هدایت شده از قرارگاهبچههایفاطمه(س)|شهرستانرباطکریم
بسمهتعالی
برادر گرامی،
جناب آقای رضا آئینی
با سلام و احترام،
بدینوسیله انتصاب شایسته جنابعالی را به عنوان مسئول ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات شهرستان رباطکریم تبریک عرض مینمایم.
بیشک، تعهد، شایستگی و تجارب ارزنده شما در این حوزه، زمینهساز پیشبرد اهداف متعالی این ستاد خواهد بود. از درگاه خداوند متعال، توفیقات روزافزون شما را در خدمت به آستان مقدس اهلبیت (ع) و اعتلای فرهنگ ایثار و ارادت به ساحت مقدس عتبات عالیات مسألت دارم.
با آرزوی موفقیت و سربلندی
حرمشهدایگمنام|رباطکریم
السلامعلیالحسینوعلیعلیبنالحسینوعلیاولادالحسینوعلیاصحابالحسین❤️ 💐جشن ولادت سرداران ک
جلسهاولموضوعمنبرآدابالصلاة.mp3
48.86M
سخنرانیهیئتهفتگی۱۴۰۳/۱۱/۱۹
موضوعمنبر#آدابالصلاة
#میرزاابوالفضلمرادی
●○
#سخنرانی🔊!
•
‹ @HAARAMSHOHADA ›
حرمشهدایگمنام|رباطکریم
سخنرانیهیئتهفتگی۱۴۰۳/۱۱/۱۹ موضوعمنبر#آدابالصلاة #میرزاابوالفضلمرادی ●○ #سخنرانی🔊! • ‹ @HAARAMS
#پیشنهاد_دانلود
حتماگوشکنیدشاهدتغییردرخودخواهیدشد!
صبحکهبيدارمیشويم
ازواجباتِماستسلامٌعلیالحسين💚✨️
-صلیاللهعلیکیااباعبدلله
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خطا رفتم ، ببخش منو❤️🩹: )؛
#حسین_ستوده
وقتی حرفهای حضرت آقا رو رصد میکنیم، میبینیم داره بر اساس نیاز جامعه و وضعیت جامعه حرف میزنه ولی ما داریم با حالِ خودمون، نَفسِ خودمون، کِیفِ خودمون، کوکِ خودمون، سایت خودمون، دهنسرویسی همدیگه از همدیگهمون، حالگیری از همدیگهمون، برند و تابلو و نام و آرم خودمون حرف میزنیم؛ کاری به حرف آقا نداریم که! آقا یه طرف میره، ما هم یه طرف... . ما باید برگردیم تو مردم.
حاج حسین یکتا
~🌷🕊
#شهیدابراهیمهادی:
باید اینقدر در راه خدا کار کنیم
اینقدر در راه خدا فعالیت کنیم
که وقتی خودش صلاح دید؛
پای کارنامه مارا امضا کند
و شهید شویم!
#اللهمعجللولیکالفرج
#شهدا
#خاطࢪات_شهداء
حرمشهدایگمنام|رباطکریم
#قصه_دلبری #قسمت_یازدهم دنبال آدم بی ادعایی می گشتم که به دلم بنشیند در چار چوب در ، با روی ترش ک
#قصه_دلبری
#قسمت_دوازدهم
با اعتماد به نفس صدایش را صاف کرد :«ولی من فکر می کنم خیلی هم به هم میخوریم !»
جوابم راکوبیدم توی صورتش :« آدم باید کسی که می خواد همراهش بشه ، بهدلش بشینه !»
خنده پیروزمندانه ای سر داد . انگار به خواسته اش رسیده بود :«یعنی این مسئله حل بشه ، مشکل شمام حل میشه ؟!»
جوابی نداشتم ...
چادرم را زیر چانه محکم چسبیدم و صحنه را خالی کردم .
از همان جایی که ایستاده بود ، طوری گفت که بشنوم :«ببینید ! حالا این قدر دست دست می کنید ، ولی میاد زمانی که حسرت این روزا رو بخورید !»
زیر لب با خودم گفتم «چه اعتماد به نفسی کاذبی»
اما تا برسم خانه ، مدام این چند کلمه در ذهنم می چرخید :
«حسرت این روزا !»
مدتی پیدایش نبود ، نه در برنامه های بسیج ، نه کنار معراج شهدا .
داشتم بال در می آوردم . از دستش راحت شده بودم
کنجکاوی ام گل کرده بود بدانم کجاست
خبری از اردوهای بسیج نبود ، همه بودند الا او ..
خجالت می کشیدم از اصل قضیه سر در بیاورم.
تا اینکه کنار معراج شهدا اتفاقی شنیدم از او حرف می زنند
یکی داشت می گفت :«معلوم نیست این محمد خانی این همه وقت توی مشهد چی کار می کنه !»
نمی دانم چرا ..!
یک دفعه نظرم عوض شد!
دیگر به چشم یک بسیجی افراطی و متحجر نگاهش نمی کردم .
حس غریبی آمده بود سراغم . نمی دانستم چرا این طور شده بودم
#اینکتابدرکتابخانهیحرمشهداموجودمیباشد
صبحکهبيدارمیشويم
ازواجباتِماستسلامٌعلیالحسين💚✨️
-صلیاللهعلیکیااباعبدلله