7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞
☑️ حکایت «سه ستاره و یک ماه»
🔳 سالروز وفات #حضرت_ام_البنین #سلام_الله_علیها مادر گرامی #حضرت_عباس (علیه السلام) #تسلیت تعزیت باد.🏴
🆔@gozalvatanemnokhandan✍️
🥀
🔖#برگی_از_دفتر_تاریخ🔻
☑️ (#واقعه_کربلا)
🔴آیا واقعا #شمر بن ذی الجوشن ، دایی #حضرت_عباس (ع) بوده است❓+اسناد دقیق
✍️برخی شمر بن ذی الجوشن قاتل حضرت اباعبد الله الحسین(علیهالسلام) را برادر حضرت امّالبنین، همسر دوم حضرت امیرالمؤمنین و مادر حضرت اباالفضل العباس(سلام الله علیه) دانستهاند .
منشأ این افتراء کلماتی است که تاریخ نگاران از قول شمر بن ذی الجوشن در شب عاشوراء نقل میکنند. در آن شب، شمر همراه امان نامهای به نزدیک خیمه حضرت اباالفضل العباس آمد و ایشان را با این عبارت صدا زد:
«ای فرزند خواهر من! شما را امان دادم؛ خود را به کشتن ندهید و چنگ بر طاعت امیرمومنان یزید بزنید». [۱]
اگر شمر بن ذی الجوشن، دایی عباس بن علی بوده باشد، باید شمر را برادر أم البنین بدانیم و حال آنکه اینگونه نیست.
پدر أم البنین، حزام بن خالدر بیعة و پدر شمر، جوشن بن شرحبیل بن الأعور بوده است.
درست است که شمر بن ذی الجوشن و أم البنین هر دو از قبیلهٔ بنی کلاب هستند، امّا هرگز برادر و خواهر نبودهﺍند.
زمانی که شمر امان نامه را عنوان کردند به خاطر هم قبیله بودن گفتند خواهر زاده های من کجایند!!!
شمر بن ذی الجوشن و مادر حضرت عباس، هر دو از نسل «کلاب» میباشند. هر کدام با چند واسطه به «کلاب» میرسند. «کلاب» یازده پسر دارد. نام یکی از آنان «کعب» و نام دیگری «ضباب» است. حضرت ام البنین از نسل «کعب» و شمر، از نسل «ضِباب» است.
نسب ام البنین: ام البنین بنت حزام بن خالد بن ربیعه بن وحید بن کعب بن کلاب.
نسب شمر: شمر بن ذیالجوشن (جمیل) بن اعور (عمرو) بن ضِباب (معاویه) بن کلاب. حضرت عباس نوة دختری کلاب و شمر نوه پسری کلاب است. [۲]
شمر چون دید که ابن سعد مهیای قتال است به نزدیک لشکر امام علیه السلام آمد و بانگ زد که کجایند فرزندان خواهر من عبدالله و جعفر و عثمان و عباس چه آنکه مادر این چهار برادر ام البنین از قبیله بنی کلاب بود که شمر ملعون نیز از این قبیله بوده....
امام حسین علیه السلام بانگ او را شنید برادران خود را امر فرمود که جواب او را دهید اگرچه فاسق است لکن با شما قرابت و خویشی دارد، پس آن سعادتمندان با آن شقی گفتند چه بود کارت؟
گفت ای فرزندان خواهر من شماها در امانید با برادر خود حسین رزم ندهید از دور برادر خود کناره گیرید و سر در طاعت امیرالمؤمنین یزید (ملعون) درآورید.
جناب عباس بن علی علیه السلام بانگ بر او زد که بریده باد دستهای تو و لعنت باد بر امانی که تو از برای ما آوردی، ای دشمن خدا امر میکنی ما را که دست از برادر و مولای خود حسین بن فاطمه علیه السلام برداریم و سر در طاعت ملعونان و فرزندان ملاعینان درآوریم آیا ما را امان میدهی و از برای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله امان نیست؟
شمر از شنیدن این کلمات خشمناک شد و به لشکرگاه خویش بازگشت.
نتیجه اینکه: حضرت امّ البنین هیچ نسبت فامیلی نزدیکی با شمر بن ذی الجوشن(لعنه الله) نداشته است و با این سخن فریبکارانه خود میخواسته حضرت ابالفضل العباس را که مهمترین حامی اباعبدالله بود، به سمت خود جلب کند. حضرت عبّاس نیز جواب دندان شکنی به او داد و فرمود:
«دستهای تو شل باشد و قطع شود و خدا امان تو را لعنت کند، ای دشمن خدا! ما را امر میکنی بر اینکه برادر و سید خود امام حسین را رها کنیم و به زیر طاعت ملاعین فرزند ملاعین داخل شویم...». [۳]
------------------------
🔘پی نوشت:
[۱]. سید بن طاوس اللهوف ص ۸۷- علامه مجلسی جلا العیون ص ۵۷۰.
[۲]. مقتل الحسین ، ص ۲۰۹ ،سید عبد الرزق موسوی مقرم ، قم ،منشورات دار الثقافه والنشر ، نقل از جمهره انساب العرب، ۲۷۰، ۲۶۵ ـ ۲۶۱.
[۳]. سید بن طاوس اللهوف ص ۸۷- علامه مجلسی جلا العیون ص ۵۷۰.
🆔@gozalvatanemnokhandan✍️
📚
🔻 #حکایتی
📖براساس #خاطرات_واقعی
◾️بخون اما ناراحت نشو دوستان بخونید ببینم چشمی خشک میموونه..؟
✍️یکی از نوکرا و ذاکرای ارباب میگفت: دو ماه پیش خواهرم کربلا بود تو صحن حضرت عباس ع بودیم مداح داشت روضه میخووند یه وقت دیدیم یه پیرمردی اومد از یقه اون مداح گرفت کشید پایبن گفت عباس دروغ میگه ...عباس دروغ میگه
مداح آرومش کرد گفت چی شده گفت من بعد 25 سال بچه دار شدم الان که 19 سالشه رفته تو کما با خودم گفتم درمون دردش عباسه
از اصفهان اومدم کربلا امروز زنگ زدن بهم گفتن بچت مرده...دروغ میگن که عباس حاجت میده
خواهرش میگفت مجلس بهم ریخت ..
فرداش تو صحن #حضرت_عباس بودیم دیدیم پیرمرده پا برهنه اومد ..با خودموون گفتیم الان مداح و میزنه دوباره..
دیدیم اومد جلو چهار پایه که مداح روش واساده بود دستشو گرفت گفت بیا بغل ضریح بخوون همه کسایی که دیروز بودنم باشن...میخوام بگم غلط کردم... (گریه میکردو میگفت)
میگه همه رفتیم مداح گفت حاجی چی شده ..
گفت خانوومم زنگ زد گفت چوون نمیذارن زنا تو غسال خونه برن التماس کردم گفتم 1 بار بچمو تو سرد خوونه ببینم...
میگه همین که کشو رو کشیدن بیروون دیدیم رو نایلوون بخار نشسته سریع آوردنش بهش شوک دادن بعد چند دقیقه به هوش اومد ..
پسرموون که اصلا تو قید و بند مذهب نبود تا به هوش اومد گفت بابای من کجاست؟
گفتم بابات کربلاست ...
گفت بهش زنگ بزن بگو زمانی که تو کما بودم 1 اقای قد بلندی اومد تو خوابم گفت ...پسرم بلند شو...
به بابات سلام برسوون بگو...
آبروی من یک بار تو سرزمین کربلا رفته بود..
چرا دوباره آبروی منو بردی...برو بهش بگو عباس دروغ نمیگه....
🆔@gozalvatanemnokhandan✍️