فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطره_شهید
اولین نامحرمی که دید....🌹
#شهید_عباس_دانشگر
┄┅┅❅❁❅┅┅💜
https://eitaa.com/gsalambarshohada
🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
💜┄┅┅❅❁❅┅┅┄
#خاطره_شهید
مجروح شده بود؛
دکتر بهش گفته بود: به اندازه یک دم و بازدم
با مُردن فاصله داشتی!
مصطفی جواب داد:
شما به اندازه یک دم و بازدم میبینید
اونی که باید شهادت را میداد،
یک کوه گناه دیده!💔
#شهیدمصطفےصدرزاده
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّڪَالْفَــرَج
┄┅┅❅❁❅┅┅💜
https://eitaa.com/gsalambarshohada
🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
💜┄┅┅❅❁❅┅┅┄
#خاطره_شهید
شب اول ماه رجب بود ، شب میلاد آقا امام باقر ( علیه السلام )🌸🎉
سید ابراهیم به ما گفت: "بچه ها همه دست ها بالا... شب عملیات بود و موقع دعا🤲🏻
بعد دست ها را که بردیم بالا، سید ابراهیم گفت: "خب حالا همه ها ها ها ها...
با دست به دهانش میزد و ادای سرخ پوست ها را در می آورد.
در آن بحبوحه ، شوخی اش گرفته بود...
بچه ها هم شروع کردن به ها ها ها ها ها کردن
خنده بر لبان همه نشست...♥️✨
#شهید_مصطفے_صدرزاده
راوی #شهید_مرتضی_عطایی ♡
┄┅┅❅❁❅┅┅💜
https://eitaa.com/gsalambarshohada
🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
💜┄┅┅❅❁❅┅┅┄
*#خاطره_شهید*
مصطفے همیشه باوضو بود، یه بار نصف شب بیدار شد...
دیدم آب خورد، بعد وضو گرفت رفت در رخت خواب که بخوابه، بهش گفتم:
"مصطفے خواب از سرت نمےپره؟!"
گفت: "کسے که وضو میگیره و میخوابه
تا زمانے که خوابه براش ثواب عبادت مےنویسند!✨"
*#شهید_مصطفے_صدرزاده*
راوی برادرشهید
┄┅┅❅❁❅┅┅💜
https://eitaa.com/gsalambarshohada
🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
💜┄┅┅❅❁❅┅┅┄
#خاطره_شهید
میرفتخونه های مردم روتو سامرا براشون
لوه ڪشیمیڪرد پولنمیگرفت بهش
گفتمچراپولنمیگیرۍبلخرهخرحج ومخارج
داریۍگفتنهنمیگیرمهرموقهبخوام
خدامیرسونه،یه روزخیلیپوللازمشدرفت
حرمزیارتڪنارضریحبه آقا گفتڪه یهویہ
آقایۍبایہپاڪتپولاومد دادبهش و رفت:)🚶♂
#شهیدهادۍذوالفقارۍ🕊
#آقاۍ–برادر🌼
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱
#اللهم_صلی_علی_محمد_آل_محمد
🌱🦋🌱
┄┅┅❅❁❅┅┅💜
https://eitaa.com/gsalambarshohada
🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
💜┄┅┅❅❁❅┅┅┄
#خاطره_شهید
دوستشهیدنوریمیگفت:
بهشگفتم:بابکمنبهخاطرخانوادم
نمیتونمبیامدفاعازحرم..😔
گفت:تویکربلاهمدقیقاهمین
بحثبود،یکیگفتخانوادم
یکیگفتکارم،یکیگفتزندگیم..
اینطوریشدکهامامحسین(ع)
تنها موند..!🥀
ومنواقعاجوابینداشتمبرایحرفش....💔
#شهید_بابک_نوری
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱
#اللهم_صلی_علی_محمد_آل_محمد
__🌱🦋🌱_
┄┅┅❅❁❅┅┅💜
https://eitaa.com/gsalambarshohada
🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
💜┄┅┅❅❁❅┅┅┄
#خاطره_شهید
نگومرسی 😳
یکبار که درحال برداشتن خرما بودم گفتم"مرسی برادر"گفت"چی گفتی؟" فهمیدمچه اشتباهی کردم گفتم "هیچی گفتم دست شمادرد نکنه" گفت گفتم "چی گفتی؟" گفتم "برادر گفتم خیلی ممنون" دوباره گفت "نه اون اول چی گفتی؟"من که دیگر راه برگشتی نمیدیدم گفتم "خرما را که تعارف کردین گفتم مرسی" گفت "بخیز" سینه خیز رفتن در آن شرایط با آن سرما و گل برف ساعت۸ صبحواقعا کار دشواری بود اما چاره ای نبود بایداطاعت امر میکردم.بیست متری که رفتم دیگر نتوانستم ادامه دهم.انرژی ام تحلیل رفته بود و روی زمین ولو شدم وگفتم"دیگه نمیتونم".حاج احمدگفت"بایدبری"گفتم "نمیتونم والله نمیتونم" بعدضربه ای به پشتم زد که نفهمیدم از کجا خوردم!طهر که همدیگر را دوباره دیدیم،گفتم"حاج احمد اون چه کاری بود که شمابامن کردی؟مگه من چی گفتم؟بخاطر یک کلمه چرا منو زدین؟"گفت"ما یک رژیم طاغوتی رو بافرهنگش بیرون کردیم.ماخودمون فرهنگ داریم.زبان داریم.شما نبایدنشخوار کننده کلمات فرانسوی و اجانب باشید.به جای این حرفا بگو خدا پدر و مادرت رو بیامرزه"
#شهیدجاویدالاثرحاجاحمدمتوسلیان
روایتی از سردار سرتیپ دوم مجتبی عسکری
┄┅┅❅❁❅┅┅💜
https://eitaa.com/gsalambarshohada
🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
💜┄┅┅❅❁❅┅┅┄
#خاطره_شهید
می گفت:" دوست دارم مفقودالاثر باشم، این آرزوی قلبی من است.آخر در مقابل خانواده هایی که جوانانشان به شهادت رسیدند، ولی نشانی از آنان نیست، شرمنده ام".
در روستای خودشان چند جوان شهید مفقودالجسد بودند، واقعا احساس شرمندگی می کرد.
می گفت:" آرزو دارم حتی اثری از بدن من به شما نرسد".
در نامه ای که برای دخترش، بنت الهدی فرستاد، نوشته بود:" دخترم شاید زمانی فرا رسد که قطعه ای از بدنم هم به تو نرسد، تو مانند رقیه امام حسین _علیه السلام_ هستس، آن خانم لااقل سر پدرش به دستش رسید، ولی حتی یک تکه از بدن من به دست شما، نمی رسد".
یکی از رزمندگان که از جبهه برگشته بود تعریف می کرد، که از او شنیده:" دوست دارم مفقودالاثر بمیرم، اگر شهادت نصیب من شود، دوست دارم مفقودالاثر باشم چون قبر زهرا_سلام الله علیها_ هم ناشناخته مانده است".
#شهید_محمود_کاوه
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱
#اللهم_صلی_علی_محمد_آل_محمد
┄┅┅❅❁❅┅┅💜
https://eitaa.com/gsalambarshohada
🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
💜┄┅┅❅❁❅┅┅┄
#خاطره_شهید
روز سوم عمليات بود .
حاجی هم می رفت خط و برمی گشت .
آن روز ، نمازظهر را به او اقتدا كرديم .
سر نمازعصر ، يک حاج آقای روحانی آمد . به اصرار حاج همت ، نماز عصــر را ايشان خواند .
مسئله ی دوم حاج آقا تمام نشده ، حاج همت غـــش كرد و افتاد زمين .
ضعف كرده بود و نمی توانست روی پا بايستد .
سرم به دستش بود و مجبوری ، گوشه ی سنگر نشسته بود .
با دست ديگر بی سيم را گرفته بود و با بچه ها صحبت ميكرد ؛
خبر می گرفت و راهنمائی می كرد .
اينجا هم دست از کار برنداشت.
#شهید_ابراهیم_همت
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱
#اللهم_صلی_علی_محمد_آل_محمد
┄┅┅❅❁❅┅┅💜
https://eitaa.com/gsalambarshohada
🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
💜┄┅┅❅❁❅┅┅┄
#خاطره_شهید
سید مجتبی خیلی حضرت زهرا (س)رو دوست داشت یه شب دیدم صدای ناله از اتاقش بلند شد با نگرانی رفتم سراغشو دیدم پاهاش رو تو شکمش جمع کرده،دستش هم به پهلوش گذاشته و از درد دور خودش می پیچه بلند بلند هم داد می زد....
آخ پهلوم...چند دقیقه بعد آروم شد....
گفتم چته مادر!چی شده؟
گفت مادر جان !از خدا خواستم دردی که حضرت زهرا(س)بین در و دیوار کشید رو بهم بچشونه الان بهم نشون داد خیلی درد داشت مادر...💔
خیلی...
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱
#اللهم_صلی_علی_محمد_آل_محمد
┄┅┅❅❁❅┅┅💜
https://eitaa.com/gsalambarshohada
🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
💜┄┅┅❅❁❅┅┅┄
#خاطره_شهید
باهمرفتیمقم
جلوضریحبهمگفت:احمد
آدمبایدزرنگباشه
ماازتِهراناومدیمزیارت
بایدیہ هدیہ بگیریم، گفتمچۍمۍخواے ؟
گفت شهادت ..:)!💔✨
#شهید_عباسِ_دانشگر
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱
#اللهم_صلی_علی_محمد_آل_محمد
┄┅┅❅❁❅┅┅💜
https://eitaa.com/gsalambarshohada
🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
💜┄┅┅❅❁❅┅┅┄
#خاطره_شهید
ﺷﺎﻳﺪ بهترین لحظہهایی
کہ باﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘـیم
نمازای دو نفرهمون بود..💕
ﺍینه کہ ﻧﻤﺎﺯاﻣﻮ بهش ﺍقتدا ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ
ﺍگہ ﺩﻭﺗـﺎیی کنار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ
ﺍﻣﻜﺎن ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنُ ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮنیم
منطقه کہ میرفت
تحمُـلِ خونہ بدونِ حمـید
واسم سخت بود ..(:
شهید حمید باکری
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱
#اللهم_صلی_علی_محمد_آل_محمد
┄┅┅❅❁❅┅┅💜
https://eitaa.com/gsalambarshohada
🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
💜┄┅┅❅❁❅┅┅┄
#خاطره_شهید
صادق در همه زمینه هایی که مورد علاقه اش بود ضمن پشتکاری جدی همواره به اهدافش میرسید. زمستان ۱۳۸۸ بود که زنگ زد و گفت می خواهم یک دوره عکاسی ببینم چه کمکی میتوانی برایم بکنی؟ اول رفتیم یک دوربین عکاسی برایش خریدیم و در عرض سه چهار جلسه از یک دوره عکاسی را برایش یاد دادم. هر از چندگاهی عکس های ثبت شده اش را می آورد و می دیدم. پیشرفت قابل توجهی در عکاسی کسب کرده بود. سال ۸۹ بعد از داوری آثار رسیده به جشنواره سراسری عکس حماسه زیتون دیدم که یکی از آثار حرفه ای راه یافته به نمایشگاه به نام صادق عدایت اکبری ثبت شده بود . آنجا متوجه شدم که برای خودش استاد کامل شده
#شهیدصادقعدالتاکبری
┄┅┅❅❁❅┅┅💜
https://eitaa.com/gsalambarshohada
🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
💜┄┅┅❅❁❅┅┅┄
#خاطره_شهید
مرخصیداشتمقرارشدباحاجحسینبریماصفهان
حاجیگفت:بیابااتوبوسبریـمبهشگفتم:حاجی!
هواخیلیگرمهحاجیگفت:گرمه؟!!!!پسبسیجیهاتویگرماچیکارمیکنن؟
باهمـوناتـوبوسمیـریمتاکمیحـالمونجابیـاد..!
#شھیدحسینخرازی
┄┅┅❅❁❅┅┅💜
https://eitaa.com/gsalambarshohada
🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
💜┄┅┅❅❁❅┅┅┄
#خاطره_شهید ♥️🎙
هر چه میگذشت وابستگے ام به او زیادتر میشد :)
باورم نمیشد جوانے با این سن کم این قدر خودساخته و اهل مراقبه باشد!🍃
اوایل ورودم به بسیج بود ، ما را به اردو برده بود...
آب آشامیدنے نداشتیم!💦
یک لیوان از رودخانه پر کرد و گفت :"سه تا بسم الله بگو و بخور!"😁
این قدر حرفش را قبول داشتم ، بسم الله گفتم و آب را خوردم.
خندید و گفت : "چرا انقدر ساده ای و حرف من رو باور میکنے؟"
گفتم : "شما هر چی بگے من قبول میکنم!😃♥️"
نه تنها من بلکه تمام بچه های بسیج اینطور بودند...🕊
#شهید_مصطفے_صدرزاده ♡
راوی دوست و شاگرد شهید
#توصیه_شهید
#سالگرد_شهادت
┄┅┅❅❁❅┅┅💚
https://eitaa.com/gsalambarshohada
🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄
#خاطره_شهید
مادرش ختم سوره ی واقعه برداشت؛ به این نیت که اگر قرار است پسرش شهید شود، روز عاشورا باشد و گریه ای که می کند😭 برای سیدالشهداء باشد.
محمود که رفت منطقه، عکسش را قاب گرفت 🖼️و نصب کرد روی دیوار🧱.
روز عاشورا که فرا رسید، مادر هنوز خبر نداشت که محمود شهید شده😢. نگاه کرد به قاب عکسش که از قبل آماده اش کرده بود و دست هایش را رو به آسمان بلند کرد🤲.
: خدایا، هنوز منو قابل ندونستی که دعام رو مستجاب کنی 😢…
چند روز بعد دعای مادر مستجاب شد؛ خبر شهادت محمود را در روز عاشورا برای مادر آوردند.
راوی : مادر شهید
#شهید_محمود_اخلاقی
این مادر ابتدا زرتشتی بودند و در نوجوانی مسلمان میشوند
┄┅┅❅❁❅┅┅💚
https://eitaa.com/gsalambarshohada
🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄
#خاطره_شهید
همیشہباوضوبودموقعشهادتهمباوضوبود
#دقایقےقبلازشهادتشوضوگرفتوروبہ
منگفتانشاءاللہآخریشباشہ..
#شھیدمحمودرضابیضایی
┄┅┅❅❁❅┅┅💚
https://eitaa.com/gsalambarshohada
🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄
🇮🇷بسم رب الشهدا و الصدیقین🇮🇷
🌷#مـعـرفـی_شــهــدا💞
شهیداسماعیل دقایقی سرواوی
تولد_۹ بهمن ۱۳۳۳ بهبهان، ایران
درگذشته_۲۸ دی 1366 شلمچه، خوزستان
مزار شهید:_ امیدیه، استان خوزستان
وفاداری_ نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران
شاخه نظامی_ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
سالهای خدمت۱۳۵۸ تا۱۳۶۶درجه _سرلشکر پاسدار
یگان _نیروی زمینی سپاه پاسداران
فرماندهی_ لشکر ۹ بدر
جنگها و عملیاتها _جنگ ایران و عراقـ
🌸صلوات هدیه به این شهید🌸
#الهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم
🇮🇷#خـــاطــره_شـــهــیــد.💞
سال 52 كه از زندان آزاد شد
مصمم تر هوشتيارتر و پخته تر شده بود
و تجربه هاي پر بهايي اندوخته بود. و كار و روشنگري اش را با پيچيدگي و درايت بيشتري انجام مي داد.
از او پرسيدم:در زندان چه خبر بود؟
پاسخ داد: هيچ خبري نبود! اينها يك طبل تو خالي بيش تر نيستند. من از زندان استفاده كردم.
پرسيديم: چه كار كردی؟
در پاسخ نمونه ای از كارهايش را چنين بيان نمود: زندانباني بود كه مي خواست درس بخواند. كم كم با او رياضي و فيزيك كار كردم..!
آن زندانبان دوست اسماعيل شده بود و بعد از آزادي اش از او سراغ مي گرفت
و به ديدارش مي آمد. اسماعيل هم خوش حال از اين كه در زندان هم تأثير گذار بوده است:
✿بي گناهي كم گناهي نيست در ديوان عشق
يوسف از دامان پاك خود به زندان مي رود
✧28دی
ســالــروز شـهــادت
شــهـیـد
اســمـــاعـــیـل دقــایــقـی🌷🇮🇷
┄┅┅❅❁❅┅┅💚
https://eitaa.com/gsalambarshohada
🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄
🌷#خــاطـره_شــهــیــد
وقتی حضرت امام (ره) فرمودند: به یاری پاسداران در کردستان بروید، دیگر سر از پا نمیشناخت. وقتی از گذشته خودش حرف میزد، داستان «حر» را بازگو میکرد، خودش را حر نهضت امام (ره) میدانست. میگفت: حر قبل از همه به میدان کربلا رفت و به شهادت رسید، من هم باید جزء اولینها باشم. در همان روزهای اول جنگ قبل از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آوازه شهامتش به گوش بزرگانی همچون شهید چمران و سید «مجتبی هاشمی» فرمانده گروه مجاهدین اسلام رسیده بود
نحوه شهادت
همرزم شهید نقل میکند: هفدهم آذرماه 1359 برای عملیات و آزادی بخشهایی از آبادان به سمت جاده ماهشهر رفتیم. از کانال عبور کردیم و در سکوت به سنگرهای دشمن نزدیک شدیم، عملیات موفق بود. 300 کشته از نیروهای دشمن در منطقه افتاده بود. اما با روشن شدن هوا نیروهای تحت امر بنیصدر از ما پشتیبانی نکردند و با پاتک نیروهای دشمن مجبور به عقبنشینی شدیم. شاهرخ در سنگر ماند تا نیروها بتوانند به عقب برگردند. با شلیکهای پیاپی آرپیجی و هدف قرار دادن تانکهای دشمن مانع از پیشروی آنها میشد. چند تانک دشمن را منهدم کرد. ساعت 10 صبح بود فشار دشمن هرلحظه زیادتر میشد. برای زدن آرپیجی بلند شد. بالای خاکریز رفت، یکدفعه صدایی آمد. گلوله تیربار تانک به سینه شاهرخ اصابت کرده بود. او روی خاکریز افتاده بود. حفرهای در سینه او ایجاد شده بود و خون زیادی از بدن او خارج میشد. هرچه او را صدا زدم، پاسخی نمیداد. میخواستم پیکرش را به عقب برگردانم که نتوانستم. عراقیها نزدیک شدند، مجبور شدم برگردم. پیکر شاهرخ روی زمین افتاده بود. عراقیها بالای سر او رسیده بودند و از خوشحالی هلهله میکردند.
همان شب تلویزیون عراق پیکر بدون سر او را نشان داد. گوینده عراقی گفت: ما شاهرخ، جلاد حکومت ایران را کشتیم. دو روز بعد دوباره حمله کردیم. به همان خاکریز رسیدیم. اما هیچ اثری از پیکر شاهرخ نبود. هرچه گشتیم بیفایده بود. او از خدا خواسته بود همه گذشتهاش را پاک کند. میخواست چیزی از او نماند. پیکر شهید شاهرخ هرگز پیدا نشد و مزارش به وسعت روح بلند و مرام و مروت غیرقابل وصفش، تمامی خاکهای ایران اسلامی را در برگرفت.
همانگونه که خودخواسته بود، همچون حر کربلا، جزء اولین شهدای جنگ تحمیلی 8 ساله شد و به آرزویش رسید
🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان
و شهید شاهرخ ضرغام صـلوات🌼
┄┅┅❅❁❅┅┅💚
https://eitaa.com/gsalambarshohada
🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷#مـعـرفـی_شــهــدا
شــهـــیــد رضا حاجی زاده
نام پدر : رجبعلی
محل تولد : آمل
تاریخ ولادت: ۱۳۶۶/۶/۱۰
تعداد فرزندان: یک فرزند دختر (فاطمه حلما) و یک فرزند پسر (محمد طه)
تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۰۲/۱۷
محل شهادت: حلب سوریه- خان طومان
مدت عمر: ۲۹سال
محل مزار : گلزار شهدای آمل (تاسال۹۹ مفقودالاثر بودند).
🌷#خـاطــره_شــهـیــد
مادر همسر شهید حاجی زاده:
قبل از اینکه خبر شهادتش را بشنویم فاطمه حلماء (دختر شهید) در خانه راه میرفت میگفت بابا رضا شهید شده. دلم میریخت میگفتم این بچه چه میگوید؟! بعد از چند روز که آقا رضا زنگ نزد به قول ما شمالیها گوشهایم دراز شد که چطور بچه متوجه شده بود؟!
وقتی رضا رفت به سوریه عده ای به من میگفتند چقدر به شما پول دادند؟ من هم میگفتم: این چه حرفیه؟ بچههای ما به خاطر اسلام رفتند، به خاطر ناموس و خانم حضرت زینب(س) رفتند. آیا یک میلیارد هم بدهند جای شوهر را برای دخترم و پدر را برای بچههایش میگیرد؟ آنها به خاطر امنیت من و تو رفتند آن وقت شما این حرفها را نزنید.
شهادت آقا رضا خیلی برایمان سخت است. او دامادی بود که نه اخم میکرد و نه در عصبانیتها صدایش را بلند میکرد، نمازش به موقع بود. در کل می توانم بگویم جوانی بود که ما لیاقت نداشتیم بیشتر از این کنارش باشیم. همیشه به او میگفتم عزیزالله از بس جوان خوبی بود. رضا واقعا آدم دیگری بود.
🌷#وصــیـــت_نـــامـــه
با سلام و صلوات به محضر منجی عالم بشریت حضرت صاحبالزمان عجل الله و نائب بر حقش امام خامنهای و شهدای اسلام و ایران، به خصوص شهدای مدافع حرم.
اینجانب رضا حاجیزاده فرزند رجبعلی در صحت و سلامت کامل عقلی وصیتنامه خود را مینویسم، من نمیخواهم که عمرم بیثمر باشد و مرگم یک مرگ عادی، مرگی میخواهم که در راه اسلام و ایران اسلامی باشد.
من به خاطر منطق خویش برای دفاع از اسلام و حریم اهلبیت علیه سلام وارد جنگ با دشمنان اسلام شدم و با عشق و علاقه و رضایت کامل جان خویش را فدای این راه مینمایم و میروم تا انتقام سیلی حضرت زهرا سلام الله را بگیرم.
من از مردم ایران میخواهم تفرقهاندازی نکنید، با هم متحد باشید، دین اسلام را سربلند نگهدارید، به دوستان و آشنایان توصیه میکنم نماز اول وقت و با حضور قلب بخوانید.
پدر و مادر را گرامی و محترم بدارید، از طهارت و معصومیت خود شدیداً حراست و پاسداری کنید، پیوند به ائمه اطهار علیه سلام و بهخصوص امام هشتم را مستحکم کنید و خدای متعال و مهربان را در همه حال به یاد داشته باشید.#شهــــــدآء
┄┅┅❅❁❅┅┅💚
https://eitaa.com/gsalambarshohada
🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷#مـعـرفـی_شــهــدا
شهید محمود مراد اسکندری
نام پدر :احمد
ولادت: 1366/1/3
شهادت: 1394/11/12
محل شهادت : سوریه عملیات نصر2
🌷#خــاطـره_شــهــیـــد
زمین سنگلاخ سوریه
وقتی وارد سوریه شدیم برای عرض ادب به بارگاه حضرت زینب سلام الله و حضرت رقیه سلام الله رفتیم. وقتی حسابی دلمان ابری و دیدگانمان بارانی شد عهد کردیم که تا جان در بدن داریم نگذاریم حریم آلالله ذرهای غبار شرک داعشی بگیرد.
بعد از آن رفتیم و در گردان و دسته خود مستقر شدیم. فردا صبح برای شناسایی محیط پیرامون حرکت کردیم، هنوز چند قدمی نرفته بودیم که دیدم محمود پوتینهایش را از پا درآورد و با پای برهنه به راه افتاد...
محمود بدون پوتین و ما با پوتین و مدام میپرسیدیم چرا این کارو میکنی آقا محمود؟
هنوز چند متری بیشتر نرفته بودیم که دیدیم محمود نشست و شروع به گریه کرد، هر چی اصرار میکردیم بلند نمیشد، چند نفری زیر بغلش و گرفتیم و بلندش کردیم… بلند بلند گریه میکرد و میگفت؛ خدایا حضرت زینب سلام الله چطور این مسیر سنگلاخی رو با پای پیاده با بچههای کوچک راه رفته آن وقت من چندمتر بیشتر نمیتوانم راه بروم
🌷#وصــیـــت_نـــامـــه
محمود وصیت کرده بود او را در کنار عمویم به خاک بسپاریم تا شفاعت او شامل حالش شود، سنگ مزار عمو هم بعد از ۳۴ سال آسیب دیده بود برای همین آن را تعویض کردیم و سنگی مانند سنگ مزار برادرم برای آن تهیه کردیم و هر دو مزار شبیه به هم و با یک نام مانند دو قطعه یک پلاک در کنار هم قرار گرفتند.
#شهــــــدآء
┄┅┅❅❁❅┅┅💚
@gsalambarshohada
💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷#مـعـرفـی_شــهــدا
شهید محمود مراد اسکندری
نام پدر :احمد
ولادت: 1366/1/3
شهادت: 1394/11/12
محل شهادت : سوریه عملیات نصر2
🌷#خــاطـره_شــهــیـــد
زمین سنگلاخ سوریه
وقتی وارد سوریه شدیم برای عرض ادب به بارگاه حضرت زینب سلام الله و حضرت رقیه سلام الله رفتیم. وقتی حسابی دلمان ابری و دیدگانمان بارانی شد عهد کردیم که تا جان در بدن داریم نگذاریم حریم آلالله ذرهای غبار شرک داعشی بگیرد.
بعد از آن رفتیم و در گردان و دسته خود مستقر شدیم. فردا صبح برای شناسایی محیط پیرامون حرکت کردیم، هنوز چند قدمی نرفته بودیم که دیدم محمود پوتینهایش را از پا درآورد و با پای برهنه به راه افتاد...
محمود بدون پوتین و ما با پوتین و مدام میپرسیدیم چرا این کارو میکنی آقا محمود؟
هنوز چند متری بیشتر نرفته بودیم که دیدیم محمود نشست و شروع به گریه کرد، هر چی اصرار میکردیم بلند نمیشد، چند نفری زیر بغلش و گرفتیم و بلندش کردیم… بلند بلند گریه میکرد و میگفت؛ خدایا حضرت زینب سلام الله چطور این مسیر سنگلاخی رو با پای پیاده با بچههای کوچک راه رفته آن وقت من چندمتر بیشتر نمیتوانم راه بروم
🌷#وصــیـــت_نـــامـــه
محمود وصیت کرده بود او را در کنار عمویم به خاک بسپاریم تا شفاعت او شامل حالش شود، سنگ مزار عمو هم بعد از ۳۴ سال آسیب دیده بود برای همین آن را تعویض کردیم و سنگی مانند سنگ مزار برادرم برای آن تهیه کردیم و هر دو مزار شبیه به هم و با یک نام مانند دو قطعه یک پلاک در کنار هم قرار گرفتند.
#شهــــــدآء
┄┅┅❅❁❅┅┅💚
@gsalambarshohada
💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷 #مـعـرفـی_شــهــدا
شهید عبدالمطلب اکبری
تاریخ شهادت :1365/12/04
#خــاطــره_شــهــیـــد
آمد کنارم نشست و گفت: «حاج آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟»
گفتم: «بفرمایید»
عکس یه جوون بهم نشون داد و گفت: «اسمش عبدالمطلب اکبری بود. زمان جنگ توی محلهی ما مکانیکی میکرد و چون کر و لال بود خیلیها مسخرهاش میکردند. یک روز با عبدالمطلب رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش "غلامرضا اکبری".
عبدالمطلب کنار قبر پسر عمویش با انگشت یک چارچوب قبر کشید و رویش نوشت: "شهید عبدالمطلب اکبری".
ما تا این کار او رو دیدیم زدیم زیر خنده و شروع کردیم به مسخره کردنش. عبدالمطلب هم وقتی دید مسخرهاش میکنیم و به او میخندیم بنده خدا هیچ نگفت.
فقط نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشتهاش را پاک کرد.
بعد سرش را انداخت پائین و آرام از کنارمان بلند شد و رفت.
فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگر ندیدیمش.
۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش را آوردند.
جالب اینجا بود که دقیقا همانجایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش را کشیده بود و ما مسخرهاش کرده بودیم.
وصیت نامهاش خیلی سوزناک بود
👇💔
" بسم الله الرحمن الرحیم "
یک عمر هر چی گفتم به من میخندیدند.
یک عمر هر چی میخواستم به مردم محبت کنم، فکر کردند من آدم نیستم و مسخرهام کردند.
یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی گرفتند، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم.
اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام امام زمان عج حرف میزدم.
آقا خودش بهم گفت: تو شهید میشی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد.»
#شهــــــدآء
┄┅┅❅❁❅┅┅💚
@gsalambarshohada
💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷 #مـعـرفــی_شـــهــدا
شهید_سیدحسین_صادقی
تولد : نهم آبان 1339
شهادت :چهاردهم آبان 1361
در عملیات محرم توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت تركش گلوله تانک به شهادت رسید.
پیکرش در مزار پایین زادگاهش به خاک سپرده شد.
🌷 #خـــاطـــره_شـــهــیـــد
جانباز محمدحسین شهبازی از شهید سید حسین صادقی چنین روایت میکند؛
روزی در جبهه دیدم که سید حسین صادقی یک کاغذی در دست دارد و نام بچه ها را در آن نوشته است از او پرسیدم که این چه کاغذی است و تو در داخل آن چه می نویسی ؟
وی در جواب گفت: که من در این کاغذ اتفاقی که برای بچه ها در جبهه خواهد افتاد می نویسم( شهید جانباز اسیر).
از وی پرسیدم که حسین من در کدام گروه قرار دارم ؛وی در جواب گفتم تو جانباز خواهی شد من در جواب گفتم که می شود اسم مرا هم در گروه شهدا بنویسی ؟
حسین در جواب گفت: من نام تو را در گروه شهدا می نویسم ولی تو جانباز خواهی شد.
وقتی من به کاغذی که در دست داشت نگاه کردم اسم خودش را در گروه شهدا نوشته بود و خودش هم در عملیات محرم به درجه رفیع شهادت نایل آمد. من نیز به درجه رفیع جانبازی نایل آمدم.
جالب اینکه هرچه حسین درباره دیگر بچه ها داخل آن نوشته بود درست بود.
شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان
و #شهید_سیدحسین_صادقی صـلوات🌼
#شهــــــدآء
┄┅┅❅❁❅┅┅💚
@gsalambarshohada
💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄