«و اما توصیه و عرض ما به نامزدهای انتخابات؛ من به این حضرات محترم عرض میکنم: با خداوند خودتان عهد کنید که اگر موفق شدید و توانستید مسئولیّتی به دست بیاورید، کسان و کارگزاران خود را از کسانی قرار ندهید که ذرّهای با انقلاب زاویه دارند. آن کسی که با انقلاب، با امام راحل، با نظام اسلامی ذرّهای زاویه داشته باشد، او به درد شما نمیخورد؛ او همکار خوبی برای شما نخواهد بود. آن کسی که دلبستهی آمریکا باشد و تصوّر کند که بدون لطف آمریکا نمیشود قدم از قدم برداشت در کشور، او برای شما همکار خوبی نخواهد بود، او از ظرفیتهای کشور استفاده نخواهد کرد، او خوب مدیریّت نخواهد کرد؛ آن کسی که راهبرد دین و شریعت را مورد بیاعتنایی قرار بدهد، برای شما همکار خوبی نخواهد بود. کسی را انتخاب کنید که اهل دین، اهل شریعت، اهل انقلاب، اهل اعتقاد کامل به نظام باشد.»
🗓 ۱۴۰۴٫۰۴٫۰۵ (قبل از برگزاری دور اول انتخابات ریاست جمهوری دور چهاردهم)
#حکیم_الهی ❤️
@Habiliyan
🟢 انتقاد شهید مطهری از افسانهسازی درباره قهرمانان با تجلیل از سخنرانی دکتر شریعتی درباره این موضوع
🔸در بشر یک حس قهرمانپرستی هست، یک حسی هست که درباره قهرمانهای ملی و قهرمانهای دینی افسانه میسازد. (در شبهای عید غدیر که آقای دکتر شریعتی صحبت میکردند، یک بحث بسیار عالی راجع به این حسی که در همه افراد بشر برای اسطورهسازی و افسانهسازی و قهرمانسازی و قهرمانپرستی - آن هم به یک شکل فوقالعادهای - هست، ایراد کردند.)
🔹بهترین دلیلش این است که مردم برای نوابغی مثل بوعلی سینا و شیخ بهایی چقدر افسانه جعل کردند! مثلًا گفتهاند بوعلی سینا در مدتی که در اصفهان تحصیل میکرد، گفت صدای چکش مسگرهای کاشان در نیمههای شب نمیگذارد که من مطالعه کنم. یک شب دستور دادند که مسگرهای کاشان چکش نزنند، آن شب را گفت من آرام مطالعه کردم!
🔸حالا مردم درباره بوعلی سینا هرچه میخواهند بگویند بگویند، به کجا ضرر میزند؟ اما افرادی که شخصیت آنها شخصیت پیشوایی است و قول آنها، فعل و عمل آنها، قیام و نهضت آنها سند و حجت است، در اینها نباید تحریفی واقع بشود، در سخنشان، در شخصیتشان، در تاریخچهشان. درباره امیرالمؤمنین(ع) چقدر افسانه خود ما شیعیان بافتهایم!
🔹میگویند: شمشیر علی(ع) آنچنان سریع و نرم از فرق مرحب گذشت، تا به نمد زین اسب رسید و علی(ع) شمشیرش را بیرون کشید که خود مرحب هم نفهمید. خیال کرد ضربت کاری نشد. گفت: علی! همه پهلوانی تو همین بود؟ گفت: اگر راست میگویی خودت را تکان بده. تا مرحب خودش را تکان داد، یک قسمت از این طرف افتاد، یک قسمت از آن طرف. این طور افسانهها!
🔸مخصوصاً اروپاییها میگویند در تاریخ مشرق زمین مبالغه و اغراق زیاد است، و راست هم میگویند. این حس اسطورهسازی خیلی کارها کرده است. ما که نباید یک سند مقدس را در اختیار افسانهسازها قرار بدهیم. ما وظیفه داریم اینها را از چنگ این افسانهسازها بیرون بیاوریم.
📝 استاد مطهری، حماسۀ حسینی، ج۱، ص۷۷ (با تلخیص)
@Habiliyan
... و در هر قرنی و عصری حسین حضور دارد_هرکس که در صحنه او نیست، هر کجا که هست، یکی است، مومن و کافر، جانی و زاهد، یکی است...
#غزه 💔
@Habiliyan
6.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استاد پناهیان : اگر رزمندگان قسام در غزه در حال جنگ هستند بودند ، همین حالا اسلحه زمین میگذاشتند تا زیر تابوت شهید اسماعیل هنیه بروند
پس تشییع فردا بسیار با اهمیت است
هرکس که میتواند حتما شرکت کند....
مهم مهم مهم
به همه اطلاع بدهید: فردا ساعت ۸.۳۰ صبح؛ اقامه نماز رهبر انقلاب اسلامی بر پیکر شهید اسماعیل هنیه در دانشگاه تهران
پاییز چهارصد و یک یادت هست؟ روزهایی که فشار سنگین براندازان وابسته به اسراییل و آمریکا باعث شده بود بعضی ورزشکاران ایرانی جرات نکنند سرود ملیشان را بخوانند و با پرچمشان دور افتخار بزنند؟ دیکتاتوری شان یادت هست؟ یادت هست دهانت را میبوییدند مبادا گفته باشی تیم ملی را دوست دارم؟ حالا شادی یک ملت از پیروزی ناهید کیایی را ببین و از خودت بپرس چگونه آن همهمهها و فریادها و رجزخوانیهای خود پهلوان خوان براندازان وابسته به پول سعودی و اسراییل دود شد و به هوا رفت. حالا رقص سعید اسماعیلی را ببین و این را در خاطرت حک کن که اعتراض و مخالفت با نظام سیاسی حاکم حق تو ایرانی است اما هرکسی که به دولتی اجنبی وابسته شود در تاریخ ایران زنده به گور میشود.
@Habiliyan
وقتی پاخیتانوف، کنسول روس به ستارخان پیشنهاد کرد که بیرق کنسولخانه را به سر درِ خانه اش بزند تا در امان دولت روس باشد، ستارخان جمله ای گفت که در تاریخ ماند:
"ژنرال روس! من میخواهم که هفت دولت به زیر بیرق دولت ایران بیایند، من به زیر بیرق بیگانه نروم"
❤️وطن❤️
@Habiliyan
وارد عراق شدیم رفتیم سمت گاراژ ماشین ها برای رفتن به کاظمین ، رفیقم با یه پسر نوجون که موهای توی صورتش کامل درنیومده بود برای رفتن به کاظمین ده هزار دینار توافق کرد، رفتیم سمت ماشینش بعد از یه مقدار پیاده روی رسیدیم به ماشینش ، مسافرها هم فقط من و چهارتا رفقام بودیم، باید چند نفر دیگه جور میکردیم که زودتر راهی شیم تا به گرما نخوریم با یکی از رفقا رفتیم کمکش، نوجون راننده خیلی آروم بود و بنظرم شاید یکم خجالتی اصلا شبیه بقیه راننده های عراقی که تا حالا دیده بودم نبود بعضی وقت ها وقتی یه مسافر میدید با اشاره بهم میگفت برم باهاشون صحبت کنم، بعد از کلی معطلی با چند تا ترفند بالاخره ماشین رو با رفیقم پر کردیم و راهی شدیم، بعد از چند کیلومتر نگه داشت برای صحبونه، پیاده شدیم من صحبونه خورده بودم و منتظر بقیه بودم که یه دفعه دیدم این نوجون اومده پیشم و داره به پرچم حشدالشعی و شهدا اشاره میکنه و مدام میگه که «کل شیعه العراقی حشدالشعبی » تازه معلوم شد از اون عشق مقاومت هاست وقتی یکی یکی فرمانده های حشد رو که میشناختم با اسم گردان هاشون رو گفتم گل از گلش شگفت انگار رفیق هزارسالش رو پیدا کرده باشه اسمش رو پرسیدم و گفت عباسه بچه شهر کوت عراق، ماشین تکمیل بود و باید میرفتیم سریع رفت تو ماشین پشت فرمون و تا من جاگیر بشم دیدم گوشیش رو برداشته و عکس بکگراند صفحه گوشیش رو گرفته جلوم و با نگاهش اصرار داره که ببینمش، عکس رو دیدم یکم جاخوردم یه عکس خیلی قشنگ از آقا بک گراند گوشیش بود ، اصلا به تیپش نمیخورد متولد ۲۰۰۶ بود یعنی تازه ۱۸ سالش شده بود و به قول خودمون دهه هشتادی بود ، تیپش هم امروزی بود و اصلا شبیه بقیه عراقی ها نبود شروع به حرف زدن که کرد احساس کردم رفیقه ۳۰ ساله خودمه همینجوری که گوشی به دست رو به ما بود داشت میگفت که مقلد رهبریه و من هم هر جوری بود بهش حالی کردم که دمش گرم
همش احساس میکنم دوباره میبینمش آرزو که بر جوانان 😁 عیب نیست شاید اگه قسمت شد و توی رکاب حضرت بودیم یه روز بغل دستیم رو که نگاه کردم و عباس رو ببینم انشاءالله که اون رو دور نیست
@Habiliyan