eitaa logo
گروه فرهنگی‌مذهبی ثامن الحجج
1.3هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
128 ویدیو
1 فایل
عرضه کتب مذهبی،پرچم مناسبتی،چفیه،سجاده،جانماز،تسبیح،تابلو بامدیریت احسان بابایی ۴راه۷تیر_بلواردانش آموز_چهارصد دستگاه_روبروی کوچه ستاره۱ 📞۰۹۱۹۱۶۳۶۳۹۰ ☎۰۲۶_۳۲۷۵۴۴۳۴ 👨🏻‍💻ارتباط باادمین @Montazer60 https://zil.ink/groupsamenolhojaj
مشاهده در ایتا
دانلود
📗سه دقیقه در قیامت 💗تجربه ای نزدیک به مرگ 🌷کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ❌️❌️قیمت اصلی ۵۰/۰۰۰ تومان❌️❌️ 💰قیمت با تخفیف ۳۳/۰۰۰ تومان 🖊بخشی از کتاب ☘️... دوباره نگاهی به اطراف انداختم. دکتر جراح، ماسک روی صورتش را درآورد و به اعضای تیم جراحی گفت: مریض از دست رفت. دیگه فایده نداره... بعد گفت: خسته نباشید. شما تلاش خودتون رو کردین، اما بیمار نتونست تحمل کنه. یکی دیگه از پزشک‌ها گفت: دستگاه شوک رو بیارین... نگاهی به دستگاه‌ها و مانیتور اتاق عمل کردم. همه از حرکت ایستاده بودند! عجیب بود که دکتر جراح من، پشت به من قرار داشت، اما من می‌توانستم صورتش را ببینم! حتی می‌فهمیدم که در فکرش چه می‌گذرد! من افکار افرادی که داخل اتاق بدند را هم می‌فهمیدم. همان لحظه نگاهم به بیرون از اتاق عمل افتاد. من پشت درب اتاق را می‌دیدم. برادرم با یک تسبیح به دست، نشسته بود کنار درب اتاق عمل و ذکر می‌گفت. خوب به یاد دارم که چه ذکری می‌گفت. اما از آن عجیب‌تر اینکه ذهن او را می‌توانستم بخوانم ارسال به سراسر کشور📦 آدرس ما👇🏻 https://zil.ink/groupsamenolhojaj
📗سه دقیقه در قیامت 💗تجربه ای نزدیک به مرگ 🌷کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ❌️❌️قیمت اصلی ۵۰/۰۰۰ تومان❌️❌️ 💰قیمت با تخفیف ۳۳/۰۰۰ تومان 🖊بخشی از کتاب ☘️... دوباره نگاهی به اطراف انداختم. دکتر جراح، ماسک روی صورتش را درآورد و به اعضای تیم جراحی گفت: مریض از دست رفت. دیگه فایده نداره... بعد گفت: خسته نباشید. شما تلاش خودتون رو کردین، اما بیمار نتونست تحمل کنه. یکی دیگه از پزشک‌ها گفت: دستگاه شوک رو بیارین... نگاهی به دستگاه‌ها و مانیتور اتاق عمل کردم. همه از حرکت ایستاده بودند! عجیب بود که دکتر جراح من، پشت به من قرار داشت، اما من می‌توانستم صورتش را ببینم! حتی می‌فهمیدم که در فکرش چه می‌گذرد! من افکار افرادی که داخل اتاق بدند را هم می‌فهمیدم. همان لحظه نگاهم به بیرون از اتاق عمل افتاد. من پشت درب اتاق را می‌دیدم. برادرم با یک تسبیح به دست، نشسته بود کنار درب اتاق عمل و ذکر می‌گفت. خوب به یاد دارم که چه ذکری می‌گفت. اما از آن عجیب‌تر اینکه ذهن او را می‌توانستم بخوانم ارسال به سراسر کشور📦 آدرس ما👇🏻 https://zil.ink/groupsamenolhojaj