#پسر_ابیطالب_هستم 🕊
#داستان
صدا آمد علی بن ابی طالب هستم.
گفتم ای وای طبق معمول علی بن ابی طالب[ علیهماالسلام ] مفتخر به این افتخار شد
نمی خواستم این شرف نصیب علی بن ابیطالب[ علیهماالسلام ] شود
به همین خاطر با صدایی بلند گفتم پیغمبر نیستند و وقت دیگری بیایید.
بسیار دوست داشتم شخص دیگری غیر از علی بن ابیطالب[ علیهماالسلام ] بیاید.
چندی نگذشت باز در به صدا آمد.
اینبار پرسیدم چه کسی است؟ صدا آمد علی بن ابیطالب[ علیهماالسلام ] با خودم گفتم باز علی بن ابیطالب[ علیهماالسلام ] همان علی ای که طبق معمول مقدم بر تمامی خلق است.
ولی شاید این بار ایشان نباشد و نوبت شخص دیگری باشد و به دروغ گفتم پیغمبر نیستند بعدا بیایید.
لحظات سپری میشد و دقایق جای خود را به دیگری میدانند تا محبوبترین خلق در نزد خداوند معلوم شود مشغول کار شدم که دوباره صدای در آمد.
ولی با دفعات قبلی فرق میکرد و محکمتر بود
عزم باز کردن در را کردم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم صدا زدند کیست که در میزند؟ صدایی رسا و استوار از پشت در آمد:
”علی بن ابی طالب؛ ای رسول خدا این بار سوم است به در خانه شما میآیم و انس در هر بار میگفت شما نیستید“.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم غضبناک رو به انس میکند و میفرماید: ای انس چه شده است که مبتلا به دروغ شده ای؟ در پاسخ گفت: وقتی شما دست به دعا برداشتید که خداوند محبوبترین خلقش را بفرستد تا با شما هم غذا شود من دوست داشتم بجای علی بن ابیطالب[ علیهماالسلام ] یکی از دوستان و آشنایانم باشد. اینگونه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم محبوبترین بندۀ خدا را برای چندمین بار معرفی نمودند و بطرق متفاوت به مردم میفهماندند که راه سعادت چیست و از کدام در باید داخل شد.
📖منبع: کتاب پدر آسمانی
سید محمد مومن زاده
@goshayesh_doa