eitaa logo
هادی ملک پور
147 دنبال‌کننده
51 عکس
34 ویدیو
0 فایل
کانال اشعار و آثار و دل نوشته ها
مشاهده در ایتا
دانلود
ای روح شعر ! ... از فورانت به ما بده یک شمه از شمیم روانت به ما بده ما مستمند های در خانه ی تو ایم یک تکه نان ز گوشه ی خوانت به ما بده ما را به دره می برد این راه نابلد از نور چشم راه نشانت به ما بده ایمان هم از عصاره ی جان تو خلق شد یک جرعه از عصاره ی جانت به ما بده جامی از آن صراحی ناب صحیفه را با طعم دل نشین بیانت به ما بده ما گوشمان خمار مناجات های توست از آن شراب روح تکانت به ما بده بار غمت بضاعت این شانه ها که نیست سهمی ازآن به رسم امانت به ما بده سینه زنیم گریه ولی چیز دیگری است جایی میان گریه کنانت به ما بده ما کشتگان تیر غم و غمزه ی توایم مست از فراز های ابو حمزه ی تو ایم @haadimalekpoor
بیا نگاه تو از هر بهار زیباتر زماه روشن شبهای تار زیباتر شکفتن گل اگر انتهای زیبایی است نگاه کردن لبخند یار زیباتر اگر به چشم ببینم هزار فصل بهار یکی کنارتو ... از صد هزار زیباتر! و خط به خط غزلم منتظر نشسته تو را که نیست حالتی از انتظار زیباتر طلوع سبز تو از پشت کوهها زیباست شکوه آمدنت در غبار زیباتر برای آینه ماندن قرار لازم نیست که هرچه دل بشود بیقرار زیباتر هوای دیدن رو تو را اگر دارم نصیب من شود از روی دار زیباتر! صفای هرقدمت من دگر چه می خواهم کدام لحظه ز دیدار یار زیباتر؟ وخط به خط غزلم معتبر به نام شماست و چیست دیگر از این اعتبار زیباتر ؟ @haadimalekpoor
تا کی دلت از گردش ایام بگیرد بگذار که این غصه سرانجام بگیرد مگذار که پژمرده شود غنچه ی نورس لبخند بزن گل ز تو الهام بگیرد تا باغ معطر ز نفس های تو باشد تا چشمه زلالی تو را وام بگیرد روی تو روا نیست که در ابر بماند این ماه بنا نیست که هر شام بگیرد باید که علی در پی یک چاره بگردد زانوی خمش قوت اقدام بگیرد یاسی! …ولی از دست خزان هیچ عجب نیست رخسار تو نیلوفر اگر نام بگیرد یک بار اگر لب بگشایی به دعایی شاید دل دردانه ات آرام بگیرد با داغ تو بغضی است که انگار قرار است هر لحظه سراغی ز نفسهام بگیرد دیروز ندادند جوابی به سلامم فردا دلم از طعنه و دشنام بگیرد @haadimalekpoor
غزلی قدیمی خاری به چشمهای من انگار می کِشی وقتی که آه ... از  دل خونبار می کشی با زانوان بی رمقت راه می روی بر شانه بار غصه ی بسیار می کشی گویی برای چشم تو سویی نمانده است کین گونه هی تو دست به دیوار می کشی! شانه به موی دختر دردانه می زنی دستی بر آن نگاه گهر بار می کشی جاروی خانه ... پخت غذا ... روز آخری ... داری چقدر از بدنت کار می کشی...؟ این رو گرفتن تو مرا کشت! ... از چه رو معجر به روی دیده و رخسار می کشی؟ از این نفس نفس زدنت خوب واضح است دردی که از جراحت مسمار می کشی ای قبله ی کبود! که با هر نگاه خود طرحی ز آتش در و دیوار می کشی خود را درست لحظه ی پرواز از قفس من را شبیه مرغ گرفتار می کشی دیگر به غیر مرگ دعایی نمی کنی حالا که آه ،  از دل خونبار می کشی @haadimalekpoor
خون می رود ز چشم ترم پای رفتنت پشتم خمید پای تماشای رفتنت ای با شتاب عزم سفر کرده صبر کن خانه هنوز نیست مهیای رفتنت نجوای سجده های تو عجل وفاتی است همواره از خداست تمنای رفتنت ذکر بریده ی تو گواه بریدن و حال قنوت های تو گویای رفتنت یا از خدا بخواه بمانی و یا مرا زنده مخواه فاطمه فردای رفتنت ای کاش غصه های دلت اینقدر  نبود تا ماندنت رقم بخورد جای رفتنت با هر نفس به پیرهنت رنگ گل نشست شد هر نفس جواب معمای رفتنت بسته کتاب عمرعلی را وداع تو هربرگ آن رسیده به امضای رفتنت @haadimalekpoor
تا آخرین نفس که توانی در این تن است داغت امانتی است که بر شانه ی من است رفتی و داغ دامن ما را رها نکرد یاد تو در دل من و اشکم به دامن است چون شمع ذره ذره دلم آب شد ولی در دل هنوز شعله ی امید روشن است جان می سپارم و دم آخر دلم خوش است دیدار تو مقارن این جان سپردن است یک سال و نیم خواهر تو مرد و زنده شد یک سال و نیم کار دلم غصه خوردن است سنگ از مصیبت تو دلش آب می شود دل های دشمنان تو از جنس آهن است مویی که شانه گشت به دستان فاطمه(س) دیدم که غرق خون شده در چنگ دشمن است رفتی و بین این همه نامرد و بی حیا یک مرد هم نبود بگوید مزن زن است @haadimalekpoor
تا آخرین نفس که توانی در این تن است داغت امانتی است که درسینه ی من است رفتی و داغ دامن ما را رها نکرد یاد تو در دل من و اشکم به دامن است چون شمع ذره ذره دلم آب شد ولی در دل هنوز شعله ی امید روشن است جان می سپارم و دم آخر دلم خوش است دیدار تو مقارن این جان سپردن است یک سال و نیم خواهر تو مرد و زنده شد یک سال و نیم کار دلم غصه خوردن است سنگ از مصیبت تو دلش آب می شود دل های دشمنان تو از جنس آهن است مویی که شانه گشت به دستان فاطمه(س) دیدم که غرق خون شده در چنگ دشمن است رفتی و بین این همه نامرد و بی حیا یک مرد هم نبود بگوید مزن زن است @haadimalekpoor
در حسرت تو خون شده چشم نگارها ای انتظار آخر چشم انتظار ها ای راز گریه های سر جانماز ها ذکر لبان خشک همه روزه دار ها ای آشنا تر از همه، این دیده کور باد نشناخته اگرچه تو را دیده بارها خار طمع به چشم و به پا ریسمان ترس افتاده ایم بی تو در این گیر و دارها جز اشک ناشیانه و جز آه پشت آه دیگر چه انتظار ز ماتازه کارها!؟ کار دل از ترحم دلدار هم گذشت زنگار دارد آینه جای غبار ها پاییزمان شدند و گلاویزمان شدند سرمی رسند بی تو یکایک بهار ها مشتی پیاده در دل این جاده مانده ایم رحمی به ما نکرد کسی از سوار ها دل کاش جز مسیر تو راهی بلد نبود شد درد سر برای من این اختیار ها هر روز ای قرار دل مردم جهان فریاد می کشند تو را بی قرارها تاری ز موی یار دل زار را بس است این ما و این گلوی مهیای دارها باید فقط  به دور تو پروانه وار گشت در دور بی توقف این روزگارها @haadimalekpoor