀ اسلامی را در این باب، به درستی ادا نمایند و از چهرۀ جامعهای که علی را امام و مقتدای خود میداند، رنگ زشت فقر و ننگ بزرگ محرومیّت و استضعاف را پاک نمایند.
در وهله دوم ، همه پیروان آن حضرت وظیفه دارند در جهت کمک به نیازمندان تلاش کنند
👈شعر؛
ناشناسی که به تاریکی شب
میبرد شام یتیمان عرب
پادشاهی که به شب برقع پوش
میکشد بار گدایان بر دوش
🔻 ادامه دارد 👇۳
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. ۳.علم و دانش از مهمترین آموزه های حضرت امیر(ع)، تأکید بر جایگاه علم و دانش است. آن حضرت علم را «چ
.
💠داستان
حُرِّه دختر حلیمه سعدیه، خواهر رضاعى پیامبر(ص)روزى به کاخ حکومتى حجّاج بن یوسف ثقفى وارد شد.
حجاج که دشمن بی رحم علی(ع) و شیعیان علی بود گفت: تو حُرّه دختر حلیمه سعدیه اى؟
گفت: بلى
حجاج گفت:مدتى در انتظار دیدار تو بودم زیرا به من خبر رسیده که تو على را برتر از صحابه ٔپیامبر(ص) میدانى و او را بر ابوبکر ، عمر ، عثمان ، ترجیح مى دهى؟
حرّه گفت: من علی را بالاتر آنها مقایسه از صبحانه نه بلکه بالاتر از افراد برتر می دانم.
حجاج گفت:مقصود خویش را روشنتر بیان کن. کیست که بالاتر از اصحاب پیغمبر باشد؟
حرّه گفت: بهتر از اصحاب پیغمبر بسیارند از جمله آدم ، نوح ، لوط ، ابراهیم ، موسى ، سلیمان و ...
حجّاج ناراحت شده و گفت:
واى برتو ، چقدر ادّعاى بزرگى کردى که على (ع) را از بعضى انبیاء بالاتر و برتر شمردى اگر در این باره دلیل و برهانِ قوى اقامه نکنى تو را خواهم کشت.
حرّه با کمال شهامت، به قرآن شریف تمسک کرد و براى هر یک از ادّعاهاى خود دلیل قاطع از کلام خدا ، اقامه کرد و چنین گفت: اى حجّاج
قرآن درباره حضرت آدم میفرماید:
«وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى،آدم عصیان کرد»
ولى درباره حضرت على(ع) و خانوادهاش می فرماید :
«وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً»
سعى وکار شما موردتقدیر و ستایش است.[سوره انسان و داستان اطعام مسکین و یتیم و اسیر...]
و، خداوند متعال حضرت آدم را در بهشت آزاد گذاشت و فقط او را از گندم ممنوع کرد و فرمود:
«وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَه»
نزدیک این درخت نروید ولى او با همسرش، به نزدیک آن درخت رفتند و از آن خوردند.
امّا على(ع) در عین حالی که تمام نعمتها بر او حلال بود اما از نان گندم هم نخورد.(خوراک حضرت بیشتر نان جو بود)
حجاج با صداى بلند گفت:
اَحْسَنْتِ... اَحْسَنْتِ
بعد از او تقاضا کرد که برترى على (ع) را بر نوح و لوط بیان کند.
حرّه گفت: خداوند به عنوان مثال براى کافران زنهاى لوط و نوح پیامبر را نامبرده
که به آن دو بزرگوار، خیانت کردند گر چه همسر دو پیغمبرند، امّا این باعث
رفع عذاب آنها نخواهد شد.
روز قیامت به هر دو خطاب
می شود: داخل شوید، به همراهى آنانکه داخل آتشاند
امّا حضرت على(ع) را همسرى است که خشنودى او خشنودى خداست
و خشم او خشم خداست.(اشاره به فاطمه س دختر پیامبر خدا ص که این بانو همسر آن حضرت است)
حجاج گفت:اَحْسنتِ یا حرّه! قبول کردم امّا دلیل برترى على را بر ابراهیم ع بیان کن
حُرّه گفت: خداوند درباره حضرت ابراهیم (ع) در قرآن میفرماید:
«وَاِذْقالَ اِبْراهیمُ رَبِّ اَرِنى کَیْفَ تُحْىِ الْمُوْتى قالَ اَوَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبى»
خدایا به من بنمایان که چگونه
مردگان را زنده مى کنى
خطاب رسید:مگر تو ایمان نیاورده اى؟
عرض کرد، بلى ایمان آورده ام ولى میخواهم که مطمئن شوم خدا هم به او نمایاند.
و امّا امام على(ع) جملهاى را فرمود که دوست و دشمن آن را نقل کردهاند
حضرت در جواب صعصعة بن صوحان که وقتى پرسید:
یا امیرالمؤمنین تو بالاترى یا حضرت ابراهیم؟
فرمود: ابراهیم(ع) براى اطمینان قلبى خودش
به خداوند عرضه داشت:
«رَبِّ أرِنى کَیْفَ تُحْىِ الْمُوتى»
امّا من آنچنان اطمینان دارم
که اگر پردههاى غیبى از مقابل من برداشته شود بر یقین من افزوده نخواهد شد.«لو کشفت الغطاء ما ازددت یقینا»
حجاج گفت: آفرین بر تو اى حرّه، استدلال بسیار خوبى کردى، حالا بگو برترى على بر موسى(ع) چیست؟
حرّه گفت: حضرت موسى(ع) وقتیکه در دفاع از مظلوم یکى از یاران فرعون را کشت و به او خبردادند که طرفداران فرعون میخواهند تو را به قتل برسانند.
«فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ»
او در حالیکه می ترسید،از مصرخارج شد
و به سوى مَدیَن رفت.
امّا حضرت على(ع) در لیلة المبیت
بهجاى پیامبر(ص) خوابید و جان خود را بدون واهمه فداى پیامبر کرد، این درحالى بود که خطر قتل او حتمى بود این عمل آن حضرت مورد تقدیر خداوندى قرار گرفت که میفرماید:
«وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّه»
بعضى از مردم جان خود را براى رضاى خدا مىفروشند.
حجاج گفت: احسنتِ، حالا دلیل خویش را بر فضلیت
على نسبت به حضرت سلیمان (ع) بیان نما
حرّه گفت:
حضرت سلیمان به خداوند عرضه داشت:
«رَبِّ اغْفِر ْلى و هَبْ لى مُلْکاً لایَنْبَغىِ لاَِحَدٍ مِنْ بَعْدى»
پروردگارا! مرا ببخش و ملک و سلطنتى به من کرامت فرما که سزاوار احدى بعد از من نباشد.
امّا على(ع) درباره دنیا و بیزارى از ریاست آن فرمود:
«هَیْهاتَ ! غُرّى غَیْرى لاحاجَةَ لى فیک قَدْ طَلَّقْتُک ثَلاثاً لارَجْعَةَ»
اى دنیا ! از من دور شو و غیر مرا فریب ده من نیازى به تو ندارم من تو را سه طلاقه نمودهام و رجوعى در آن نیست(۵)
🔻 ادامه دارد 👇۴
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. 💠داستان حُرِّه دختر حلیمه سعدیه، خواهر رضاعى پیامبر(ص)روزى به کاخ حکومتى حجّاج بن یوسف ثقفى وارد ش
.
💠داستان
زنی به نام «سوده همدانی» از شیعیان امام بود، در جنگ صفین برای تشجیع(ترغیب شجاعتشان) سربازان و فرزندان دلاورش، اشعار حماسی میخواند، که سخت بر معاویه گران آمد و نام او را ثبت کرد.
روزگار گذشت و امام علی علیهالسلام به شهادت رسید، و فرماندار معاویه بسر بن ارطاة، بر شهر همدان مسلط گشت، و هر چه میخواست انجام میداد، و کسی جرئت اعتراض یا مخالفت را نداشت سرانجام سوده، سوار بر شتر به دربار معاویه در شام رفت، و از قتل و غارت و فساد فرماندار به معاویه شکایت کرد.
معاویه او را شناخت و سرزنش کرد، و گفت:
یاد داری که در جنگ صفّین چه میکردی؟ حال دستور میدهم تو را سوار بر شتری برهنه تحویل فرماندارم بدهند تا هر گونه دوست دارد، با تو رفتار کند؟…
سوده، در حالی که اشک میریخت این اشعار را خواند:
صلّی الاله علی جسم تضمّنه قبر فاصبح فیه العدل مدفوناً
قد حالف الحق لا یبغی بد بدلا فصار بالحق و الایمان مقروناً
«خدایا درود بر پیکر پاکی فرست که چون دفن شد عدالت هم دفن شد،
و خدا سوگند خورده که همتایی برای او نیاورد، و تنها او با حق و ایمان همراه بود»
معاویه با شگفتی پرسید:
چه کسی را میگویی؟ و این اشعار را پیرامون چه شخصی خواندی؟
سوده گفت:
حضرت علی علیهالسلام را میگویم که چون رفت، عدالت هم رفت.
معاویه! فرماندار امام علی علیهالسلام در همدان چند کیلو گندم از من اضافه گرفت، به کوفه رفتم وقتی رسیدم که امیرالمومنین علی علیهالسلام برای نماز مغرب بپا خاسته بود تا مرا دید نشست و فرمود: حاجتی داری؟
ماجرا را شرح دادم، و گفتم
چند کیلو گندم مهم نیست، میترسم فرماندار تو به سوی تجاوز و رشوهخواری پیش رفته و آبروی حکومت اسلامی خدشهدار شود.
امام علی علیهالسلام با شنیدن سخنان من گریست و گفت:
خدایا تو گواهی که من آنها را برای ستم به مردم دعوت نکردم.
سپس قطعه پوستی گرفت و بر روی آن نوشت:
بسمالله الرحمن الرحیم، قد جائتکم بینةٌ مِن ربّکم فَاوفوا الکیلَ و المیزان، و لا تَبخَسوا النّاسَ اَشیائهُم، و لا تُفسدوا فی الارض بعد اصلاحها، ذالکم خیرٌ لکُم مَن یَقبِضُهُ. والسّلام؛ دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است؛ بنابراین، حق پیمانه و وزن را ادا کنید! و از اموال مردم چیزی نکاهید! و در روی زمین، بعد از آن که (در پرتو ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید!
سپس دستور داد که:
کارهای فرمانداری خود را بررسی و جمعآوری کن، تو را عزل کردم و به زودی فرماندار جدید خواهد آمد، و همه چیز را از تو تحویل خواهد گرفت.
نامه را به من داد، نه آن را بست، و نه لاک و مُهر کرد، بلافاصله پس از بازگشت من به «شهر همدان» فرماندار عزل و دیگری به جای او آمد.
معاویه، آن روز شکایت من از چند کیلو گندم اضافی بود، اما امروز به تو شکایت کردم که فرماندار تو «بسر بن ازطاة» شراب میخورد، تجاوز میکند، مال مردم را به یغما میبرد، خون بیگناهان را میریزد؛ و تو به جای اجرای عدالت و عزل فرماندار فسادگر، مرا تهدید به مرگ میکنی؟ و ادعا داری که خلیفه مسلمین میباشی؟
👈معاویه در حالی که از عدالت حضرت علیعلیه السلام و عشق و وفاداری پیروان او به شگفت آمده بود گفت:
هر چه سوده میخواهد به او بدهید، و او را با احترام به شهرش باز گردانید.(۶)
ــــــــــــــــــــــــــــ
📎پی نوشتها
۱.مستدرک حاکم، ج۳، ص۴۸۳.
۲.وسائل ، ج ۳،ص ۳۹۵. نقل از داستان راستان،شهید مطهری،جلد دوم.
۳.بحارالانوار ، جلد ۷، باب ۱۰۳، صفحه۵۹۷. نقل از داستان راستان،شهید مطهری،جلد اول.
۴.وسائل ، ج ۲ص ۴۲۵.نقل از داستان راستان،شهید مطهری،جلد دوم.
۵.بحار الانوار.ج۴۶. ص ۱۳۴.
۶.سفینة البحار، ج۱، ص۶۷۱
🌺 والسلام علی من اتبع الهدی 🌺
#امیرالمؤمنین #فضائل
.
.
مقام مقاومت
منبر ۲۰ دقیقه ای🕙
[به مناسبت وفات حضرت زینب(س)]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلّیَ اللهُ عَلَى خَیرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
زن مگو مرد آفرین روزگار
زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
زن مگو خاک درش نقش جبین
زن مگو، دست خدا در آستین
☑️مقدمه
➖در آفرینش انسان اصالت با روح است و نه جسم و جنسیت از عوارض جسم و بدن است و نه روح پس از نظر اسلام دو نوع انسان نداریم تا بخواهیم در مورد برتری یکی بر دیگری حرف بزنیم بر خلافتفکر الحادی، حقیقت انسان، همین بدن است و بدن به دو شکل ساخته شده منتهی هر دو شکل را کاملاً مشابه فرض کرده و حکم واحد در هر دو مورد جاری میکنند حال آنکه در مکتب الهی، تمام حقیقت انسان، روح اوست و البته بدن نیز ضروری بوده و احکامی دارد.(۱)
و آنچه مسلم است در طول تاریخ زنانی ظهور کرده اند که مقام کمال انسان را به دست آورده اند و مظهر جمال و جلال الهی بوده اند.
شاید گفته شود بین مردان، افراد بیشتری به این مقام راه یافتهاند ولی در بین زنان افراد کمتری به این مقام رسیدهاند.
اما باید بدانیم
اولاً بسیاری از زنان هستند که فضائلشان در تاریخ ثبت نشده است.
ثانیاً ذکر نام چهار زن برگزیده در قرآن بمعنای انحصار در ایشان نیست
ثالثاً اگر جامعه رشد داشته باشد، میکوشد امکانات ترقی و سعادت را در اختیار هر دو صنف قرار بدهد و اگر عقب افتاده است نباید تحجر فکری جامعه را به پای مذهب نوشت چرا که مذهب راه را برای هر دو صنف باز کرده و هیچ کمالی را مشروط به مردانگی نکرده است و اگر چند مورد کار اجرائی سنگین را بر دوش مرد نهاده است، یک تکلیف است نه امتیاز. قرآن همانگونه که در بدو پیدایش انسان، سخن را در محور خلافت شروع کرده است و خلافت، زن و مرد ندارد در پایان پیدایش و در انجام عالم نیز وقتی مسأله معاد، مواقف قیامت، برزخ و حشر، سؤال و جواب و کتاب و توزیع اعمال و عبور از صراط و کوثر و مانند آن را مطرح میکند، هیچگاه بین زن و مرد فرقی نمیگذارد و در همة این موارد زن و مرد با هم هستند.
➖وقتی سخن از مقام انسان است وقتی سخن از کمال انسان است وقتی سخن از حضرت زینب(س)است وقتی سخن از زن کامل است، ویژگیها و زیبایی های زیادی در نظر می آید ؛ عالمه ،فیهمه، عفیفه، عارفه ، عابده و....
اما شاید بتوان گفت یک ویژگی که بقیه ویژگی ها محصول همان است عبارت است صبر و مقاومت و رضایت چنانچه در قرآن فرمود؛«وَ جَعَلْنٰا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا لَمّٰا صَبَرُوا وَ كٰانُوا بِآيٰاتِنٰا يُوقِنُونَ».و از آنان امامان (و پیشوایانی) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت میکردند؛ چون شکیبایی نمودند، و به آیات ما یقین داشتند.
و در زیارت حضرت فاطمه زهرا(س)میخوانیم؛ «يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّٰهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً»ای آزموده، آزمودت خدایی که تو را آفرید، پیش از آنکه تو را بیافریند، پس به آنچه آزمودت تو را شکیبا یافت.
آری صبر در برابر اراده تکوینی( مقدرات الهی) و اراده تشریعی( شرعیات) فضیلتی است که بقیه فضیلت ها از آن متولدمی شوند.
➖مقاومت حضرت زینت از نوع صبر نیست بلکه بالاتر از صبر است که مقام رضایت است و این حقیقت در جمله معروف ایشان بر عالم تابیده است که؛«ما رأيت الا جميلاً»
حضرت امام (ره) در ادامه به بیان نظر خویش میپردازند و میفرمایند: «صبر از مقامات متوسطین است، یعنی مقام بالایی نیست بلکه مقامی متوسط است، زیرا تا زمانی که نفس مصیبتها و گرفتاریهایی را که به او میرسد مکروه میشمارد، مقام معرفتیاش ناقص است زیرا انسانی که در مقابل خدای سبحان حق بندگی را به جای آورد و محبّ خدای سبحان باشد، بر این باور است که هر چه از دوست رسد نیکوست. چنین فردی به معرفتی رسیده است که از حضرت حق در همه احوال راضی است و همین مقام رضا مقامی بالاتر و رفیعتر از مقام صبر است.»(۲)
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
#حضرت_زینب #وفات_حضرت_زینب
👇۱
☑️ مقام مقاومت بانوی قرآنی
در قرآن و حدیث برخی زنان دارای ایمان راستین شکوه و جلال شان با صبر و مقاومت شان عجین شده است از آن جمله است آسیه همسر فرعون.
مهمترين شاخصه آسيه آن است كه علىرغم زندگى در محيط پر از شرك و استكبار به خداخواهى روى مىآورد و جاذبههاى دنيوى را به هيچ مىانگارد و تا سرحدّ جان در راه ايمان پابرجا و استوار مىماند.
امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِنْدَكَ بَيْتاً فِى الجَنّةِ؛همسر فرعون ( را مثل آورده) آنگاه كه گفت: پروردگارا، پيش خود در بهشت خانهاى براى من بساز.
او گر چه بزرگ ترين و زيباترين كاخهاى دنيا را در اختيار دارد، خانهاى بهشتى از خداوند مىطلبد چون جانش از ايمان لبريز شده و در كاخ فرعونى نمىگنجد. نيز از فرعون و از اخلاق فرعونى رهايى مسألت مىنمايد.
☑️مقام مقاومت بانوی کربلا
حکایت غریبی است حوادث تلخ و باور نکردنی عاشورا و بعد از عاشورا، مصیبت هایی که از تحمل یک زن خارج است، از تحمل هر زن و مردی خارج است
گاهی یک زن مقاوم به مقامی می رسد که با هزاران مرد برابری میکرد....
او را زینب نامیدند زیرا که زینت پدر بود، برادر را خیلی دوست داشت و تاپای جان در رکاب برادر بود مقام صبر و مقاومت او دوست و دشمن را به شگفتی درآورد.
♻️عوامل نیل به مقام مقاومت
سوالی که پاسخ به آن می تواند برای افراد مفید باشد عبارت است از اینکه عوامل کمال یافتگی و نیل به مقام مقاومت در شخصیت های مقدس مثل حضرت زینب در چیست؟ در پاسخ به این سوال عواملی را بر می شمریم؛
۱.علم و آگاهی
خداوند در آیه ۶۸ سوره کهف با بیان داستان حضرت موسی (ع) و استاد کامل و ربانی وی یعنی حضرت خضر (ع) به این مسئله توجه میدهد که تا چه اندازه احاطه کامل علمی و شناخت جامع و آگاهی از فلسفه حوادث پیش آمده میتواند زمینهساز صبر و شکیبایی شخص باشد.
حضرت خضر (ع) به حضرت موسی (ع) میفرماید: و کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا؛ تو چگونه میخواهی بر چیزی که از آن آگاهی جامع و کامل عملی و شناختی نداری شکیبایی ورزیی؟
چنانچه علم حضرت زینب(س) نسبت به آینده علم شان نسبت به مقام شهدای کربلا در جاها مختلف ظهور و بروز داشته است . از جمله نقل حدیث ام ایمن، و همین طور سخنان ایشان خطاب به یزید؛«فَکِد کَیْدک وَاسْعَ سَعْیک و ناصِبْ جُهْدَک فوالله لا تمحُو ذکرنا و لا تُمیتُ وَحْیَنا» هر چه میتوانی نقشه بکش و تلاش کن و بکوش، به خدا سوگند یاد ما محو شدنی نیست و وحیِ ما را هم نمیتوانی از میان برداری»(۳)
۲.عزم و اراده
عامل مهم دیگری که در ایجاد صبر یا تقویت آن و دستیابی شخص به مراتب عالیتر صبر مؤثر است و قرآن بر آن تأکید میورزد اراده قوی است. از این رو در آیه ۱۸۶ سوره آل عمران و نیز آیه ۱۷ سوره لقمان و شورا آیه ۴۳ و احقاف آیه ۳۵ بر مسئله عزم و اراده قوی به عنوان پیش شرط تحقق صبر اشاره میکند و میفرماید: و ان تصبروا و تتقوا فان ذلک من عزم الامور (اگر استقامت کنید و تقوا پیشه سازید، (شایستهتر است؛ زیرا) این از کارهای مهم و قابل اطمینان است)؛ اصولاً عزم در کارها و اراده قوی داشتن، همان صبر و شکیبایی است که به عنوان فضیلتی محبوب همگان است.
در آیه ۳۵ سوره احقاف میفرماید: فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل؛ همانند پیامبران صاحب عزم و اراده قوی، تو نیز صبر و شکیبایی کن.
۳ّ.آخرت باوری
عامل مهم مقاومت افراد با ایمان، ایمان به آخرت است چنانچه در قصه آسیه اشاره شد و در مورد توانمندی پیامبرانی مانند ابراهیم و یعقوب در غلبه بر مشکلات آخرت باوری آنها بیان شده است ؛ وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ
و به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را، صاحبان دستها (ی توانا ) و چشمها (ی بینا)!ما آنها را با خلوص ویژهای خالص کردیم، و آن یادآوری سرای آخرت بود!
🔻 ادامه دارد 👇👇
۲
۴ باور به وعده های الهی
خداوند با توجّه به نیازهای بشر و با در نظر گرفتن شرایط زمان و مکان بندگان، به آنها وعدههایی داده است که قرآن با توجّه به آثار تربیتی این وعدهها را مرتب یادآور میشود که یکی از آثار تربیتی کسب نیروی مقاومت در برابر سختی هاست.وعده هایی مثل ؛
➖«اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرًا».
➖«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ»
➖«ِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا ِ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرا»
➖«وَلَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه»
۵. معرفت و ذکر الهی
یکی از مهم ترین عوامل مقاومت تقویت معرفت الهی و ذکر همیشگی خداوند است.
حضرت علی (ع) می فرماید: «عَظُمَ الخالِقُ فی أنفُسِهمْ فَصَغُرَ ما دونَهُ فی أعینِهِمْ»یعنی خداوند در نظر آنان (پرهیزکاران) بزرگ است، و غیر او (هرچه هست) در دیده ی آنها کوچک.(۴)
اینجاست که از جمله شگفت انگیز دختر امیر المومنین(ع) راز گشایی می شود او که حسین(ع) برای او خیلی بزرگ است و مصیبت های حسین (ع) برای او بسیار بزرگ است اما خداوند از همه اینها بزرگ تر است و اینجاست که میفرماید جمیل را دیده ام و جز جمیل ندیده ام که جمیل از اسما الله است.
➖«الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ، همان کسانى که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مییابد»
🔹روايت كرده اند كه حضرت زين العابدين (ع ) فرمود: عمه ام زينب در تمام طول مسافرت از كوفه به شام نمازهاى واجب و نوافلش را ايستاده مى خواند و در يكى از منازل ، ديدم نشسته مى خواند، علت اين كار را پرسيدم . پاسخ داد: به خاطر شدت گرسنگى و ضعف ، سه شبانه روز است كه ديگر نمى توانم ايستاده نماز بخوانم (زيرا حضرت غذاى خود را بين كودكان تقسيم مى كرد) به خاطر اينكه دشمن به هر كدام از ما، در شبانه روز فقط يك قرص نان مى داد.
۶.مطالعه احوالات صابران
یکی دیگر از راهکارهای افزایش صبر و رسیدن به مقام مقاومت، آگاهی از نتایج صبر صابران است. این شیوه را قرآن کریم به تکرار به کار برده و اراده حضرت ختمی مرتبت (ص) را از این طریق، مستحکم کرده و صبر و مقاومتش را افزوده است. در این میان، پیامبر (ص) گاهی فقط به صبر کردن، آن گونه که انبیای الهی صبر کردند، توصیه شده است.
چنانچه فرمود: «وَ کلًّا نَقُصُّ عَلَیک مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَک وَ جاءَک فِی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکری لِلْمُؤْمِنِینَ».
و هر آنچه که از سرگذشت پیامبران برایت می خوانیم برای آن است که دل تو را بدان محکم و استوار سازیم، و در شرح حال رسولان، آنچه حق و صواب است بر تو آمده و برای اهل ایمان نیز پند و عبرت و تذکر باشد.
۷.استمداد از خداوند
فضیلت صبر و شکیبایی، از کمالات انسانی است و تنها مبدأ کمال بخش نیز ذات مقدس پروردگار است. بنابراین برای کسب این فضیلت ارزشمند اخلاقی یا افزودن آن، باید از خداوند استمداد جُست و از او درخواست صبر کرد.
چنانچه خداوند یاد می دهد اینگونه دعا کنیم؛
➖ «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ»
➖ « قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»
🔻 ادامه دارد 👇👇
۳
💠داستان
امام سجاد (ع)چنین فرمود:
«هنگامی که حادثۀ هولناک کربلا رخ داد و آن همه بلا به ما رسید و پدرم و فرزندان و برادران و دیگر همراهانش کشته و خانوادۀ آن حضرت به اسارت گرفته شدند و ما را بر شتران بی جهاز سوار کردند تا به سوی کوفه ببرند در آن حال غمبار من با ناراحتی بسیار به جنازههای عریانی که در بیابان افتاده بودند نگریستم و آن صحنه بر من بسی سنگین آمد و اضطراب و ناراحتی من بسی فزونی یافت بهگونهای که نزدیک بود از شدت ناراحتی جان دهم.
شدت افسردگی من به حدی بود که عمهام زینب کبری متوجه بدحالیام شد و به من فرمود: ای بازماندۀ جد و پدر و برادرم مرا چه میشود که میبینم نزدیک است از شدت غم جان دهی؟
من به عمهام گفتم چگونه بیتابی نکنم. در حالی که میبینم سید و سرورم حسین و نیز برادران و عموها و عموزادگان و خاندان و وابستگانم همگی بر خاک غلتیده و در خون غوطهور و برهنهاند و در میانۀ صحرا افتادهاند و این دشمنان ددمنش پوشش آنان را هم به غارت بردهاند. ایشان را میبینم که کسی کفنشان نکرده و به خاکشان نسپرده و کاری به کارشان ندارد گویا که از خاندان دشمنان مسلماناناند.»
عمهام زینب به من فرمود: «از آنچه میبینی بیتابی مکن به خدا سوگند تمامی این حوادث عهد و پیمانی است که رسول خدا با جد و پدر و عمویت بسته است و نیز خداوند پیمانی استوار از مردمانی از این امت گرفته است مردمانی که فرعونهای زمین آنان را نمیشناسند در حالی که آنان در میان اهل آسمانها بسی شناختهشدهاند. آن مردمان بزرگ و برگزیده این پیکرهای پاک پراکندۀ خونآلود را جمع میکنند و به خاک میسپارند. آنان در این سرزمین برای تربت پاک پدرت حضرت سیدالشهدا نشانهای مینهند که اثرش درگذر زمان هرگز از میان نمیرود و هر چه پیشوایان کفر و پیروان گمراهی در محو و نابودی آن بکوشند کوشش ایشان جز بر ظهور و پیدایی آن تربت پاک و بلندی امر آن عزیز نمیافزاید.»
حضرت زینب علیها السلام فرمود: ام ایمن مرا حدیث کرد که روزی پیغمبرصلی الله علیه وآله به منزل فاطمه علیها السلام تشریف آوردند . حضرت زهراعلیها السلام برای پدر حریره ای ترتیب داد و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام طبقی از خرما خدمتش نهاد و من قدحی از شیر و سرشیر حاضر کردم . رسول خدا و علی مرتضی و فاطمه زهرا و حسنین از آن خوراکی ها تناول فرمودند . آنگاه علی علیه السلام آب به دست رسول خدا ریخت . چون پیغمبر از شستن دست فراغت یافت هر دو دست به صورت کشید و شادمان گردید و از نظر کردن به صورت اولاد خود مسرور شد . پس از آن روی به آسمان کرد، نگران شد و سپس روی به قبله نمود و هر دو دست به دعا برداشت و بعد سر بر سجده برد و اشک از دیدگانش چون باران جاری بود . اهل بیت و من از این حال ملول گشتیم و از هیبت و حشمتش نیروی پرسیدن نداشتیم . چون مدتی به طول انجامید . علی و فاطمه عرض کردند: این گریستن برای چیست؟ فرمود: ای برادر، من از حضور شما و انجمن شما شادمان گشتم . آنگونه که هرگز چنان خرسند و مسرور نگشته بودم، در این حال که شما را می نگریستم و شکر خدا را می کردم . جبرئیل فرود آمد و گفت: خداوند بر سرور تو مطلع گردید و نعمت را بر تو تمام گردانید و مقرر ساخت که ایشان و ذریه ایشان و دوستان و شیعیان ایشان با تو در جنان جاوید بمانند و در میان تو و ایشان جدایی نیفکند و همان تحیت و عطیت یابند که تو یابی، آن چنان که خرسند گردی . لیکن بلیات و مصائب کثیره ایشان را فرا گیرد و در دنیا به ناملایماتی چند گرفتار گردند . مردمی که دعوی دین تو کنند و خود را مسلمان شمارند، به آنها اذیت ها نمایند و آزارها برسانند و گمان کنند که در شمار امت تو باشند; با آنکه خدا و تو از آنها بیزار باشید و ایشان اهل بیت تو را هر یک در مکانی به ضرب شدید و قتل فجیع درآورند و مقابر ایشان از هم دور باشد و خدای این مصیبت را بر ایشان اختیار فرمود تا موجب ارتقاء درجات ایشان گردد . پس به آنچه خدای تعالی برای ایشان خواسته، راضی و تسلیم و شاکر باش و تن به قضای الهی بده .
در ادامه حدیث، جبرئیل آنچه را که بر سر علی علیه السلام و فرزند او، امام حسین علیه السلام می آید، به پیامبر خدا خبر می دهد .(۵)
🔻 ادامه دارد 👇👇
۴
🔻چند داستان در موضوع مقاومت و صبر تقدیم می شود:🔺
💠داستان
در جنگی که میان لشکر اسلام و روم صورت گرفت عبداللّه بن حذافه که از یاران و فرماندهان دلاور پیامبرصلی الله علیه وآله بود به همراه گروهی دیگر اسیر شدند و آنها را به نزد قیصر روم بردند.
قیصر روم به او گفت: آئین مسیحیت را بپذیر وگرنه تو را در دیگ جوشان میاندازم.
عبداللَّه گفت: مسیحی نمیشوم.
قیصر دستور داد دیگی آوردند و بر آتش گذاردند و در آن روغن زیتون ریختند تا به جوش آمد آنگاه به یکی از مسلمانان اسیر گفت: مسیحیت را بپذیر! او که از پیشنهاد قیصر سرباز زد دستور داد وی را در آن دیگ انداختند و گوشت از استخوانهای او جدا شد.
آنگاه به عبداللَّه گفت: مسیحی شو وگرنه تو را هم در دیگ
خواهم انداخت. او هم پیشنهاد قیصر را نپذیرفت و دستور داد وی را در دیگ اندازند. عبداللَّه در این هنگام گریه کرد. گفتند: او گریه و بیتابی میکند. قیصر گفت: او را برگردانید. وقتی او را برگرداندند گفت: من از اینکه در دیگ میافتم گریه نمیکنم بلکه بهخاطر این میگریم که چرا به اندازه موهای بدنم جان ندارم که در راه خدا فدا کنم!
قیصر از این سخن در شگفتی فرو رفت و علاقمند شد او را آزاد کند. سپس به عبداللَّه فرمانده رزمندگان گفت: سر مرا ببوس تا تو را آزاد کنم.
عبداللَّه گفت: نمیبوسم.
قیصر گفت: مسیحی شو تا دخترم را به عقد تو در آورم و حکومتم را با تو تقسیم نمایم.
عبداللَّه نپذیرفت.
قیصر گفت: سر مرا ببوس تا تو و هشتاد نفر از مسلمانان اسیر را آزاد کنم عبداللَّه که دید آزادی مسلمانان در کار است پیشنهاد سلطان را پذیرفت و با هشتاد نفر از مسلمانان آزاد شد.(۶)
💠داستان
(امیر تیمور گورگان) در هر پیشامدی آن قدر ثبات قدم داشت که هیچ مشکلی سد راه وی نمیشد. علت را از او خواهان شدند، گفت:
وقتی از دشمن فرار کرده بودم و به ویرانه ای پناه بردم، در عاقبت کار خویش فکر میکردم؛ ناگاه نظرم بر موری ضعیف افتاد که دانه غله ای از خود بزرگتر را برداشته و از دیوار بالا میبرد.
چون دقیق نظر کردم و شمارش نمودم دیدم، آن دانه شصت و هفت مرتبه بر زمین افتاد، و مورچه عاقبت آن دانه را بر سر دیوار برد. از دیدار این کردار مورچه چنان قدرتی در من پدیدار گشت که هیچگاه آنرا فراموش نمیکنم.
با خود گفتم: ای تیمور تو از موری کمتری نیستی، برخیز و درپی کار خود باش، سپس برخاستم و همت گماشتم تا به این پایه از سلطنت رسیدم.
💠داستان
(سراج الدین سکاکی) از علمای اسلام بوده و در عصر خوارزمشاهیان میزیسته و از مردم خوارزم بوده است.
سکاکی نخست مردی آهنگر بود. روزی صندوقچه ای بسیار کوچک و ظریف از آهن ساخت که در ساختن آن رنج بسیار کشید. آن را به رسم تحفه برای سلطان وقت آهن ساخت که در ساختن آن رنج بسیار کشید آن را به رسم تحفه برای سلطان وقت برد. سلطان و اطرافیان به دقت به صندوقچه تماشا کردند و او را تحسین نمودند.
در آن وقت که منتظر نتیجه بود مرد دانشمندی وارد شد و همه او را تعظیم کردند و دو زانو پیش روی وی نشستند. سکاکی تحت تاءثیر قرار گرفت و گفت: او کیست؟ گفتند: او یکی از علماء است
از کار خود متاءسف شد و پی تحصیل علم شتافت. سی سال از عمرش گذشته بود، که به مدرسه رفت و به مدرس گفت: میخواهم تحصیل علم کنم. مدرس گفت: با این سن و سال فکر نمیکنم به جائی برسی، بیهوده عمرت را تلف مکن.
ولی او با اصرار مشغول تحصیل شد. اما به قدری حافظه و استعدادش ضعیف بود که استاد به او گفت: آن مساءله فقهی را حفظ کن (پوست سگ با دباغی پاک میشود) بارها آن را خواند و فردا در نزد استاد چنین گفت: (سگ گفت: پوست استاد با دباغی پاک میشود!) استاد و شاگردان همه خندیدند و او را به باد مسخره گرفتند.
اما تا ده سال تحصیل علم نتیجه ای برایش نداشت و دلتنگ شد و رو به کوه و صحرا نهاد به جائی رسید که قطرههای آب از بلندی بروی تخته سنگی میچکید و بر اثر ریزش مداوم خود، سوراخی در دل سنگ پدید آورده بود.
مدتی با دقت نگاه کرد، سپس با خود گفت: دل تو از این سنگ، سخت تر نیست، اگر استقامت داشته باشی سرانجام موفق خواهی شد. این بگفت و به مدرسه بازگشت و از چهل سالگی با جدیت و حوصله و صبر مشغول تحصیل شد تا به جائی رسید که دانشمندان عصر وی در علوم عربی و فنون ادبی با دیده اعجاب مینگریستند.
کتابی به نام مفتاح العلوم مشتمل بر دوازده علم از علوم عربی نوشت که از شاهکارهای بزرگ علمی و ادبی به شمار میرود.
🔻 ادامه دارد 👇👇
۵