ای که قلبت ز سینه گشته جدا
از غم ماجرای کرب و بلا
رخ مپوشان ز ما که خون خدا
وصل کرده به یکدگر ما را
هان بیا تا یکی شویم... بیا!
مرز "ظلم" است بین "دشمن" و "ما"
مرز این جبهه نیست صوم و صلات
مرز این جبهه نیست خمس و زکات
تا لب تشنگیِ آب فرات
باز باشد همیشه راه نجات
رمز وحدت شده است راز حیات
مرز "ظلم" است بین "دشمن" و "ما"
وقت جنگ از چه دم زنی جز خون؟
وقت عشق از چه غیر شعر جنون؟
هر چه "رب" در جهان شود افزون
"قل تعالَوا" و "لَااتَّخِذ مِن دون..."
حُرِّ مِنّا کجا و دشمن دون
مرز "ظلم" است بین "دشمن" و "ما"
جنگ ما جنگ رفعت است و سقوط
زین سبب می زنیم بعد هبوط
سنگ وحدت به جبهه ی جالوت
"ربنا اننا.." دعای قنوت:
بشکند سنگ آه تُنگ سکوت
مرز "ظلم" است بین "دشمن" و "ما"
شیعه را جز گِلِ علی گِل نیست
گِل حیدر به جز غم دل نیست
غم دل جز به عشق حاصل نیست
عشقِ بی جور یار کامل نیست
جور یاران اگر چه مشکل نیست
مرز "ظلم" است بین "دشمن" و "ما"
هر که از داغ و سوگ غزه سرود
تار من او شده من او را پود
یار ما هر که راه غزه گشود
غزه را هر که دید و ساکت بود
دشمن است ار چه دائما به سجود
مرز "ظلم" است بین "دشمن" و "ما"
جبهه ی حق گشوده بال و پرش
تا به مغرب رسیده هان خبرش
هر که با ظلم رو برو سپرش
خم نگردد برای کس کمرش
تاجِ دُرِّ #مقاومت به سرش
مرز "ظلم" است بین "دشمن" و "ما"
#غزه #جبهه #مقاومت #نان_شب_ایران #وحدت
#دلاوار
#Letter4u2024
♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷
💠 @h_abasifar
هزار قطرهی اشک از غم حسین (ع) بریز
بدون یاد #فلسطین بههیچ میارزد...
#جبهه_حسین
#دلاوار
♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷
💠 @h_abasifar
حسین علیه السلام به لب های تشنه ی علی اصغر اشاره کرد...
یزیدیان گفتند ما چگونه با طفل شیرخوار صحبت کنیم؟
شمر به حرمله نگاه کرد...
......
گفتند ما چگونه سخن با علی کنیم؟
زد حرمله صدا که منم هم کلام او...
#دلاوار #علی_اصغر علیه السلام
♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷
💠 @h_abasifar
به لطف عشق علی عاشقم خدا شده است
سرم به جرم علی بودنم جدا شده است
چنان به خاک یکی گشته است جان و تنم
که نینوا ز غمم نای پرنوا شده است
به مُهر حضرت ثارالله است خاموشیم
وگرنه آنکه شنیده است مبتلا شده است
خیال خال تو با خود به شام خواهم برد
وداع حضرت زینب چنین ادا شده است
چه دید در لب خونین تو که بعد از آن
همیشه گریهی ارباب باصدا شده است
صفات حضرت احمد به جلوه آمده است
تمام کرب و بلا پر ز مصطفی شده است
ز بس که آینهات را شکسته بود عدو
درون آینه تکرارِ "تو" ، "شما" شده است
ستارههای تو در آسمان صحرا ریخت
نشان راه تو والشمس و والضحی شده است
چنان به سینه خویشت حسین چسبانید
که گفت دشمن تو: کشته هر دوتا شده است
نداشت تربت صحرای کربلا قیمت
به مُهر مِهر علیاکبرش طلا شده است
که خون پاک علیاکبر است رمز نجات
هر آنچه داشت پیمبر به او عطا شده است
#دلاوار
♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷
💠 @h_abasifar
"تو" رفتیّ و "شما" تشریف آوردی علی جانم
تو "جان" رفتی و "جانان" بازمیگشتی به آغوشم...
#علی_اکبر
#دلاوار
♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷
💠 @h_abasifar
در پیش چشم ماست دوباره کبوتری
در #غزه خون سرخ تو می جوشد از سری
برپا کنیم از غم تو روز محشری
از داغ شیرخوار تو و داغ دختری
امسال می رویم ولی طور دیگری
از کربلا به سوی فلسطین حسین حسین...
شد بازیِ اکاسره (1) بر هم علی علی
شد وقت انتقام فراهم علی علی
موسی کنارِ عیسیِ مریم علی علی
هر کس که از مبارزه زد دم علی علی
گوییم از نجف به دو عالم علی علی
از کربلا به سوی فلسطین حسین حسین...
هر دل که کرده #غزه هلاکش بگو بیا
از هر کجاست خانه و خاکش بگو بیا
گر نیست از مبارزه باکش بگو بیا
هر کس که هست فطرت پاکش بگو بیا
بر گردن اوفتاده پلاکش بگو بیا
از کربلا به سوی فلسطین حسین حسین...
تا جز تو نیست در دل ما عشق هیچکس
فرقی نمی کند که چه سان می رود نفس
باید شکست قفل و در و سقف این قفس
باید جهان به سوی تو باشد ز پیش و پس
ما میرویم منزل ما غیرت است و بس
از کربلا به سوی فلسطین حسین حسین...
وقت من و تویی وسط ساز جنگ نیست
فرقی میان شیعه و قوم فرنگ نیست
در غزه دست کودک و زنها تفنگ نیست
بمب و گلوله پاسخ پرتاب سنگ نیست
ما جبهه ایم مرز من و ما به رنگ نیست
از کربلا به سوی فلسطین حسین حسین...
یک روز بر خیام حسین آب و راه بست
لعنت به شمر پست و یزیدان زر پرست
هر روز کربلاست همیشه حسین هست
عهدی است این که می رود امروز روی دست
فریاد می زنیم به مشّایه مست مست
از کربلا به سوی فلسطین حسین حسین...
1) جمع کسری (سلاطین و فرزندان انوشیروان را میگفتند)
#غزه #Letter4u2024
#دلاوار
♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷
💠 @h_abasifar
پر شد از انواعِ شیطان پلید
دور آن رجاله ی ملعون یزید
هر یکی از آن یکی بی اصل تر
هر یکی آن دیگری را بُد پدر
هر کدام از هر چه حیوان پست تر
هرچه پستی بیشتر شد مست تر
شد یزید از شوق اینان بی قرار
گفت پر کن ساقی و جامی بیار
روز بد مستی ست ما را جام ده
می به این سلطان خون آشام ده
گفت سوغاتی که آورده مرا
هان چه آوردید از کرب و بلا
هر چه در این جنگ غارت کرده اید
زانِ شاه است و شماها برده اید
هر که غارت کرده هرچه از حسین
پیش ما خواهد شد او چون نور عین
می دهم هر چیزی از دشت بلا
پیش ما آرید هم وزنش طلا
شد به پا در کاخ شامی ولوله
شد بلند از مرد و زنها هلهله
هر کسی آمد جلو با دست پر
مثل وقتی آب می بیند شتر
یک نفر شمشیر داد و دیگری
نیزه ای آورد از نام آوری
آن یکی را بود یک خنجر به دست
آن یکی را خنجری دیگر به دست
پیش آمد یک نفر از آن میان
جای سجده روی پیشانی عیان
یک زره را کرد تقدیم امیر
گفت یا رب این غنیمت را بگیر
من نخواهم از تو ای شه سیم و زر
حق دهد پاداش من را بیشتر
دیگری آمد سپر در دست بود
داد او را شه طلا و مست بود
هر که از اصحاب، غارت کرده بود
از جهاز رزم و تیغ و تیر و خود
پیش آورد و طلایش را گرفت
مزد پستی و دغایش را گرفت
ناگهان آمد به نعلینی کسی
گفت سهمم بیشتر باشد بسی
زد صدایش با تعجب شاه شام
از چه بیش است این غنیمت ای غلام
گفت این نعلین حُر لشکر است
شد جدا از ما و با دشمن نشست
شد به ناگه همهمه در جمعیت
حر چگونه دیده این را مصلحت؟
کز سپاه حق شده ناگه جدا
با حسین بن علی شد همصدا؟
ناگهان از تخت خود پا شد یزید
برق از چشمانِ مستش می پرید
زد به شمشیرش سر سرباز را
تا نگوید بین مردم راز را
اینکه یک فرمانده چون حُر زین طرف
رفته آن سو می برد از ما شرف...
گفت دیگر از برای شاه خویش
هان چه آوردید پیش آرید پیش
پیش آمد یک حرامی مذهبی
با مهار اسب آن شبه نبی
گفتش ای ارباب شامی ها بگیر
این مهارِ اسب حیدر را بگیر
چون نماند از او و اسبش هیچ چیز
شد تنش چون هر چه بر تن ریز ریز
هم علی بود و پیمبر در زمین
انتقام بدر و خیبر شد چنین
سکه ها بر روی او پاشید شاه
کل کشیدند از چنین لطفی سپاه
پیش آمد بعد از او پستی دگر
با قبایی کوته و خونین به بر
شد یزید از دیدن او خنده رو
گفت آخر قصه ی این را بگو
گفتش این را یک جوان پوشیده بود
یک جوانی کش زره بر تن نبود
چون حسن در جنگ شد فریادِ او
قاتل ازرق شد و اولاد او
نوجوانی بود اما مرد بود
لشکر ما را خزانی سرد بود
جسم او آخر شد از هم بند بند
داد واعماه از او می شد بلند
می شنید این قصه ها را مو به مو
آمده هم خشم و لبخندش به رو
گفت ساقی باز جام تلخِ می
تا شود این ماجرای تلخ طی
چشم مستش دید در دستی علم
گفتش آن را هم بیاور پیش، هم
این علم را هان بگویید از که هست؟
رد شمشیری ندارد جای دست
گفت این را تشنه ای در دست داشت
اذن جنگیدن ولی با ما نداشت
آمد آبی را بگیرد از فرات
تا دهد طفلان عطشان را نجات
تیرباران شد کنار علقمه
ناله می زد یا علی یا فاطمه
شد کُلَه خود از سرش یک آن جدا
یک نفر آمد جلوتر بی هوا-
گفتش این خودِ اباالفضل است این
چون که افتاد از سرش روی زمین
سدی از لشکر سر راهش زدیم
هم عمودی بر سر ماهش زدیم
چون پدر شد فرق او از هم جدا
شد برادر را کمر زین غم دو تا
شد یزید از این خبر خوشحال تر
شد خیالش راحت از خشم پسر
گر که بود عباس زنده بعد از این
نام شامی پاک می شد از زمین
گفت دیگر چیست ما را در بساط؟
غیر مشک خالی از آب فرات
پیش شه آورد انگشتی نهاد
گفت این انگشتر خیرالعباد
از پیمبر برده بود ارث این یکی
می مکید آن را به وقت تشنگی
یک نفر هم کرد در آن قوس و کش
گوشوار کوچکی را پیش کش
پیش آمد یک کماندار از کنار
روی دستش مهد طفلی بی قرار
پیرهن در دست آمد دیگری
دست آن یک بود پاره معجری
نوبت سرها رسید و آمدند
آن حرامی ها که سر بر نی زدند
هر سری را پیش او انداختند
پیش از این بر جسم ایشان تاختند
شد یزید از فرط مستی بی زبان
شد به دستش چوب خشک خیزران
ناگهان آمد صدایی بس حزین
آهی از دخت امیرالمومنین
کای حسین ای نور چشم مصطفی
پور مکه ای تو فرزند منا
چشم خود بگشا که زینب آمده است
نور در تاریکی شب آمده است
چشم بگشا در میان شامیان
چون کنم باطل به چشم حق عیان
ای یزید ای کبر مطلق بر زمین
ای که بر ما می کنی ظلم این چنین
فکر کردی چون که بر ما شد ستم
گشته دل خون، سینه گشته پر ز غم
فکر کردی چون که دنیا با شماست
حق شما و با شما دست خداست؟
فکر کردی چون که ما را چون کنیز
بسته ای دستان، تویی ما را عزیز؟
هان غلط کردی و نشنیدی ز ما
نعره ی هیهات ها در کربلا
مهلتت داده که باری بیشتر
بر سرت آتش بباری بیشتر
ظلم کردی بر خودت نی بر کسی
ما چو طوفانیم و تو خار و خسی
می رسد روزی که ما جمعیم باز
در کنار حق نشسته بر فراز
حسبنا الله است امروزم شعار
گر شعاری به از این داری بیار
#دلاوار
پا در رهی نهاد که با سر حسین رفت
آن ره که در میانهی آن طفل، پیر شد
خود رفت تا به شام که رسوا شود یزید
باور مکن که حضرت زینب اسیر شد...
#دلاوار
♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷
💠 @h_abasifar
بسم رب الحسین
ببین عرش معلی را... ببین از اسب افتاده
تمام سنت و قرآن و دین از اسب افتاده
همین که نام حیدر در میان دشت خون آمد
علیها بر زمین خون بر جبین از اسب افتاده
برای کشتن اولاد زهرا آمدند اینها
که اینسان تیر تیز و تیغ کین از اسب افتاده
به جنگ با خدا ابلیس آمد با سپاهش که
چنین عمامهی حبل المتین از اسب افتاده
میان آن حرامیهای بیمقدار از خود کس
نپرسیده چرا ماه اینچنین از اسب افتاده
میان خون خود رقصیده دیدم مرد میدان را
ندیدم کس پشیمان و حزین از اسب افتاده
کنار علقمه در گودی گودال و هر جایی
از این خاک مقدس حق ز زین از اسب افتاده
الهی کور میگشتم نمیدیدم جدا از هم
تمام حاء و نون و یاء و سین از اسب افتاده
نیفتاده کسی از اصل خود در کربلا اما
همه خوبان عالم بر زمین از اسب افتاده...
#دلاوار
♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷
💠 @h_abasifar
در خاک، هم مرزیم و در دین #خون_شریکیم
مستیم و در دستان گلچین خون شریکیم
از فرش تا عرش معلی هم صدائیم
در راه حق بالا و پایین، خون شریکیم
ما را دعا جز مرگ اسرائیل هیهات...
اینگونه ما با مرغ آمین خون شریکیم
تا قله ی کرب و بلا هم جبهه هستیم
بر زین و هم افتاده از زین خون شریکیم
بر خاک ما جاری شد از مهمانمان خون
در ماتم این داغ سنگین خون شریکیم
ما را جدا از هم نخواهد دید چشمی
ما با شهیدان فلسطین خون شریکیم
#جبهه_حسین
#دلاوار
♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷
💠 @h_abasifar
نمی فهمم خودم را سخت در هول و ولا هستم
نمیدانم که ام بهر چه ام من یا چرا هستم؟
نمی بینم به جز قحطی درونم سالیانی هست
میان خویش و خویشم گم شدم ای "من" کجا هستم؟
چنان از دست من بیرون شده افسار نفسم که
دمی شیطان پرستم گاه مردی با خدا هستم
هزاران نوحِ دعوت شد غریقِ نفس طوفانم
میان کشتی اش گه دور از موج هوا هستم
شبی با تیغ بر بالین حق مجنون و بی باکم
شبی حق را میان تیغ دشمن جان فدا هستم
شبیه مرده ای در دست غسالم که بی پروا
بچرخاند به هر سویی که خواهد ... بی صدا هستم
گمان کردم که می فهمم جهان را دیگران را هم
نمی فهمم خودم را هم که از خویشم جدا هستم
الهی عفو از راهی که بی یاد تو پیمودم
خدا را شکر گاهی در مسیر کربلا هستم
#دلاوار
♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷
💠 @h_abasifar
کجاست لرزه به قلبی که هست دست خدایش؟
کجاست سستیِ پایی که سر شده است فدایش؟
کجاست آن نفسی که ز سینه کرده رهایش؟
بگو که باز نگردد ز سینه باز هوایش...
هر آن کسی که نباشد ز ظلم و ننگ ابایش
به هر کسی که در این دهر عشق ندیده
بگو که مرغ سعادت ز بخت اوست پریده
بداند آنکه غمِ عشقِ دوست چشیده
نیاید آهِ پشیمانی از گلوی بریده
بگو بیاید اگر در بر است تیغ بلایش
اگر میان معرکه خاموش و غرق سکوتی
اگر به خواب شدی یا اسیر نانی و قوتی
گَهِ قیام به سجده اگر شدی به سقوطی
گر آرمان فلسطین نبود ذکر قنوتی
بگو برون کند آن شرک را ز زیر عبایش
رسیده بر دل آزادگان جنون فلسطین
که جوش میزند آگاهی از درون فلسطین
شده است جبههی شیطان کنون زبون فلسطین
نشسته موسیِ غزه به نیلِ خونِ فلسطین
که بشکند سر فرعون را به ضرب عصایش
شده است وقت بیانِ کلامِ آخر دنیا
بگو بگو که بیاید سلامِ آخر دنیا
رسیده باز مسیحی به #شام_آخر دنیا
همیشه بوده از اول پیامِ آخر دنیا:
خوشا به حال کسی که رسد به کربُبلایش
#جبهه_حسین #خون_شریکیم #غزه
#دلاوار
♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷
💠 @h_abasifar