eitaa logo
🖤حسینیه‌ی گوشـہ‌نشین🖤
215 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
167 ویدیو
3 فایل
🌼 گوشـــہ‌نشینے اوج معراج است گاهے....📿 🌼 ما عاشقان در اِنـــــــزوا باشیم،بهتـــر...🕊🦋 من‌اینجام ☺ یواشکی👀👇 https://harfeto.timefriend.net/17220755504678 کپی با ذکر سه صلوات با عجل فرجهم آزاده اما خب فوروارد به تقوا نزدیک‌تره😴
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌المعطر‌المحبوبہ🕊 🖤به مجلس عزادارے حضرتِ مادر خوش آمدید🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Haj Mahmood_Heidar Heidar.mp3
7.94M
خانه در هم‌ ریخته چون حالِ مادر خوب نیست....💔 حالِ حیدر ،حالِ حیدر... حالِ حیدر خوب نیست....😭😭 🖤 📚📿 📎 @gosheneshin💌
💔 به سفررفتے و خوبان همه گيسو كندند ؛ در فراق تو عجب سلسله‌ها بر هم خورد... 💔 📚📿 📎 @gosheneshin💌
🌼 بی‌خبرے از تو، کار را دارد به جاهای باریک می‌کشاند، که باریکه‌ی غرقِ در خونِ غزّه، گواهِ آن است.🥀 📚📿 📎 @gosheneshin💌
🖤حسینیه‌ی گوشـہ‌نشین🖤
#هذایوم‌الجمعه🌼 بی‌خبرے از تو، کار را دارد به جاهای باریک می‌کشاند، که باریکه‌ی غرقِ در خونِ غزّه،
مثل بی‌خبرے از زیستِ شیعیان معتقد به دعاے نادعلی در تنها شهر شیعه‌نشینِ اروپا در محاصره‌ی گروهکی خون‌خوار.... پ.ن: تنها شهر شیعه‌نشین اروپا{تیرانا} پایتخت آلبانی... 💔 📚📿 📎 @gosheneshin💌
خیاط پایش را روی پِدال چرخِ‌خیاطی‌ گذاشته بود و دور دوزی می‌کرد، من اما دخترکِ بی‌قرارے بودم که بعد از کلی خواهش و التماس، صاحب یکی از چادرهای قدیمی مادرم شده بودم که چاره‌ای جز کوتاه شدنش نبود، چادر مشکی کش‌دارِ ساده، تمام آمال و آرزوهای دخترکی بود که گویی با همه کهنه‌گی‌اش بندِدلم را وصله کرده بود به صاحب آن چادرِ وصله‌دارِ آویخته در عرش... 🥀 🍁 📚📿 📎 @gosheneshin💌
"سلام من در جمع شما هستم" امضاء سید مهدے‌زین‌الدین این تنها جمله‌ای بود که در عالم رویا روی تکه کاغذی برای حاج قاسم نوشته بود و کنار امضاے سرخش و قبل از اسمش نوشته بود سیـد، و در میان بُهت چشمان پرسوال حاج قاسم گفته بود: که بعد از شهادت به ما مقام سیادت دادند. 💚 🍎 📚📿 📎 @gosheneshin💌
🖤حسینیه‌ی گوشـہ‌نشین🖤
"سلام من در جمع شما هستم" امضاء سید مهدے‌زین‌الدین این تنها جمله‌ای بود که در عالم رویا روی تکه کا
این درست است که مادر آفریده شده‌ است براے مادری، اما درست‌تر این است مادر بین اولادش فرق نمی‌گذارد چه سید باشد و چه نباشد، اما رزق سیادت و شهادت حق امثال زین‌الدین و چمران و صیاد و حاج‌قاسم نباشد، پس حق کیست؟ ببخش که اگر هماے خوش سعادتِ سیادت روی شانه‌هایم هست و براے آنی و کم‌تر از آنی لایق آن نیستم، دنیا به هیچ چیز به اندازه‌ی دعاے تو نیاز ندارد، و همه‌ی دنیا و عقبای ما فقط به دعاے تو بستگی دارد کہ ما بدون تو هیچیم مادر...💔 🥀 💚 📚📿 📎 @gosheneshin💌
نماهنگ امتحان شیعه.mp3
3.9M
التیام زخم میخ و مسمار، مگر چیزی جز ولایت‌پذیرے ماست؟ 🥀 📚📿 📎 @gosheneshin💌
و تواصـــوا بالدعا....🤲
مثل بیشتر وقتا، دم غروب، با سرگیجه و تاری دید و سیاه سفید شدن همه‌ی رنگ‌های اطرافم و سه چهار ساعت بعدش حدود سه ربع یا یک‌ساعت حمله‌ی میگرنی شروع به کوفتن یاخته‌های تنگ و تاریک مغزم کرد و رگِ بین دو ابروم اندازه‌ی یه بند انگشت ورم کرد، از اون موقع‌ها که نفسم بالا نمیاد و واقعا اکسیژن لازم می‌شم، هر چی هوای پُر اکسیژن بلوار پیامبر اعظم ﷺ (مسیر حرم به جمکران) رو نفس کشیدم بیشتر ریه‌هام داغ می‌شد و تشنه‌ترم می‌کرد، اومدم خونه، از بیچارگی چادر مشکی‌مو دورتادور سر و صورتم چپوندم و چار انگشتمو فرو کردم تو دهنم تا خنج‌زدن این دردِ پرآشوب رو رگاے بی‌جون و خشک مغزم صدامو در نیاره، هی سعی می‌کردم تطابق زمانی ندم و بیشتر از این خودمو اذیت نکنم، ولی انگار این بند معروفِ روضه‌ی معصبة‌الرأس رو نورون‌های مغزم دارکوب‌وار حک می‌شد... عزیزه‌ و محبوبه‌ی دنیا و عقبا، همه‌ی دنیا و عقبام، فداے اون روزهایی که مدام دور سرتون دستمالی به نشانه‌ی درد بسته بودید، قربونِ دردایی برم که در سایه‌سارِ غم‌هاے شما شریف و محترم می‌شن و من این روزها بی‌هیچ داشته‌ و توشه‌اے، دل‌خوش به سردردهاے فاطمیه‌ام...💔 😭 🖤 📚📿 📎 @gosheneshin💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍎 محتاجم به خزیدن زیر چادرت، چون طفلی بازیگوش، که در شلوغے خیابان‌هاے شهر و نورِ ویترین مغازه‌هاے اسباب‌بازے در آنی، دستان کوچکش از چادر مادر جدا شده و سرگردان و بی‌پناه در گوشه‌ای کِز کرده به امیدِ پیدا شدن... 🖤 📚📿 📎 @gosheneshin💌
آه ای سر به زیر افکنده دلدارم... زخم نبودنت هنوز بوے خون می‌دهد...😔 💔 📚📿 📎 @gosheneshin💌
ابتدای مسیر مشایّه، دخترک عراقی به سمتم دوید و خودکار به دست اسمم را پرسید و آمد توی دستم یا فاطمه‌ای بنویسد؛ هی حروف را کنار هم می‌چید و هی پشت هم سوال می‌کرد؟صَحِح؟ زهرا به شوخی دم گوشم می‌گفت: این همه دختر بچه عهد یه دانش‌آموز نیاز به تلاش باید سر راه تو سبز بشه... به خط‌های کج و معوج دستم نگاه کردم و به یا فاطمه‌اے که با خلوص نیت یک دختر بچه، توی دستانم حک شده بود، و همین از سفر مشایه برایم بس بود، آن را رزقی می‌دانستم که مخصوص خودم بود در حدّ معنویت الاکلنگی‌ام و به این فکر می‌کردم که همین هم از سرم زیادی‌ست. نشسته است به دوشم هُماے نامِ بلندت....🦋 🥀 📚📿 📎 @gosheneshin💌
آن نوجوانی که از اروپا آمده بود تعطیلات تابستانی را سری به اقوام بزند، با چشم‌های محجوب و سر به زیر که توی یک روز قم آمدنش، کل انگشتر فروشی‌های دم حرم را گشته بود و آخر سر با یک انگشتر عقیق سرخِ یمن و یک تسبیح شاه مقصود آمد خانه‌ی ما، مثل جوجه کبوتری فقط دنبال بابا بود و تنهایش نمی‌گذاشت، شاید برای همین هم دوست داشت شبیه‌ترین به او باشد و دست آخر دیپلمات شد. تابستانِ سال بعد بود یا تابستان دیگرے نمی‌دانم با ریزه‌کاری خاصی میگفت دیپلمات‌ها همیشه‌ی خدا جوراب‌هایشان مشکی‌ست و آدم‌های با کلاس هم همینطور بعد به جوراب‌های مشکی‌اش اشاره کرد و خندید... همیشه قبل از شنیدن حرف‌های ظریف، حواسم می‌رفت پی ریزکاری‌هایی که او گفته‌بود، به دکمه‌ی سرآستینش، کلکسیون ساعت و ... و همیشه‌ی خدا حواسم به جوراب‌های مشکی شهید امیرعبدالهیان بود، چون خیلی خیلی با کلاس بود، حالا همه مشکی پوش او شدند، ولی خدایی این دیگر با کلاس نیست... لیلة‌الدفن:یاسین‌بن رحیم