📖 #خاطرات_شهدا
📌 #ڪجایـد_مـردان_بـی_ادعـا
سید محمد بعد از ازدواج ؛
با خانواده بہ اهواز رفت ،
مدتها از او خبرے نداشتیم
همہ بہ دنبال فرصتے مےگشتیم
ڪہ بہ دیدار سید محمد و همسرش برویم .
سرانجام با آمدن عید و تعطیلات سال جدید
ما نیز اسباب سفر بستیم
و روانہ اهواز شدیم
و بعد از رسیدن به اهواز راهی خانہ محمد تقے .
من از زندگی محمد تصور دیگرے داشتم
و هیچگاه فڪر نمےڪردیم
ڪہ زندگے او اینگونہ باشد .
برای همین لحظه اے حیران شدم
و بـے اختیار قطرات اشڪ از گوشہ چشمم بہ پایین لغزید .
زندگے سید محمد خیلی ساده تر از آن چیزی بود
ڪہ حتی بتوان تصورش را ڪرد .
ڪل زندگے آقا تقے
در دو پتو خلاصہ مےشد
ڪہ یڪے زیر انداز و دیگری روانداز بود .
آنها حتے بالشے هم نداشتند
ڪہ زیر سرشان بگذارند .
آقا تقے اورڪتشو براے زیر سرش استفاده مےڪرد
و خانمش هم چادرشو زیر سرش مےگذاشت ۰۰۰
✍ ... بہ روایت مادر سردار شهید ، سید محمد تقے رضوے - معاونت مهندسے رزمے قرارگاه خاتم الانبیاء (ص)
#سردار_شهید_سید_محمد_تقے_رضوی 🕊
#یـادشهـدابـاصلـوات 🌹
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@habib_khoda
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[♥️]
صـوت مانـدگار از شهـید حسـن باقرے
کشور رو خـدا نگـه داشـته ✔️
امام زمـان (عج) نگـه داشـته ✔️
حتما گوش بدید🌸🍃
#یادشهـداباصلوات
@kasebe_amin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹هرکجا که گیر کردید امام زمان عج را
به حضرت زهرا سلام الله علیها قسم دهید...
🌹#شهید_عبدالحسین_برونسی
🌹#یادشهداباصلوات...
💢کانال خبری #شهدای_ایران
✅@shohadayeiran57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 ماجرای خداحافظی شهید همت با همسرش در آخرین دیدار
🔷️ همسر شهید همت درباره آخرین دیدار و خداحافظی با شهید همت می گوید: آن شب بریدن حاجی را دیدم. برخورد سرد او گویای همه چیز بود. به خودم لرزیدم، یک لحظه احساس کردم نکند آخرین شب دیدارمان باشد.
◇ حاجی گفته بود که صبح روز بعد ماشین جلوی منزل باشد. کمی زودتر بلند شد و خود را آماده کرد؛ اما ماشین نیامد.
◇ ساعت ۷ راننده بدون ماشین آمد و گفت: "ماشین دچار نقص فنی شده!" حاجی تا ساعت ۹ صبح در خانه ماند. دو ساعت تمام بی آنکه چیزی بگوید .
◇ قطرات پیوسته اشکی را که از گونه هایش جاری بود، دیدم. ماشین که از راه رسید حاجی آماده حرکت بود.
◇ وقت خداحافظی سرش را پایین انداخت و گفت: "خدا رو شکر ماشین دیر اومد و تونستم بیشتر پیش شما باشم! ... خب دیگه ما رفتیم. اگر ما رو ندیدی حلالمون کن."
◇ معنی حرفهای او را کاملا میدانستم. با اینحال گفتم: امکان نداره که شهید بشی.
◇ پرسید: "چطور مگه؟"
◇ گفتم: "باور نمیکنم خداوند در یک لحظه همه چیز بنده اش را از او بگیرد... "
◇◇ وقتی صدای حرکت ماشین به گوشم رسید، احساس از دست دادن او در قلبم قوت گرفت.
شهادت ۱۷ اسفند ۱۳۶۲
عملیات خیبر - جزیره مجنون
#شهید_محمدابراهیم_همت
#یادشهداباصلوات
@habib_khoda