او در مه و باران زانو زده بود،دستهایش سرد و قلبش سنگین. سالها پیش عشقش را ترک کرده بود و حالا سایهی همان مرد بر زمین افتاده بود.کشیده و تاریک،گویی گذشته را با خود آورده بود. صدای خشدارش در سکوت پیچید:
«چرا هنوز اینجا هستی؟چرا گذشته را زنده میکنی؟»
او نتوانست سر بلند کند،نگاهش پر از اشک و پشیمانی بود.سایه نزدیکتر آمد و ادامه داد:
«تو میدانستی ترک کردنم چه دردی داشت و حالا چه امیدی داری؟»
سکوتی سنگین میانشان حلقه زد.تنها صدای باران و تپش قلب او شنیده میشد.سایه مرد لرزید و انگار خود هم میان گذشته و حال سرگردان بود.
او با زانوهای لرزان و دلی پر از حسرت فهمید که حتی وقتی کسی رفته،سایهاش میتواند سالها بعد هم او را به زانو درآورد و هیچ زمانی نمیتواند گذشته را پاک کند.
𑜶𝑹𝑨𝑰𝑶𝑵
1𝑫𝒆𝒄𝒆𝒎𝒃𝒆𝒓2025
𝗚𝗥𝗔𝗬 𝗪𝗛𝗜𝗦𝗞𝗘𝗬(4).mp3
زمان:
حجم:
10.1M
ᬊᬁ𝗩𝗜𝗕𝗘↷
تموم شدن گذشته خوب
﴾⸽𝙶𝚁𝙰𝚈𝚆𝙷𝙸𝚂𝙺𝙴𝚈⸽﴿
تجربه یه اتفاق بد توی بچگی اون بچه رو پخته میکنه اما حتی با وجود بزرگ شدنش،اون تا ابد یه بچه سرگردون میمونه.
پادشاهی را پشت سر گذاشت.تاجی که سالها سنگینیاش را بر سر تحمل کرده بود،حالا به خاطرهای دور بدل شده بود.در سالنهای خالی کاخ،دیگر صدایی از شور و هیاهوی دربار به گوش نمیرسید؛تنها سکوتی سنگین بود که با هر قدمش طنین میانداخت.او دیگر به شم_شیر و فرمانروایی فکر نمیکرد،دیگر هیچ قدرتی نمیتوانست قلبش را گرم کند.
به جای کاخ و جمعیت،راهی دشتها و کوچههای ساده شد.جایی که آدمها با نگاههایشان قضاوت نمیکردند و لبخندها بیپیچیدگی بودند.او به دنبال عشقی ساده رفت؛عشقی که نه در پردههای زرین و نه در صحنههای پرزرق و برق،بلکه در نگاههای بیتکلف و دستهای آرام،پیدا میشد.
در مسیرش،باد بر صورتش میوزید و صدای برگها و رودخانهها به گوش میرسید.با هر نفس،حس میکرد سنگینی تاج از قلبش رها شده و جایش را آزادی داده است؛آزادیای که حتی از حکومت بر جهان نیز باارزشتر بود و او میدانست که اکنون،تنها چیزی که میخواهد بودن در کنار کسی است که نگاهش،ساده و واقعی،دلش را پر کند.هیچ دربار و هیچ تاجی...
هیچ قدرتی نمیتوانست او را به آن بازگرداند؛فقط راهی که به عشق ساده ختم میشد باقی مانده بود.
𑜶𝑹𝑨𝑰𝑶𝑵
2𝑫𝒆𝒄𝒆𝒎𝒃𝒆𝒓2025