𝗚𝗥𝗔𝗬 𝗪𝗛𝗜𝗦𝗞𝗘𝗬فور نه!
_
I held your hand like it was a fragile promise not to leave not to disappear not to give up.
هدایت شده از ᵁᴺᴷᴺᴼᵂᴺ
#زِ_تو_به_من
•••••••••••••••••••••⌲
⌬لقبت با هیونجین مشترکه؟چرا؟
⎙جان؟نه خیلی ربطی به اون نداره صرفا یه لقبه که یه زمان همکلاسیام بهم دادن
خب...نمیدونم میگفتن وایبشو یکم میدم(وایبش فقط ظاهری نمیگما)
هدایت شده از ᵁᴺᴷᴺᴼᵂᴺ
#زِ_تو_به_من
•••••••••••••••••••••⌲
⌬https://eitaa.com/graywhiskey/3738
عالی تر از اینکه دوستت کل همکلاسیاتو دعوت کرده باشه واسه تولدش جز تو چطور؟
⎙من که امروز این آدمای عالی رو انداختم ظرف آشغال تورو نمیدونم
خیلی نرم داره یه چیزیو بهت حالی میکنه دیگه...حالا پذیرش با خودت
یک روز مانده به تمام شدن دسامبر و سال 2025،او مُرد.نه با صدای بسته شدن در،نه با خداحافظیهای رسمی و آخرین نگاه.مرگش شبیه پایان نبود؛بیشتر شبیه جا ماندن یک رد بود،مثل بخار روی شیشه که میدانی محو میشود،اما هنوز گرم است.
من او را از دست دادم،اما ما چیزی بیشتر از یک «بودنِ ساده» داشتیم که تمام شود.ما خاطره داشتیم؛خاطرههایی که به زمان وابسته نیستند.خندههایی که هنوز در گوش بعضی ساعتها گیر کردهاند،سکوتهایی که فقط بین ما معنی داشتند،و لحظههایی که حتی حالا هم اگر چشم ببندم،بیاجازه برمیگردند.او رفت،اما خاطرهها نرفتند؛انگار تصمیم گرفتند به جای او بمانند.
مرگش خداحافظی نداشت.هیچ «آخرین بار»ی نبود که بفهمم آخرین است.همه چیز نیمهکاره ماند؛جملهها،قولها،حتی بعضی خاطرهها که هنوز فرصت کامل شدن نداشتند.شاید به همین خاطر است که نبودنش شبیه غیبت است،نه فقدان.شبیه کسی که دیر کرده،نه کسی که دیگر نمیآید.
یک روز مانده به پایان سال،زمان جلو رفت و او جا ماند،اما من و خاطرههایم هنوز در همان تقاطع ایستادهایم.مرگش پایان رابطهمان نبود؛فقط شکل دیدار را عوض کرد.حالا به جای صدا،با یاد میآید،به جای حضور،با حس...
و این عجیبترین نوعِ ماندن است؛نه خداحافظی دارد،نه اتمام،فقط ادامهای خاموش،در من.
𑜶𝑹𝑨𝑰𝑶𝑵
31𝑫𝒆𝒄𝒆𝒎𝒃𝒆𝒓2025