eitaa logo
حرم‌شهدای‌گمنام|رباط‌کریم
1.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
76 فایل
حـ❤️ـرم‌شهدای‌شهرستان‌رباط‌کریم؛بوستان‌معلم 💡اطلاع‌رسانی‌مراسمات‌وبرنامه‌ها لینک‌ناشناس: https://daigo.ir/secret/2246445064 🛑پل‌ارتباطی‌باشمامخاطبان‌گرامی @OMIDJAFARY2906 🔷️آیدی‌جهت‌تبلیغات @GOMSHODE_20 ♦️جهت‌کمک‌مالی: 5892107046118249 بچه‌های‌فاطمه‌س
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمه‌تعالی برادر گرامی، جناب آقای رضا آئینی با سلام و احترام، بدین‌وسیله انتصاب شایسته جنابعالی را به عنوان مسئول ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات شهرستان رباط‌کریم تبریک عرض می‌نمایم. بی‌شک، تعهد، شایستگی و تجارب ارزنده شما در این حوزه، زمینه‌ساز پیشبرد اهداف متعالی این ستاد خواهد بود. از درگاه خداوند متعال، توفیقات روزافزون شما را در خدمت به آستان مقدس اهل‌بیت (ع) و اعتلای فرهنگ ایثار و ارادت به ساحت مقدس عتبات عالیات مسألت دارم. با آرزوی موفقیت و سربلندی
صبح‌که‌بيدار‌می‌شويم ازواجباتِ‌ماست‌سلامٌ‌علی‌الحسين💚✨️ -صلی‌الله‌علیک‌یا‌اباعبدلله
وقتی حرف‌های حضرت آقا رو رصد می‌کنیم، می‌بینیم داره بر اساس نیاز جامعه و وضعیت جامعه حرف می‌زنه ولی ما داریم با حالِ خودمون، نَفسِ خودمون، کِیفِ خودمون، کوکِ خودمون، سایت خودمون، دهن‌سرویسی همدیگه از همدیگه‌مون، حال‌گیری از همدیگه‌مون، برند و تابلو و نام و آرم خودمون حرف می‌زنیم؛ کاری به حرف آقا نداریم که! آقا یه طرف می‌ره، ما هم یه طرف... . ما باید برگردیم تو مردم. حاج حسین یکتا
~🌷🕊 : باید اینقدر در راه خدا کار کنیم اینقدر در راه خدا فعالیت کنیم که وقتی خودش صلاح دید؛ پای کارنامه مارا امضا کند و شهید شویم!
حرم‌شهدای‌گمنام|رباط‌کریم
#قصه_دلبری #قسمت_یازدهم دنبال آدم بی ادعایی می گشتم که به دلم بنشیند در چار چوب در ، با روی ترش ک
با اعتماد به نفس صدایش را صاف کرد :«ولی من فکر می کنم خیلی هم به هم میخوریم !» جوابم راکوبیدم توی صورتش :« آدم باید کسی که می خواد همراهش بشه ، به‌دلش بشینه !» خنده پیروزمندانه ای سر داد . انگار به خواسته اش رسیده بود :«یعنی این مسئله حل بشه ، مشکل شمام حل میشه ؟!» جوابی نداشتم ... چادرم را زیر چانه محکم چسبیدم  و صحنه را خالی کردم . از همان جایی که ایستاده بود ، طوری گفت که بشنوم :«ببینید ! حالا این  قدر دست دست می کنید ، ولی میاد زمانی که حسرت این روزا رو بخورید !» زیر لب با خودم گفتم «چه اعتماد به نفسی کاذبی» اما تا برسم خانه ، مدام این چند کلمه در ذهنم می چرخید : «حسرت این روزا !» مدتی پیدایش نبود ، نه در برنامه های بسیج ، نه کنار معراج شهدا . داشتم بال در می آوردم . از دستش راحت شده بودم کنجکاوی ام گل کرده بود بدانم کجاست خبری از اردوهای بسیج نبود ، همه بودند الا او .. خجالت می کشیدم از اصل قضیه سر در بیاورم. تا اینکه کنار معراج شهدا اتفاقی شنیدم از او حرف می زنند یکی داشت می گفت :«معلوم نیست این محمد خانی این همه وقت توی مشهد چی کار می کنه !» نمی دانم چرا ..! یک دفعه نظرم عوض شد! دیگر به چشم یک بسیجی افراطی و متحجر نگاهش نمی کردم . حس غریبی آمده بود سراغم . نمی دانستم چرا این طور شده بودم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
صبح‌که‌بيدار‌می‌شويم ازواجباتِ‌ماست‌سلامٌ‌علی‌الحسين💚✨️ -صلی‌الله‌علیک‌یا‌اباعبدلله