📌 تشرف خدمت آقا امام زمان در صحرای عرفات - قسمت چهارم و آخر
🔰 نشستم و زارزار گريه كردم. شرطهها فكر میکردند كه من خوابم برده است و سارقان اثاثيه مرا بردهاند، دور من جمع شدند. اما من به آنها گفتم: «شب است و مشغول مناجات بودم و گريهام شديد شد.»
💠 فرداى آن روز كه اهل كاروان به عرفات آمدند، من براى روحانى كاروان قضيه را نقل كردم، او هم براى اهل كاروان جريان را شرح داد و در ميان آنها شورى پيدا شد.
🌄 اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خوانديم. بعد از نماز با آنكه من به آنها نگفته بودم كه آقا فرموده اند: «فردا شب من به خيمه شما می آيم؛ زيرا شما به عمويم حضرت عباس (علیه السلام) متوسل میشوید» خود به خود روحانى كاروان روضه حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را خواند و شورى برپا شد و اهل كاروان حال خوبى پيدا كرده بودند.
🌹 ولى من دائماً منتظر مقدم مقدس حضرت بقيةالله روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء، بودم.
🌅 بالاخره نزديک بود روضه تمام شود كه كاسهٔ صبرم لبريز شد. از ميان مجلس برخاستم و از خيمه بيرون آمدم، ناگهان ديدم حضرت ولیّعصر (علیه السلام) بيرون خيمه ايستادهاند و به روضه گوش میدهند و گريه میکنند...
🔴 خواستم داد بزنم و به مردم اعلام كنم كه آقا اينجاست، ولى ايشان با دست اشاره كردند كه چيزى نگو...
◀️ و در زبان من تصرف فرمودند و من نتوانستم چيزى بگويم. من اين طرف در خيمه ايستاده بودم و حضرت بقيةالله روحی فداه آن طرف خيمه ايستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل (علیه السلام) گريه میکرديم و من قدرت نداشتم كه حتى یک قدم به طرف حضرت ولیّعصر (علیه السلام) حركت كنم.
◾️ بالاخره وقتى روضه تمام شد، حضرت هم تشريف بردند....
📚 برگرفته از: آثار و بركات حضرت امام حسين (علیه السلام)، ص ۲۳، قضيهٔ ۵
📎 #حکایات_و_تشرفات ؛ ویژهٔ #روز_عرفه
.
.
مناسب قبل از #دعای_پایانی مجلس
✨ التماس دعاء یعنی چه؟
🌷ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ حضرت ﻣﻮسی ﻓﺮﻣﻮﺩ :
ﺑﺎ ﺯﺑﺎنی ﺩﻋﺎ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍی ﺗﺎ ﺩﻋﺎﻳﺖ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ ﺷﻮﺩ !
👈ﻣﻮسی (ع) ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ : ﭼﮕﻮﻧﻪ؟
❤️ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﮕﻮ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺩﻋﺎﻛﻨﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍی !!
و این است فلسفه ی التماس دعا🌷
•
.
#امیرالمؤمنین
✨﷽✨
🌼امیر ملک بندگی
✍️از احنف بن قیس روایت شده که وقتی او نزد معاویه رفت از شیرینی و ترشی چنان نزد او در سر سفره چیدند که گفت من نام بعضی از آنها را نمیدانستم. لذا یک یک آنها را از معاویه پرسیدم و او جواب میگفت. چون معاویه طعام خود را تعریف میکرد من گریهام گرفت. گفت: چرا میگریی؟ گفتم: به یاد آمد شبی را که در خدمت حضرت علی (ع) بودم وقت افطار شد. آن حضرت دستور داد تا من نیز نزد او بمانم.
پس کیسهای را خواست که سر آن را مهر کرده بود. چون آن را حاضر کردند به او گفتم: یا علی! این چیست؟ حضرت فرمود: نان جو است. عرض کردم: ترسیدی که از آن نان بردارند، یا بخل کردی که اینچنین سر آن را مهر کردهای؟ حضرت فرمود: نه اینکه گفتی درست نیست؛ بلکه میترسیدم که حسن و حسین (علیهمالسلام) آن نان را به روغن بیالایند.
عرض کردم: مگر حرام است؟ فرمود: نه، ولکن واجب است بر امامان عادل که زندگی خود را در سطح فقیرترین مردم قرار دهد تا فقیر به واسطه فقرش از جاده بندگی بیرون نرود. معاویه گفت: ذکر کسی را کردی که احدی فضل او را نمیتواند انکار کند.
📚الفصول العلیه، ص51
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
.
🌺 راز دم و دستگاه فوقالعادهی سیدالشهداء (علیهالسلام) 🌺
🌸 مقدمه: توجهی به سفرهی بیکران پادشاهِ شهیدان (علیهالسلام)
💧همان گونه که میدانید فضیلتهائی که برای امامحسین از زبان معصومان دیگر - علیهمالسلام - بیان شده، به اندازهای زیاد است که هر کسی با خواندن آنها شگفتزده شده و به طور طبیعی این پرسش در ذهنش پدید میآید که « راز و علت این حرمت و دم و دستگاه بسیار بسیار بزرگ پادشاه شهیدان علیهالسلام چیست؟ »
پیش از رمزگشائی از این راز بزرگ، بجاست چند فضیلت از آن تافتهیجدابافته - علیهالسلام - را بار دیگر بخوانیم:
💧۱. رسولخدا - صلیاللهعلیهوآله - فرمود: هر کس با حسین دشمنی کند، حتی بوی بهشت هم به مشامش نخواهد رسید. (سفینةالبحار،ج۲،ص۱۹۵)
💧۲. هر که بر امامحسین بگرید یا بگریاند یا خود را به گریه بزند و قیافهی گریهکنندگان را به خود بگیرد، تنش بر آتش [ دوزخ ] حرام خواهد شد. (بحارالانوار، ج۴۴،ص۳۰۹)
💧۳. وقتی حضرت موسیبنعمران به خدا عرض کرد: « خدایا! برادرم مُرد؛ او را بیامرز! » خدا به او فرمود: « ای موسی! اگر برای اولین تا آخرین بندگان آمرزش بخواهی، همهی آنان را خواهم بخشود اما قاتلان حسینبنعلی را نخواهم آمرزید و حتماً از آنان انتقام خواهم گرفت. » (ترجمهی نفسُالمهموم، ص۳۹)
💧۴. اگر کسی در ماه آمرزش خدا ( ماه رمضان ) بخشوده نشود، دیگر تا ماه رمضان آینده مغفرت شامل حالش نخواهد شد مگر این که به حج رفته و عرفات را درک کند. (مفاتیحالجنان،ص۱۷۴)
با این حال خدا به زائران امامحسین در روز عرفه پیش و بیش از حاجیانی که در عرفات هستند توجه و لطف میکند .
💧۵. امامصادق علیهالسلام: « هر کس با وجود توانائی به زیارت مرقد امامحسین نرود، دین و ایمانش ناقص است و اگر هم [ گناهی نکند و ] وارد بهشت شود، پائینتر از مومنان خواهد بود و مهمان اهل بهشت میباشد [ و از خود جائی در بهشت نخواهد داشت ] و اگر بیعذر و بیدلیل به زیارت امامحسین نرود، دوزخی خواهد بود. »
💧۶. امام محمدباقر علیهالسلام: « زیارت امامحسین بر هر شیعهای واجب است. » (سفینةالبحار،ج۳،ص۵۲۱)
البته فقیهان وجوب را در اینجا به معنای 'استحباب بسیار زیاد و اکید' میدانند.
💧۷. هر کس حضرت حسین - علیهالسلام - را زیارت کند در حالی که حق او را میشناسد [ یعنی شیعه است و آن امام را دارای ولایت بر خود میداند، ] مانند کسیست که خداوند را در عرشش زیارت کرده است. » (کاملالزیارات،ص۲۸۱)
☘ به یاد دارم روزی حضرت آیةالله بهجت در میان فرمایشی میخواستند این روایت را بخوانند اما وسط جمله ساکت شدند؛ چهرهشان برافروخته و منقلب شد و بغض گلوشان را فشرد و هر چه تلاش کردند این بخش از روایت: « مانند کسیست که خدا را در عرشش زیارت کرده است » را بگویند، نتوانستند و اگر یک حرف از آن را میگفتند ، یا سیل اشکشان روان میشد یا روانشان سیل میشد!
☘ بار دیگری هم این انقلاب روحی را در ایشان دیدم و آن، زمانی بود که شخصی در مشهد بیتی لطیف دربارهی امامحسین را در محضر ایشان خواند ... (سایهاش مستدام باد!)
💧۸. امام محمدباقر علیهالسلام: اگر مردم میدانستند پاداش و ارزش زیارت امامحسین چه اندازه است، از شوق میمُردند و جانشان را با آه و دریغ برای رسیدن به آن پاداش از دست میدادند. (سفینةالبحار،ج۳،ص۵۲۳)
💧۹. از احکام فقهی است که اگر انسان « احتمال » بدهد در سفر حج خطری برای وی پیش خواهد آمد، رفتن او به حج حرام است اما اگر « یقین » داشته باشد در سفر زیارتی امامحسین علیهالسلام خطری متوجه اوست، باز هم رفتن به زیارت آن امام مورد سفارش و تاکید است: لاتدع زیارهَ الحسین لخوف (کاملالزیارات،ص۲۲۷)
💧۱۰. همچنین از احکام فقهیست که خوردن خاک هیچ مدفنی به هیچ منظور جائز نیست ( حتی خاک مرقد رسولالله و امیرالمومنین ) اما خوردن کمی از خاک پاک مدفن سالار شهیدان به قصد شفایافتن جائز است.
💧۱۱. امامصادق علیهالسلام از زبان خداوند فرمود: ارزش مکه در برابر کربلا مانند تَری نوک سوزن است در برابر دریا! (سفینةالبحار،ج۷،ص۴۶۱)
اگر فضل و ارزش زیارت و قبر امامحسین را برای شما بگویم، حج را ترک میکنید [ و تنها به زیارت مرقد او میروید. ]
(ترجمهی نفسالمهموم،ص۵۰۲)
💧۱۲. حتی یاران وفادار سیدالشهداء که با ایشان شهید شدند، یارای شفاعت پیامبران را دارند و میتوانند مقام آنان را بالاتر ببرند.
👈 خلاصه: روایتهائی که در بیان مقامات پادشاه شهیدان - علیهالسلام - به ما رسیده چیزی جز این را نشان نمیدهد که دم و دستگاه ایشان بسیار بسیار بزرگ و فوقالعادة است ( و تازه نگارنده جرأت نقل برخی از آنها را ندارم! )
و این عظمت - چنان که دیدید - حتی به یاران ایشان و سرزمین کربلا هم رسیده است.
🌸 اما راز و سبب این فوقالعادگی حریم و حرمت آقای شهیدان - علیهالسلام - چیست؟ 👇
👆🌺 متن سخن: 🌺
🌸 رمزگشائی از آن راز سترگ
💧در فرمایشهای خود معصومان - علیهمالسلام - سبب این حقیقت بیان شده است و باید در جستجوی آن بود.
یکی از روایتهای رازگشا، این فرمودهی امام محمدباقر و امامصادق - علیهماالسلام - است که « خداوند در عوض [ آن طرز فجیعِ ] شهادت امامحسین - علیهالسلام - چهار ویژگی به ایشان داد.
اول: شفا را در خاک مدفن او نهاد.
دوم: روا کردن دعاها رادر نزد مرقد او مقرر کرد.
سوم: امامان پس از او را، از ذریهی او قرار داد.
چهارم: مدتی که زائران مرقد او برای زیارتش صرف میکنند، از عمر آنان نمیشمارد. (امالیالطوسی،ص۳۱۷)
البته از آنجا که میدانیم امامان دیگر هم شهید شدند اما این ویژگیها را ندارند، پی میبریم که این امتیازهای خداداد برای اصل شهادت ایشان نیست بلکه برای چگونگی شهادت آن سرور است که همهی آفرینش را به گریه انداخته است. همچنان که امام حسنمجتبی - علیهالسلام - به ایشان فرمود: « هیچ روزی مانند روز تو ( عاشورا ) نیست. » (امالیالصدوق،ص۱۷۷)
اما مگر کیفیت شهادت ارباب شهید چه گونه بوده که سبب این همه فضیلتهای منحصر به فرد شده است؟
🌸 مرحوم سیدمهدی بحرالعلوم داستان جالبی از ملاقات خود با شخصی را تعریف کرده است که این پرسش و حقیقت بزرگ را برای او باز و آشکار و حل نموده است.
سید بحرالعلوم گفته: « روزی در راه رفتن به سامراء فکرم مشغول این بود که چرا و چه گونه خدا این همه پاداشهای بیمانند و بزرگ برای زیارت و گریه بر سیدالشهداء در نظر گرفته است؟ » در همان حال با شخصی همسفر شدم که به من فرمود: "آیا میخواهی با هم مباحثه کنیم؟ آیا میخواهی دربارهی پاداش زیارت امام حسین صحبت کنیم؟" گفتم: "بله؛ اتفاقاً من هماکنون به همین موضوع فکر میکردم و این مسأله برایم مبهم مانده است."
آن شخص فرمود: "داستانی را برایت نقل میکنم؛ روزی پادشاهی با اطرافیانش به شکار رفتند. وقتی حیوانی یافتند شاه به اطرافیانش گفت: 'دوست دارم خودم به تنهائی آن را شکار کنم؛ دنبال من نیائید' و خودش دنبال شکار رفت اما در بیابان گم شد و دیگر نتوانست راه را بیابد و کمکم تشنه و گرسنه گشت و نزدیک بود بمیرد؛ ناگهان از دور چشمش به خیمهای افتاد و به سوی آن رفت و پیرمرد و پیرزنی را در آن دید که از همهی دنیا تنها گوسفندی داشتند. آن دو از شاه پذیرائی کرده و تنها گوسفند خود را برای او ذبح و طبخ کردند. شاه هنگام بازگشت به آنان گفت: 'من در شهر وضع خوبی دارم؛ اگر مشکلی برایتان پیش آمد نزد من بیائید تا کمکتان کنم.
مدتی بعد آن مرد و زن که کاملاً بیچیز شده بودند به شهر رفتند تا از آن مهمانشان کمکی بگیرند و تازه در شهر دانستند که او پادشاه است. به کاخش رفتند و پادشاه آن دو را احترام کرده و نزدیک خود نشاند و داستان گمشدن خود و پذیرائی آن دو را برای اطرافیانش تعریف کرد و سپس از اطرافیانش پرسید: 'اکنون چگونه میتوانم لطف این دو نفر را جبران کنم؟' یکی از وزیران گفت: 'یک گوسفند برایت ذبح کردند؛ تو هم یک گوسفند به آنان بده.'
دیگری گفت: 'یک گله گوسفند به آنان بده.'
شخص دیگری گفت: 'مزرعهی بزرگی به آنان ببخش.'
دیگری گفت: 'جواهرات و پول فراوانی به آن دو بده.'
اما خود پادشاه گفت: 'شما همگی اشتباه میکنید؛ این دو نفر جان مرا نجات دادند و حق حیات بر من دارند؛ یعنی من بقیهی سلطنتم را بدهکار اینان هستم و حق آنان این است که پادشاهی خودم را به آنان بدهم." »
سید بحرالعلوم ادامه داد: « در اینجا آن شخص رو به من کرد و گفت: "امامحسین هم همین کار را کرد؛ او دید درخت خزان زدهی توحید و نبوت و ... همه چیز اسلام، خشک شده و مُرده است و با چیزی جز شهادت او و اسیری خانوادهاش بهاری نشده و دوباره جان نمیگیرد و حاضر شد این فداکاری را کرده و اسلام را تا قیامت تازه و زنده نگه دارد."
با این مثال و توضیحش، مسأله برایم حل شد اما دوباره که نگاه کردم کسی را ندیدم و گمان میکنم او امامزمان - عجلاللهفرجه - بود. » (رمزورازکربلا،ص۹۷تا۹۹)
با این توضیحات هیچ جای شگفتی نیست که میبینیم خدا و معصومان و خود امامحسین تا این اندازه به « دم و دستگاه حسینی » توجه و لطف دارند چرا که سالار شهیدان همه چیزش را برای اسلام بلکه برای اصل خدا و دین فدا کرد و زحمت ۱۲۴۰۰۰ پیامبر را حفظ نمود و برای خدا سنگ تمام گذاشت حتی زن و بچه و طایفهی خود را در معرض خطرات آن جهاد بیمانند قرار داد تا جائی که آن ناپاکان و زنازادگان میخواستند همهی احکام شورشیان را بر امامحسین و یارانش بار کنند اما غیرت خدا ناموس خود را حفظ کرد.
🌺 اشارهها 🌺
🌸 افزون بر روایتهائی که گذشت، حقیقتهای ظریفی هم در طول زمان رخ داده که مفاد آنچه گفتیم، بیشتر نشان داده و تائید میکند. در این جا به عمد چند داستان شگفت را واگویه میکنم 👇
👆 که عنصر مشترک آنها « ریز و بسیارکوچک بودن کارهای گفته شده در آن » است تا ببینیم وقتی کارهای بسیار کوچک در دم و دستگاه پادشاه شهیدان - علیهالسلام - با ضریب میلیاردی حساب میشود، اگر کسی کار کارستانی برای ایشان انجام دهد چه پاداشهائی خواهد یافت!
💧۱. مرحوم حاجملا آقاجان زنجانی - که راهی به عالم غیب داشت - میگفت: به روستائی رفتم که برخی از مردم آنجا برای امامحسین و به یاد ایشان در خانهای گِرد هم میآمدند و چای میخوردند اما نه کسی برای آنان سخنرانی میکرد و نه مرثیهای میخواندند؛ تنها همان چای را میخوردند و میرفتند!
من با تندی و تشر با آنان برخورد کرده و گفتم: « این چه نشستیست؟! این هم شد محفل حسینی؟! » و آنان را از این کار پرهیز دادم اما همان شب در خواب حضرت فاطمهزهرا - سلاماللهعلیها - را دیدم که با ناراحتی و تندی به من اعتراض کرده و فرمودند: « چرا محفل فرزندم حسین را به هم زدی؟! »
فهمیدم که حتی جلسهی سادهای که به نام و یاد امامحسین تشکیل شود، مورد عنایت و توجه آلالله - علیهمالسلام - است.
💧۲. روحانی مبلغی گفت: یک بار برای تبلیغ در محرم به جائی رفتم اما دو جوان در آن مجلس بسیار بیادبی میکردند؛ نه در سوگ سیدالشهداء لباس عزا پوشیده بودند و نه به سخنان من گوش میدادند و پیوسته در مجلس با هم حرف میزدند و خلاصه حال مرا گرفتند.
پس از پایان آن دهه با خود گفتم دیگر برای تبلیغ به اینجا نمیآیم اما سال بعد هم در پی دعوت و پافشاری مردم آن مسجد، دوباره به آن جا رفتم ولی این بار با تعجب دیدم آن دو جوان هم جامهی مشکی به تن کردهاند و و واقعاً عزادار و مودب شدهاند!
از آنان پرسیدم: « چه طور شده امسال تغییر کردهاید؟ » گفتند: « پس از روزهای عزای سال پیش ، ما هر دو در خواب دیدیم که امامحسین همراه حضرت ابوالفضل به اینجا آمدند و امامحسین به برادرش فرمود: نام این دو را هم در فهرست عزاداران بنویس."
حضرت عباس عرض کرد: "آقا جان! این دو نفر عزادار نبودند و پیوسته اذیت میکردند." اما امامحسین فرمود: "نه؛ اینها یک قندان از جلو راه عزاداران برداشتهاند." و آن فرمایش امامحسین مربوط به این بود که روزی ما در مسجد منتظر آمدن دستهی عزاداران بودیم که یکی از ما قندانی را جلو در دید و به دیگری گفت: "آن قندان را بردار تا پای مردمی که میآیند به آن نخورد." و دیگری هم برداشت.
وقتی دیدیم حتی یک قندان برداشتن از جلو پای عزاداران حسینی تا این اندازه در بارگاه امامحسین ارزش دارد و از دید صاحب این عزا - علیهالسلام - دور نمیماند ، پی به نادانی و غفلت خود بردیم ... »
💧۳. پدر و مادر ابوالحسن جمالالدین علیبن عبدالعزیز خلیعی که ناصبی بودند، پسردار نمیشدند؛ نذر کردند که اگر پسردار شدند، او را به کشتنِ زائرانِ امامحسین بگمارند.
پس از مدتی جمالالدین زاده شد و به بلوغ که رسید، مادر نذر خود را به وی گفت او هم در انتظار بازگشت کاروانی از زائران، در مُسیب ماند.
در خواب دید قیامت برپا شده و او را به دوزخ بردند اما آتش او را نسوزاند! مالک دوزخ علت معطلی دوزخ را پرسید و آتش گفت: "غبار کربلا بر او نشسته و در درونش جا کرده؛ اگر او را بشویند، می توانم او را بسوزانم."
او را شستند اما غبار بکلی از او دور نشد و آتش این بار هم او را نسوزاند! مالک آتش به دوزخ عتاب و خطاب کرد و همان پاسخ را شنید.
جمالالدین در این جا از خواب پرید و از دشمنی با خاندان پیامبر دست شست و ...
(شکل کامل داستان در:
مجالسالمومنین،ج۶،ص۱۵۷و دارالسلام،ج۲،ص۱۲۵)
💧۴. مردِخدا، مرحوم شیخ عبدالله بختیاری ( مشهور به پیاده ) فرمود: شخصی در نجف در مجالس امامحسین شرکت مینمود اما اصلاً گریه نمیکرد؛ چون برای چای و سیگاری که در این مجالس به شرکتکنندگان میدادند حاضر میشد؛ نه برای مصیبت شنیدن و گریستن!
من هم هرگاه او را میدیدم خیلی ناراحت میشدم .
هنگامی که به ایران بازگشتم دیدم او هم به ایران آمده و همان برنامهی نجف خود را در ایران هم انجام میدهد! ( یعنی تنها برای چای خوردن به روضه میآمد ) پس از مدتی از دنیا رفت و من در خواب دیدم او در باغی سرسبز و خرم و بسیار خوشحال بود! گفتم: « تو این جا چه کار میکنی؟! » گفت: « این باغ را امامحسین به من داده است؛ پس از مرگم سیدالشهداء آمد و دستم را گرفت و فرمود: "فعلاً برو در این باغ تا فردای قیامت هم جائی که در بهشت برایت معین کردهام ، به تو بدهم" » !
من ( = شیخ عبدالله پیاده ) گفتم: « آخر تو که گریه نمیکردی! » او پاسخ داد: « بله؛ اما آیا تو دیدی من چای جای دیگری را بخورم؟ من تنها چای امامحسین را میخوردم » (رمزورازکربلا،ص ۱۵۵)
💧۵. حضرت آیةالله بهجت فرمود: در نزدیکی نجف مکانیست که رودخانهی دجله و فرات در آن جا به هم میرسند و روستائی به نام مُسَیّب در نزدیکی آنجاست.
مردی شیعه برای رفتن به زیارت مرقد امامعلی 👇
👆علیه السلام ناگزیر بود از آن جا عبور کند و مردی از پیروان عمَربنالخطاب در سر راه او خانه داشت و هرگاه چشمش به وی میافتاد، مرد شیعه را مسخره میکرد و حتی یک بار به مولیعلی هم جسارت کرد.
مرد شیعی بسیار غمگین شد و وقتی به زیارت رفت، خیلی بیتابی و ناله کرده و به امامعلی - علیهالسلام - عرض کرد: « شما میدانید آن عمَری چه میکند؛ پس چرا کاری نمیکنید؟! » همان شب مولی را در خواب دید و همان شکایت را دوباره به ایشان عرض کرد و امامعلی به او فرمود: « او حقی بر ما دارد که هر چه بکند، نمیتوانیم در دنیا او را مجازات کنیم. »
مرد شیعی عرض کرد: « لابد به خاطر آن جسارتهایش به من بر شما حق پیدا کرده است! » اما حضرت علی علیهالسلام فرمود: « روزی او در محل تلاقی فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگریست و ناگهان به یاد جریان عاشورا افتاد و با خود گفت: "عمربنسعد کار خوبی نکرد که حسین و یارانش را تشنه کشت؛ خوب بود به آنان از این آب میداد و سپس همه را میکشت" و غمگین شد و قطره اشکی برای شهیدان کربلا ریخت و به این سبب بر ما حقی یافته که نمیتوانیم او را مجازات کنیم. »
هنگام بازگشت، مرد شیعی باز با آن عمَری گمراه برخورد کرد و عمَری با تمسخر به او گفت: « آقا را دیدی؟ پیام مرا رساندی؟! » مرد شیعی گفت: « بله؛ رساندم و پیامی دارم. »
عمَری پوزخندی زد و گفت: « بگو چیست. »
مرد شیعی هم داستان شکایت خود در بیداری و خواب و پاسخ امیرالمومنین را برای او بازگو کرد. مرد عمَری به محض شنیدن آن، سرش را به زیر افکند و کمی فکر کرد و گفت: « خدایا! در آن زمان هیچ کس آنجا نبود و من هم این اتفاق را به هیچ کس نگفته بودم؛ علیبنابیطالب از کجا دید و فهمید؟! » و بیفاصله گفت: « أشهد أن علیاً أمیرالمؤمنین ولیالله و وصیُ رسولالله » و او هم شیعه شد.
(برگیازدفترآفتاب،ص۲۰۲و۲۰۳)
💧۶. گروهی از بازرگانان بتپرستِ هند به سیدالشهداء معتقد و علاقهمندند و برای برکت اموالشان، مقداری از سود خود را - یا مستقیم یا به واسطهی شیعیان - در راه امامحسین و عزاداری برای ایشان خرج میکنند.
و رسم یکی از همان بازرگانان کافر، این بود که خودش نیز همراه سینهزنان به راه میافتاد و سینه میزد.
هنگامی که مُرد، به رسم خودشان بدنش را سوزاندند و همهی بدنش خاکستر شد جز دست و بخشی از سینهاش! بستگانش آن دو قطعه را به گورستان شیعیان آورده و به شیعیان داده و گفتند: "این دو قطعه برای امامحسینِ شماست." (داستانهای شگفت،ص۷۱)
☘ حافظ سرود: « به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را » و ما میگوئیم: « به خال هندویش بخشیم هر دو عالم را. »
💧۷. داستان نپختن گوشت حیواناتی که مردم از قصابهای کربلا میخرند و همراه خود به حرم میبَرَند و آن گوشتها دیگر نمیپزد نیز، افسانه نیست و از زبان راستگویان نقل میشود.
(نگ:طوبایکربلا،ص۳۰تا۳۳ورمزورازکربلا،ص۱۵۶) و هر کس باور ندارد، میتواند خودش بیازماید.
🌸 باری؛ داستانهائی از ایندست، بسیار زیاد است و
"من از مفصل این قصه مجملی گفتم /
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل"
و گویا با اینکه بنا نیست خبری از برزخ برای ما بیاید اما به هر شکلی میخواهند این را به ما بفهمانند که راه چیست و امور به دست چه کس و چه کسانیست:
"بخشودگی اهلگنه در صف محشر /
وابسته به یک چرخش چشمان حسین است"
💧اگر اینها را آنچنان که باید بدانیم، آنگاه تعجب ندارد که چرا با اینکه از سر و روی ایرانمان گناه میریزد و با این گناهان سزاوار اینیم که سنگ و آتش از آسمان به سرمان ببارد اما اماممهدی - عجلاللهفرجه - در تشرف شخصی که از ایشان میپرسد: « آیا از مردم ایران راضی هستید؟ »، میفرمایند: « بله؛ راضیام؛ به خاطر عاشورا که با همهی وجودشان به میدان میآیند، راضیام » (آمادهباشِ یاران امامزمان،ص۱۶۴)
💧و آنگاه شگفتزده نخواهیم شد اگر بخوانیم که علامهطباطبائی میفرمود: « کاش بنده یک مرثیهخوان حضرت سیدالشهداء بودم! همهی سالهائی که سرگرم درس و بحث بودم با یک مرثیهخوانی برای امامحسین برابری نمیکند » (زمهرافروخته،ص۱۱۵)
💧و تعجب نخواهیم کرد اگر بدانیم حضرت آیةالله بهجت - دامظله - خودشان زودتر از دیگران در محفل روضهی خود حاضر میشوند و گوئی به مجلس حضرت سیدالشهداء بیشتر از درسشان اهمیت میدهند. 👇
👆💧و از آیهالله بهاءالدینی شگفتزده نخواهیم شد که به آن شخص که در اوج گرمیِ عزاداری بر امامحسین ناگهان برخاست و اذان ظهر گفت و عزاداری را از هم پاشید، فرمود: "نباید به دستگاه امامحسین بیحرمتی شود."
یعنی از اول باید به گونهای وقت را تنظیم میکردند که به صورت طبیعی هنگام زوال، عزاداری پایان میگرفت و نماز آغاز میشد اما حالا که متوجه این نکته نبودند، نباید عزاداری بر امامحسین را به شکل نامحترمانهای رها میکردند.
💧و دریغ است در اینجا یادی از مرحوم کربلائیاحمد تهرانی نکنیم؛ او یکی از جوانان سرخوش و دعوائی « اما پاکنهادِ » تهران بود که از همان نوجوانی در تور ارباب - علیهالسلام - گیر کرد و همان امامحسین او را چنان رام و نرم و از مردانِخدا نمود که رشک دیگران شد.
خدا رحمتش کناد! روزی به زیارتش رفته بودم؛ از بنده پرسید: « نامت چیست؟ » گفتم: علی؛ فرمود: « اما من حسینیام. » و بعدها خواندم که آیةالله بهاءالدینی فرموده بود : « کلاحمد آزادشده و معجزهی امامحسین است؛ نور سیدالشهداء را در ایشان میبینم. او ملای بیعمامه است. » (رندعالمسوز،ص۲۳۷و۲۳۸)
آن مرد خدائی، پس از عمری زندگی حسینی، ظرافتهائی را از ساحت سرور پاکباختگان - علیهالسلام - کشف کرده بود که چند جمله از آنها را حسن ختام این گفتار قرار میدهیم:
💧۱. تنها و تنها سیدالشهداء است که در بازار عالم جنس بنجل را میخرد. تنها اوست که مشتری جنسهای بادکردهای مانند ماست. هر کس با هر کارنامهی خرابی باشد، به محض آنکه ارادهی ورود به کشتی او را بکند، خود حضرت حسین - علیهالسلام - به استقبالش میآید.
امام حسین با آشغالها هم معامله میکند به شرط این که اهل معامله باشند و بیتردید سفرهی حضرت حسینبنعلی - علیهماالسلام - بزرگترین سفرهی لقاءالله است. (همان،ص۱۲۲و۱۲۳)
💧۲. امامحسین آن قدر عزادارانش را دوست دارد که اگر به یک نفر از آنان در مجلس حسینی نگاه تحقیرآمیزی شود، آن حضرت با دست خود آن توهینکننده را گوشمالی میدهند زیرا صاحب مجلس اوست و کسی حق جسارت ندارد.
امامحسین در خواب به من فرمودند: « هیچ جماعتی را بهتر از دوستان خودم سراغ ندارم. » (همان،ص۱۲۶)
💧۳. آثار برخی از گناهان ابدی ست و تا قیام قیامت در نامهی اعمال انسان باقی میماند اما گریه بر سیدالشهداء - علیهالسلام - مانند تیزاب میماند و لکههای آن گناهانی را که با هیچ استغفاری پاک نمیشود، شستشو داده و از بین میبرد. (همان،ص۱۳۳)
علی ح. تهرانی
قم - ۱۳۸۵
.
#داستان_غدیر
#متن_داستان
🎥قسمت اول
🎬این داستان:مانند پیامبر
جمعیت آن قدر ساکت شده بود که میشد صدای قلبشان را شنید.قلب ها تند تند می زد.ته دل خیلی ها خالی شده بود.بعضی ها درگوشی با هم پچ پچ میکردند که محمد میخواهد با این دستور ما را به کشتن دهد.
فرمان سنگینی بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده بود.خداوند مشرکان مکه را تهدید کرده بود که یا مسلمان شوند و یا از مکه بیرون بروند.یک نفر میبایست این خبر را برای مشرکان مکه ببرد.صحبت این بود که چه کسی این کار خطرناک را انجام دهد.بین چند نفر زمزمه شد که فلانی برای این کار مناسب است، چون او هنوز هم با مشرکان دوست است و در جنگ ها شمشیری نمیزند.
قرار شد همین فرد برای رساندن پیام به مکه برود.هنوز از مدینه دور نشده بود که جبرئیل پیام دیگری آورد.این کار را یا باید خودت انجام دهی یا یک نفر از خودت.پیامبر فورا از علی علیه السلام خواستند تا سریع خود را به او برساند و پیام را خودش به اهل مکه برساند.
حضرت علی علیه السلام سریعا خود را به قاصد رساند و سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به او فرمود.قاصد که انگار خیلی ترسیده بود،گفت:آیا دربارهی من چیزی نازل شده؟قاصد این را گفت و با ناراحتی به سمت مدینه برگشت.
حضرت علی علیه السلام پس از چند روز خود را به مکه رساند و مردم را کنار خانهی خدا جمع کرد.در نگاه مردم خشم موج میزد.بعضی ها دوست داشتند تا جرأت جنگیدن با این جوان را داشتند و او را تکه تکه می کردند.این کینه ها و عصبانیت ها نتوانست دلهره ای در دل امیرالمؤمنین علیه السلام ایجاد کند؛محکم و شمرده سخن میگفت و پیام خداوند را موبه مو برایشان میخواند.
پس از چند روز امیرالمؤمنین علیه السلام راه مدینه را در پیش گرفت.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم؛ مشتاقانه انتظار برگشتن علی عله السلام را میکشید.رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از این که علی علیه السلام را سالم میدید،خیلی خوشحال شد.خدا را شکر کرد و علی علیه السلام را در آغوش کشید.
🔷تهیه شده در:آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه (س)-باهمکاری بنیادفرهنگی صبح ظهور
#غدیریه #امیرالمؤمنین
.
31.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان_غدیر
#کمیک
🎥قسمت اول
🎬این داستان:مانند پیامبر
🔷تهیه شده در:آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه (س)-باهمکاری بنیادفرهنگی صبح ظهور
9.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معجزه امام هادی(ع) در دیدار با یکی از شیعیان
.
جایگاه عالمان در عصر غیبت امام زمان
✍ در رابطه با نقش و جایگاه علما و دانشمندان سخنان بسیار گفته شده و این نقش در عصر ما، یعنی عصر غیبت، از اهمیت بیشتری برخوردار است چراکه این عالمانِ دین هستند که راه را از بیراهه تشخیص داده و به مردم نشان میدهند. امام هادی علیهالسلام در روایتی شیرین، این موضوع مهم را بیان فرموده است.
📖 امام هادی علیهالسلام میفرمایند: «اگر در دوران غيبت قائم آل محمد دانشمندان نبودند كه مردم را به سوی او هدایت كنند و با حجتهای الهی از دینش دفاع کنند، کسی در دین خدا پابرجا نمیماند. و همه مُرتد میشدند. ولی آنان همانند ناخدای کشتی، سكانِ كشتی را نگاه میدارند و آنان نزد خدا، والاترين انسانها هستند.»
📚 محجة البیضا، ج 1، ص 32، نشر جامعه مدرسين حوزه علميه قم
🌺 ولادت #امام_هادی مبارک باد.
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅