eitaa logo
اقتصاد فرهنگی
5.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
137 فایل
در میانه‌ یک جنگ تمام عیار ترکیبی مطالب کانال کپی‌رایت ندارد! ارتباط: حسین عباسی‌فر @h_abbasifar تبلیغات حرام است! 😊 "دکتر نیستم" https://virasty.com/ABBASIFAR
مشاهده در ایتا
دانلود
استاد شهید مرتضی مطهری: اما بينش ماوراءِ علمىِ مذهب زاده ی خودآگاهىِ عميق انسانِ بيدارشده ی امروز است؛ كه شكستهاىِ 📌 ليبراليسم بى‏بندوبار بورژوازى غربى را 📌 و قيدوبند قالب‏ريزى ماركسيسم را 📌 و ناتوانى ساینتیسم در جانشينى ايدئولوژى را 📌 و تزلزل وحشتناك عقل در پاسدارى و توجيه اخلاق را 📌 و پوچى اكونوميسم در حل همه دشواريها و پاسخ به همه نيازهاى انسان را 📌 و ... را پشت سر نهاده تا "انسانِ شى‏ء شده"، در ماترياليسم و "حيوان اقتصادى شده" در بورژوازى غربى، 💠 به خويشتن فطرى خود به عنوان "انسان خدايى" بازگردد و با تكيه بر آن لطيفه ی نهايى، كه 💠 نوعيتِ آدمى را ممتاز مى‏سازد 💠 و ارزش مى‏آفريند 💠 و براى رهايى از حصارهاى طبيعتِ اشياء، بي تابى مى‏كند 💠 و براى ديدن جهان و فهمِ زندگى، نگاهى ديگر مى‏بخشد خود را از سقف كوتاه عالمى كه علم بر فراز انديشه و پرواز آدمى بسته است، فرا بَرد. 💠 @h_abasifar
به جز اقتصاددانان لیبرال و کسانی که خودشان جزء دهک‌های بالاهستند و یا دوست دارند جزء دهک‌های بالاباشند بقیه مردم فطرتا گزینه یک را انتخاب می‌کنند. پ‌ن: امام خمینی: در اسلام مالکیت به گونه‌ای‌ست که همه تقریبا در یک سطح قرار می‌گیرند شهید صدر: در نظام اقتصادی اسلام اختلاف در طبقه داریم اما اختلاف طبقاتی خیر 💠 @h_abasifar
قانون نانوشته 💠 @h_abasifar
دروغ‌های نجومی 💠 @h_abasifar
آزادی! 💠 @h_abasifar
ریشه فساد 💠 @h_abasifar
تمدن و اقتصاد اسلامی 💠 @h_abasifar
مافیا 💠 @h_abasifar
جبر یا آزادی؟ 💠 @h_abasifar
ایلان ماسک شو! 💠 @h_abasifar
مانتوها جلوباز باشد! 💠 @h_abasifar
تقدیم به فرزندان نازنین شهدا یاد دارم که لقمه‌ای را گرفت راهِ گلو خانه شد یکسره پریشانی مثل وقتی که باد در گیسو... یک نفر سوی آشپزخانه دیگری زد به پشت او محکم مادرش جیغ و ناله می‌زد که چه کسی می‌رسد به فریادم؟ خُردسالی میان این آشوب گفت مادر عروسکم گم شد پیرمردی به خواب خوش می‌دید مزرعه غرق عطر گندم شد ناگهان در سکوت و حیرت رفت همه جا در کرور ثانیه‌ها با صدایِ جوانِ خوشرویی کُندتر شد عبور ثانیه‌ها نازنین را گرفت در آغوش شکمش را کمی فشار آورد لقمه بیرون پرید از حلقش روی لب‌هایِ‌غم، بهار آورد شام‌ِخود را یکی‌یکی خوردند هر کسی خورد و گفت شکر خدا ظرف خواهر هنوز پُر بود و پاشُدو بُردو گفت شکر خدا چقدَر صحنه‌ی قشنگی بود کاسه‌ی آب و نور و آئینه زیر قرآن و باز بوسیدن دست در دست... سینه بر سینه رفت و می‌گفت می‌روم چون شیر سوی کفتارها تو می‌دانی تو ولی مثل آهویی پیش این بچه شیر می‌مانی می‌روم... راستی بیار آن را آری آن چفْیه‌ای که داد روضه‌ها رفته با من این چفیه ناگهان یاد روضه‌ای افتاد.... *** رفت و ماندیم دورِ این سفره جایِ خالیِّ ماه ما قابی‌ست شد زمین از او آسمانِ زمینِ ما ست رفت و دیگر نمانده توی گلو لقمه‌های بزرگ و کوچک هم.... پایِ دشمن به خانه باز شود نشناسد بزرگ و کودک هم..... نازنین رفته بود مدرسه تا بشود مثل مادرش دانا طعنه‌ی کودکی ولی آزُرد خاطرِ نازنینِ خانه‌ی ما اشک او روزهای پی در پی جاری از چشم‌های نازش بود چفیه را می‌گرفت از عمه چفیه‌ای را که جانمازش بود عمه یک روزِ سرد آمد و گفت سر کن آن چادر سیاهت را آنقدر نور، مثلِ خورشیدی که نبینند رویِ ماهت را رفت و تابوت و استخوان را دید دست بر صورت قشنگش زد عمه او را گرفت با تابوت بوسه بر پرچم سه رنگش زد یاد دارم که بُغضِ کودکی‌اش را گرفت راه گلو گفت حالا که من یتیم شدم به‌فدای سه ساله‌ات بانو 💠 @h_abasifar