#جذابترینرمانسال
#عاشقانهایتلخ
با ذوق و شوق میزو چیدم و منتظر موندم . نمیدونستم خبر بارداریمو چطور بهش بدم که از شوق پس نیفته.
وقتی #شوهرم اومد، تنها نبود ! به همراه یه #زن به داخل اومد . گیج و منگ پرسیدم :
-- آراد این خانم کیه ؟
نگاشو ازم دزدید ، سرشو انداخت پایین و گفت :
--این، زن #جدید منه. اگه میخوای تو هم میتونی کنار ما زندگی کنی، اگرم نه آزادی که #بری...
دستمو لبهی میز گرفتم و رومیزی با تموم وسیلههای روش، با زمین خوردن من رو سرم افتاد.
http://eitaa.com/joinchat/2116812816C6d55fa65d1