eitaa logo
هاد
5هزار دنبال‌کننده
255 عکس
90 ویدیو
21 فایل
(وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ) هم جهت با قاعده های عالم زندگی کنیم
مشاهده در ایتا
دانلود
با ورق زدنش پازل تصوير حاج قاسم كامل می شد،‌ مانند تصوير جلدش، وجودش پر از صلابت و غرور بود، از كتاب مي‌گويم.از عمادِ "فائز و آمنه"، مختارِ گروه "فتح" و حاج رضوانِ "حزب الله" و البته برای من قاسم سليمانیِ "لبنان".... عماد با آوارگان فلسطين هم دم و بزرگ شده بود. سختی روزگار آوارگان و زبون شدن آنها را با تمام وجود درك كرده بود. در 16 سالگی معاون گروه های فتح در منطقه الشياح لبنان بود. روحيه ی انتقادی و انتقادپذيری و تواضع ويژه او را ديدم. مردی كه سايه اش مقاومت را اداره می كرد،‌ و وجودش فقط عماد بود. حاج رضوان مثل جادوگرهای قصه نبود،‌ كه وردی بخواند و درب ها به رويش باز شود. جادوگری او در صبوری فراوان و ابتكار و اقدام به موقع اش و در تجربه و شكست و برخاستن مجدد بعد از شكست نهفته بود. مغنيه فكر اسرائيل را می خواند و در صحنه مبارزه با اسرائیل یک شطرنج باز ماهر بود. در جنگ 33 روزه اسرائیل با توهم از بين بردن پايگاه موشكی حزب الله جنگ را آغاز کرد،‌ غافل از آنكه انبارهای خالی را بمب باران كرده است و فرمانده امنيتی حزب الله عقب نشينی اسرائيل از تمامی خاك لبنان را رقم زد. او مترجم تمامی جلسات در دمشق و عراق و لبنان بود،‌ فارسی اش سليس و رسا بود طوری كه هيچ كس نمی توانست حدس بزند متولد لبنان است. از جايگاه او در حزب الله هیچ کس حتی خانواده اش چیزی نمی دانستند و حتی سيدحسن نصرالله در مصاحبه ای، حضور عماد مغنيه را در حزب الله تكذيب كرده بود. با این كتاب از ياسر عرفات و فرماندهان گروه فتح، صف و...اطلاعات خوبی كسب می كنيد.   ✍الهام رخشنده @haad1442
زنبق هاي عاشق/منيرسادات موسوي/نشر نيستان متحیرم از صبر و استقامت جوانان و نوجوانانی که در دفاع مقدس مجروح شدند، قطع نخاع شدند... متحیرم از بغض در گلو مانده ی زنی كه از جوانش هيچ خبري نداشت، همسرش یا پسرش... متحیرم از سرنوشت نوجوان 17 ساله اي كه در زمان ترک خرمشهر در اثر اصابت موشك دشمن بعثی، پدر و مادرش را از دست می دهد و خودش قطع نخاع می شود و تنها برادرش عبدالله مفقود می شود. متحیرم از قاسم که همه این سالها کلامی نگفته و متخصصین نمي دانند اين نگفتن ها ارادي ست يا غير ارادي ... عبدالله برادر قاسم، همو که مفقود است، نامزدي دارد كه همه ي كوي و برزن را به دنبال او گشته، فرزانه در اين سرگرداني ها به نيروي امدادي بيمارستان تبديل شده و تنها چیزی که خوشحالش می کند، مداواي مجروحین است. بي خبري فرزانه خواننده را صفحه به صفحه جلو مي‌برد. آیا عبدو زنده‌ست؟ شهيد شده؟ اسير شده؟ امان از لحظه اي كه فرزانه عبدو را پيدا می کند... مطالعه اين كتاب را به تمام كساني كه به شرح جنگ و عشق اهتمام دارند،‌ و به دنبال دیدن عظمت کار گروه هاي تفحص هستند و روايت چشم انتظاري ها مرهمي بر وجودشان است، و به کسانی كه هنوز دِين ما به جانبازان را متوجه نشده اند، توصيه مي كنم. ✍️الهام رخشنده دوست @haad1442
براي ديدن اقوام پدري راهي جاده مخصوص كرج شديم، هر چه گشتيم اسمي از جاده ي مخصوص نبود و بعد از گيج شدن و دور خود چرخيدن دريافتيم نام آن به شهيد لشگري تغيير يافته است. عصباني از تغيير نام بي مقدمه و بدون اطلاع و حتي هيچ پرانتزي.... كتابي به دستم رسيد با نام ، جلد او را كه ديدم متوجه شدم خاطرات آزاده خلبان حسين لشگري است. شروع به خواندن كردم، حسبن لشگري كيست كه خياباني در تهران به نام اوست؟ لشگري چه خصلتي شگفتي داشت كه او را *سيدالاسرا* ناميدند. لشگري را اين بار نه از زوايه اسارتش در عراق، بلكه از نگاه همسري جوان با فرزند چند ماهه روايت مي كند. منيژه از 18 سال فراق سخن مي گويد، از همسري كه فقط يك سال و نيم با او زندگي كرد و بعد، 18 سال در فراق او به انتظار نشست. دختري از خانواده متمكن تهراني كه انقلاب نشده و حتي شروع رسمي جنگ اعلام نشده همسر خود را از دست مي‌‎‌دهد. منيژه از شروع زندگي اش مي گويد، از خلق نِكو و رفتارهاي مومنانه پسر تحصيل كرده‌ي امريكا... او شروع زندگي اش از دزفول بود و جدا از خانواده ي پر از مهرش.. منيژه روايت مي كند، براي آرمان‌ها و خاك ميهن‌ چگونه استوار ماند و ثابت قدم ادامه داد. او چندين چند بار از هر طرف تشويق به ازدواج شد و با آنكه 15 سال اسمي از لشگري در صليب سرخ نبود، صبر كرد و علي اكبرش را بزرگ كرد. لشگري 15 سال فقط به خاطر *نگفتن جمله‌ي درخواستي رژيم بعثي، كه شروع كننده ي جنگ، ايران بوده است،* بدون هويت سپري كرده است. منيژه سال به سال از خود و پسرش عكس مي گرفته تا روند تغييرش در برگي از تاريخ ثبت شود، تا همگان بدانند مديون و مرهون چه كساني در زندگي هستيم. او دچار مشكلات روحي و جسمي شد تا ايران سربلند باشد، و نهايتا با برگشتن حسين لشگري شروع جديد زندگي اش كليد خورد. مردي با 70 درصد جانبازي و آثار روحي شكنجه هاي بي وقفه و حتي شكاف عميق عاطفي بين خودش و او و پسري كه 18 سال پدر نديده است و حالا سال اول دندانپزشكي دانشگاه تهران درس مي خواند.  حسين لشگري با خواب هاي پي درپي از شكنجه ها، هر شب را با قفل شدن اعضاي بدنش سپري مي كرد كه يكي از آن شبها بعد از 10 سال آزادي از زندان هاي مخوف رژيم بعث، بدن بي حركت ماند و راه نفس در گلو بسته شد. *خواندن اين كتاب را براي كسانيكه ماندن را در تسليم مي بينند، بُرد را در وادادگي، و براي رسيدن به خواسته هاي پوچشان اقتدار ملي را له مي كنند، توصيه مي كنم. براي همه ي مردم عزيزمان كه بدانند انقلاب اسلامي با چه افرادي و چه روحيه اي روي پا ماند و 42 ساله ست با اقتدار چون كوهي محكم و كشتي بزرگ در درياي پراز امواج ايستاده است.* بهمن 1402 ✍️الهام رخشنده دوست https://ble.ir/haad1442
از وقتي خودم را شناختم به دنبال دانستن سرگذشت نام هاي معروف در حرم امام رضا عليه السلام بودم. همیشه می خواستم بدانم گوهرشاد كيست که مسجدی در داخل حرم دارد؟ اسماعيل طلا کیست که در صحن انقلاب سقاخانه دارد؟ مرحوم نخودكي چرا مزارش در پايين پاي زائران است؟ شيخ حر عاملي چه نقشی در تاریخ داشته؟ مزار کوچک آیت الله تهرانی چرا همیشه معطر است؟ هر زمان در سفر مشهد با گروهي همراه مي شدم تمام اين سوالات را از آنها مي پرسيدم تا بدون زحمت و شب بيداري به جواب سوالاتم برسم و البته كه همیشه وقتم را هدر داده بودم. اين بار آستين همت را بالا زدم و از گوهرشاد شروع كردم، نه از سرچ هاي اينترنتي بلكه كتاب كه بهترين منبع برای مراجعه ست. *نام کتاب: بانوگوهرشاد نویسنده: مژگان شيخي انتشارات: قدياني* گوهرشاد از نوادگان مغول است و در جواني عروس تيمور لنگ مي شود. او 17 سال در جنگ هاي وحشتناك و خوف آور تيمور شركت داشته و با ديدگان خود همه ي صحنه هاي دلخراش جنگ ها را مشاهده كرده است. گوهرشاد که از شرایط موجود مردم سمرقند بسیار متاثر بود، از هر فرصتي استفاده مي كرد تا به آنها ياري برساند. پس از مرگ تيمور و پس از کش و قوس های فراوان بالاخره شاهرخ همسر گوهرشاد ولیعهد شد و آرامشی حاکم شد و سودای كشور گشايي و خونريزي پایان یافت. گوهرشاد در زمامداري كشور ذي نفوذ شد. او ساخت مسجد را با معماري قوام الدين شيرازي در كنار حرم امام رضا آغاز کرد و تمام زمين هاي اطراف را براي بناي مسجد خريداري کرد. گوهرشاد چند مزرعه، قنات،‌ مغازه، روستا و مكان هاي ديگر را وقف هزینه های مسجد مي كند. او در هرات نیز مصلا، كتابخانه و مدرسه ي بزرگي را بنا کرد و سرانجام در همان مصلا دفن شد. *گوهرشاد به من آموخت حتي مي تواني در بین قوم مغول باشي ولي خلاف جهت آب حركت كني، آنها ويران كنند و تو قادر به ساختن باشي. مي تواني از تهديدِ وصلت با پسر تيمورِ خونريز، فرصت آباداني را بیافرینی و نامت در هميشه ي تاريخ جاودانه بماند. گوهرشاد تمام تلاش خود را جهت حفظ و بقا ارزش هاي فرهنگي- مذهبي ايران انجام داد و او الگوی هر آن کسی است كه وقتي در سختي و مشقت مي ماند به بهترين راه برون رفت از مشکل فكر می كند و هم رنگ نشدن با جماعت از اولين مقدمات رفع مسئله است. خوانش كتاب را به هر آنكه جوياي روحيه ي مقاومت، و خواستار فهم قدرت زنانه و علاقه مند به شناخت روح بزرگ طبيعت يعني موجوديت زن است توصيه مي كنم.* ✍️الهام رخشنده دوست بهمن 1402 @haad1442