eitaa logo
زندگی مومنانه
245 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
7 فایل
❁﷽❁ عَلاجِ دردِ مرا🌱●° عاشقآن دانَندفَقط♥ بہ ڪربَلآ بِرسم🕌 برنگردَم ان شاءلله😭 • • ♡ #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج♡ این کانال #وقف حضرت زهرا(س)ست💚 خادم: @Syyedmahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🍃🍃🍃 🍃 📚 🖌مردمانی که در سواحل اقیانوس اطلس زندگی می‌کنند به صید خرچنگ آبی مشغولند. آن‌ها خرچنگ‌هایی را که صید می‌کنند در سبد می‌اندازند. اگر فقط یک خرچنگ در سبد باشد، روی سبد درپوش می‌گذارند؛ اما وقتی چند خرچنگ صید کرده باشند، هرگز درپوش سبد را نمی‌گذارند. چون هرکدام از خرچنگ‌ها برای بیرون آمدن، دیگری را به کناری می‌کشد. بنابراین هرگز هیچ کدام موفق به فرار نمی‌شوند. این شیوه‌ی انسان‌های ناموفق است. آنها دست به هر کاری می‌زنند تا دیگران را از پیشرفت باز دارند و مانع جلو رفتن آنها شوند!! آنها برای نگه‌داشتن دیگران در سبد، از هر وسیله‌ای استفاده می‌کنند. ╌─═ঊঈ🌺ঊঈ═─╌
🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 📝داشتم گره‌های کور هندزفری‌ام را باز می‌کردم که افتادم وسط یک بحثِ اضطراری و گوشم را سپردم به خانم میانسالی که روی صندلی آبیِ مترو کنارم نشسته بود و با تلفن همراهش حرف میزد: -حالا چون همسرت ابراز علاقه‌ی کلامی بلد نیست یعنی بهت علاقه نداره؟! واسه همین میخوای جدا شی؟! میدونی من و همسرم شونزده ساله داریم باهم زندگی میکنیم، هیچوقت بِهَم نگفتیم چقدر همدیگرو دوس داریم اما میدونم وقتی میره تو آشپزخونه و زیر کتری درحال جوش و کم می‌کنه و چایی می‌ذاره یعنی دوستم داره ، وقتی از سرکار میادو جلو در جورابش و درمیاره که بوی خستگی‌هاش اذیتم نکنه یعنی دوستم داره ، وقتی بدون اینکه بگم برام خرجی می‌ذاره ینی دوستم داره....وقتی از سرکار میادو میرم استقبالش یعنی دوستش دارم وقتی غذای مورد علاقه شو درست می‌کنم...وقتی...." گره های هندزفری‌ام باز شده بود، دلم میخواست ادامه‌ی حرف‌هایش را خودم بنویسم. آهنگِ بی کلام بارانِ عشق را پِلِی کردم، دفترچه‌ام را در آوردم و نوشتم، گاهی باید دوست داشتن را خودمان پیاده کنیم، زیر فرش خانه، بین پول‌های توی کیفمان، توی جیب لباسمان، توی غذاهایی که میخوریم یا روی طاقچه های تمیزِ خانه و عکس‌های مهربان توی قاب عکس.... چرا همیشه، همه چیز را حاضر و آماده میخواهیم؟! چرا تلاش نمی‌کنیم با چشم باز به زندگی نگاه کنیم، یک سبد برداریم و دوستت دارم‌های ناگفته را لا به لای روزمرگی هایمان پیدا کنیم و بگذاریم لبِ طاقچه... نگاهم را توی مترو چرخاندم و مردها و زن هایی را دیدم که دوستت دارم هایشان را در قالب خستگی پوشیده بودند و دستشان پر از محبت بود ، نوشتم بعضی مردها دوست داشتن را می‌آورند می‌گذارند توی یخچال و به دست‌های خشک و خسته‌ی مرد میانسالی نگاه کردم که نایلونِ پر از میوه را نگه داشته است، نوشتم بعضی زن ها دوستت‌دارم‌هایشان را در آغوش می‌گیرند و به مادری که ثمره‌ی عشقش را در آغوش گرفته لبخند زدم.... ابراز محبت کلامی تمامِ دوست داشتن و تنها نشانه ی عاشق بودن نیست ، گاهی باید سکوتِ پر از محبت اطرافیانمان را براساس رفتارهایشان ترجمه کنیم و جمله ی "او دوستم ندارد" را به دستِ فراموشی بسپاریم.... ✍ نازنین عابدین پور ╌─═ঊঈ🌺ঊঈ═─╌
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 📚 🌼🍃ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ . ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ . 🌼🍃ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ ، که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد ! ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺑﺨﻮﺍﺑﺪ . ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ،ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود. 🌼🍃ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدنﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ . ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑه ﺨﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ . ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪنکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ. ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند: ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟ ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ ‏(ﺧﺮ ‏) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ . 🌼🍃ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و.... ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید . 🌼🍃ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ می شود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺎﻥ می آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ . ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ ! 🌼🍃ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕوید: ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ... 🌼🍃ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست ، ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست 🌼🍃هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست... ╌─═ঊঈ🌺ঊঈ═─╌
📚 پس گناهانم کجا رفت در روایتی آمده: چون روز قیامت شود، عبد را به جایگاه حساب درآورند، و نامه عمل او را که پر از گناه است به دست چپ وی دهند. عبد وقت گرفتن نامه به خاطر عادتی که در دنیا داشته « بسم اللّٰه » به زبان جاری کند و با خواندن خدا به رحمت، نامه را بستاند، چون بگشاید آن را سپید یابد و هیچ نوشته‌ای در آن نامه به نظرش نیاید، گوید: اینجا نوشته‌ای نیست تا بخوانم. فرشتگان گویند: در این نامه سیئات و خطاهایت نوشته بود، ولی به برکت این آیه زایل شد و حضرت عزت از تو گذشت. 📚 عبرت آموز، حسین انصاریان ━━━━━━━━━ ✤ @haddiskasa
🌿حضرت عیسی بن مریم علیه السلام با جمعی در جائی نشسته بود، مردی هیزم شکن از آن راه با خوشحالی و خوردن نان می گذشت، حضرت عیسی علیه السلام به اطرافیان خود فرمود: شما تعجب ندارید از این که این مرد بیش از یک ساعت زنده نیست ولی آخر همان روز آن مرد را دیدند که با بسته ای هیزم می آید تعجب کردند و از حضرت علت نمردن او را پرسیدند. او بعد از احوالپرسی از مرد هیزم شکن، فرمود: هیزمت را باز کن، وقتی که باز کرد مار سیاهی را در لای هیزم او دید، حضرت علیه السلام فرمود: این مار باید این مرد را بکشد ولی تو چه کردی که از این خطر عظیم نجات یافتی؟ گفت: نان می خوردم فقیری از مقابل من گذشت، قدری به او دادم و او درباره من دعا کرد. حضرت علیه السلام فرمود: در اثر همان دستگیری از مستمند خداوند این بلای ناگهانی را از تو برداشت و پنجاه سال دیگر زنده خواهی بود 📚تفسیر نمونه، ج 3، ص 223 @haddiskasa
🌷🌷🌷 📚 در روزگاران پیشین، شغلی بنام خوشه‌چینی وجود داشت... آنها که دست‌شان تنگ بود و خرمن و مزرعه‌ای نداشتند، پشت سر دِروگرها راه می‌رفتند و خوشه‌های جامانده را از زمین بر می‌داشتند و گاها صاحب مزرعه به دروگران دستور می‌داد که شلخته درو کنند تا چیزی هم‌گیر خوشه‌چین‌ها بیاید. حافظ نيز در شعرى چنين می‌فرماید: ثوابت باشد ای دارای خرمن اگر رحمی کنی بر خوشه‌چینی 👌 ""دست‌فروشان «خوشه‌چین»‌های روزگار ما هستند."" آنهايى که در این روزگار چشم دارند به اینکه از جیب ما «اسکناسی» بیرون بیاید و چیزی از بساط مختصرشان بخریم... گاهی لازم است شلخته درو کنیم و شلخته خرج کنیم... ✋شب عیدی حواسمون باشه✨ ━━━━━━━━━ ✤ @haddiskasa
✨﷽✨ 💠 شخصی در خواب دید که روز قیامت شده و اموات با سرعت به طرف بهشت میروند اما یک مُرده میلنگد و عقب افتاده. پرسید: تو چرا این طوری راه میروی؟ جواب داد: اینهایی که با سرعت می روند کسانی هستند که فرزندانشان برای آنها کار خیر کرده‌اند به همین خاطر هم با سرعت به سمت بهشت میروند، ولی بچه من برای من کار خیری نکرده است. پرسید: فرزندت چه کاره است؟ گفت: رخت شور است و در کنار فلان رودخانه رخت(لباس) میشوید. آن شخص از خواب بیدار شد ، و از روی آدرسی که شخص مُرده داده بود فرزندش را پیدا کرد. به او گفت: فلانی، دیشب خواب پدرت را دیدم او ناراحت بود و میگفت اولاد من برایم کار خیر نمیکند. فرزند آن شخص عصبانی شد ، یک مشت آب برداشت روی زمین ریخت و گفت: این هم خیر بابام.‌آن شخص دوباره در عالم خواب پدر رخت‌شور را دید که تندتند راه میرفت، سوال کرد فلانی چی شده؟ او گفت «تو که به پسرم گفتی چرا برای من خیرات نمیدهد ، او هم یک مشت آب به عنوان خیرات برای من بر روی زمین ریخت و اتفاقاً یک ماهی در آنجا در حال جان دادن بود. تا آن مشت آب به آن ماهی رسید جان گرفت و پرید داخل آب. به برکت آن ماهی ما اینجا راحت شدیم. 📚منبع: در محضر مجتهدی ‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ @haddiskasa
: طلسم شیخ بهایی در حرم امام رضا علیه السلام شیخ سفارش‌های لازم را به معمارانِ حرم كرد، كه كار را متوقف نكنند و ساخت حرم را پیش برده و به اتمام برسانند؛ به جز سر در دروازه اصلی حرم (دروازه ورودی به ضریحِ مقدس، نه دروازه صحن) چرا كه شیخ در نظر داشته روی آن كتیبه‌ای را كه از اشعار خودش بوده نصب نماید. رسم است بر سر در اصلی یا دروازه ورودی به حرم ائمه اطهار (ع) و حتی امامزادگان مطهر، كتیبه‌ای نصب می‌شود و در شأن آن بزرگوار روایت، جمله یا شعری نوشته می‌شود. شیخ عازم سفر می شود و مسافرتش به درازا می‌كشد و بیش از زمان پیش بینی شده برمی گردد. هنگامی که باز می‌گردد بلافاصله به جهت سركشی كارهای ساخت و ساز به حرم مطهر می‌رود و در کمال تعجب می‌بیند كه ساخت حرم به پایان رسیده، سر در اصلی تمام شده و مردم در حال رفت و آمد به حرم مطهر هستند. شیخ با دیدن این صحنه، بسیار ناراحت می‌شود و به معماران اعتراض می‌كند كه «چرا منتظر آمدن من نماندید؟ چرا صبر نكردید؟» مسؤل ساخت عرض می‌كند: «ما می‌خواستیم صبر كنیم تا شما بیایید، اما تولیت حرم نزد ما آمدند و بسیار تأكید كردند كه باید ساخت حرم هر چه سریع‌تر به پایان برسد. هرچه به او گفتیم كه باید شیخ بیاید و خود بر ساخت سر در دروازه نظارت مستقیم داشته باشد، قبول نكردند. وقتی زیاد اصرار كردیم، گفتند: كسی دستور اتمام كار را داده كه از شیخ خیلی بالا‌تر و بزرگ‌تر است. ما باز هم اصرار كردیم و خواستیم صبر كرده، منتظر شما بمانیم. در این زمان تولیت حرم گفتند: خود آقا امام رضا (ع) دستور اتمام كار را داده‌اند. شیخ بهایی قدس سره هم‌ راه مسؤل ساخت پروژه و معماران نزد تولیت حرم می‌روند و از تولیت در این مورد توضیح می‌خواهند، تولیت حرم نقل می‌كند: چند شب پی در پی آقا امام رضا (ع) به خواب من آمده و فرمودند: «كتیبه شیخ بهایی، به در خانه ما زده نشود، خانه ما هیچ‌گاه به روی كسی بسته نمی‌شود و هر كس بخواهد می‌تواند بیاید». شیخ با شنیدن این حرف، اشك از چشمانش جاری می‌شود و به سمت ضریح می‌رود و ذكر «یا ستار العیوب» بر لبانش جاری می‌شود. سپس در كنار ضریح آن قدر گریه می‌كند تا از هوش می‌رود. پس از به هوش آمدن خود چنین تعریف می‌كند: من می‌خواستم یكی از طلسم‌ها را به صورت كتیبه‌ای بر سر در ورودی حرم بزنم، تا به این وسیله ادم های گناهکار نتوانند وارد حرم مطهر وضریح مقدسِ حضرت رضا (ع) شوند، اما خود آقا نپذیرفتند و در خواب به تولیت آستان از این اقدام ابراز نارضایتی فرمودند. ⭕️پی نوشت: دیدم همه جا بر درد و دیوار حریمت جایی ننوشته است گنهکار نیاید... 📚منبع: پایگاه اطلاع رسانی حج @haddiskasa
✨﷽✨ 💠 شخصی در خواب دید که روز قیامت شده و اموات با سرعت به طرف بهشت میروند اما یک مُرده میلنگد و عقب افتاده. پرسید: تو چرا این طوری راه میروی؟ جواب داد: اینهایی که با سرعت می روند کسانی هستند که فرزندانشان برای آنها کار خیر کرده‌اند به همین خاطر هم با سرعت به سمت بهشت میروند، ولی بچه من برای من کار خیری نکرده است. پرسید: فرزندت چه کاره است؟ گفت: رخت شور است و در کنار فلان رودخانه رخت(لباس) میشوید. آن شخص از خواب بیدار شد ، و از روی آدرسی که شخص مُرده داده بود فرزندش را پیدا کرد. به او گفت: فلانی، دیشب خواب پدرت را دیدم او ناراحت بود و میگفت اولاد من برایم کار خیر نمیکند. فرزند آن شخص عصبانی شد ، یک مشت آب برداشت روی زمین ریخت و گفت: این هم خیر بابام.‌آن شخص دوباره در عالم خواب پدر رخت‌شور را دید که تندتند راه میرفت، سوال کرد فلانی چی شده؟ او گفت «تو که به پسرم گفتی چرا برای من خیرات نمیدهد ، او هم یک مشت آب به عنوان خیرات برای من بر روی زمین ریخت و اتفاقاً یک ماهی در آنجا در حال جان دادن بود. تا آن مشت آب به آن ماهی رسید جان گرفت و پرید داخل آب. به برکت آن ماهی ما اینجا راحت شدیم. 📚منبع: در محضر مجتهدی ‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ @haddiskasa
✨﷽✨ 💠 شخصی در خواب دید که روز قیامت شده و اموات با سرعت به طرف بهشت میروند اما یک مُرده میلنگد و عقب افتاده. پرسید: تو چرا این طوری راه میروی؟ جواب داد: اینهایی که با سرعت می روند کسانی هستند که فرزندانشان برای آنها کار خیر کرده‌اند به همین خاطر هم با سرعت به سمت بهشت میروند، ولی بچه من برای من کار خیری نکرده است. پرسید: فرزندت چه کاره است؟ گفت: رخت شور است و در کنار فلان رودخانه رخت(لباس) میشوید. آن شخص از خواب بیدار شد ، و از روی آدرسی که شخص مُرده داده بود فرزندش را پیدا کرد. به او گفت: فلانی، دیشب خواب پدرت را دیدم او ناراحت بود و میگفت اولاد من برایم کار خیر نمیکند. فرزند آن شخص عصبانی شد ، یک مشت آب برداشت روی زمین ریخت و گفت: این هم خیر بابام.‌آن شخص دوباره در عالم خواب پدر رخت‌شور را دید که تندتند راه میرفت، سوال کرد فلانی چی شده؟ او گفت «تو که به پسرم گفتی چرا برای من خیرات نمیدهد ، او هم یک مشت آب به عنوان خیرات برای من بر روی زمین ریخت و اتفاقاً یک ماهی در آنجا در حال جان دادن بود. تا آن مشت آب به آن ماهی رسید جان گرفت و پرید داخل آب. به برکت آن ماهی ما اینجا راحت شدیم. 📚منبع: در محضر مجتهدی ‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ https://eitaa.com/haddiskasa
روزی حکیمی سرشناس مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست؛ علت ناراحتیش را پرسید، پاسخ داد: در راه که می آمدم یکی از  آشنایان را دیدم، سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم ... حکیم گفت: چرا رنجیدی؟ مرد با تعجب گفت: خب معلوم است چنین رفتاری ناراحت کننده است!! حکیم در ادامه پرسید: اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد وبیماری به خود می پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟ مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم؛ آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود! حکیم پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟ مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم ... حکیم گفت : همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟و آیا کسی که رفتارش نادرست است روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟بیماری فکر و روان نامش "غفلت" است و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند!! پس از دست هیچکس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می کند، در آن لحظه بیمار است! https://eitaa.com/haddiskasa
✍روزی مردی از کنار جنگلی می گذشت مرد دیگری را دید که با اره ای کند به سختی مشغول بریدن شاخه های درختان است .پرسید ای مرد چرا اره ات را تیز نمی کنی تا سریعتر شاخه ها را ببری . مرد گفت وقت ندارم باید هیزم ها را تحویل دهم کارم خیلی زیاد است و حتی گاه شب ها هم کار میکنم تا سفارش ها را به موقع برسانم . دیگر وقتی برای تیز کردن اره نمی ماند .مرد داستان ما اگر گاهی می ایستاد و وقتی برای تیز کردن اره می گذاشت شاید دیگر با کمبود وقت مواجه نمی شد چون بدون شک با اره کند نمی توان سریع و موثر کار کرد . حکایت بیشتر ما انسانها نیز همین است .باید اندکی تامل کنیم . گاه ذهن ما بسیار درگیر کار یا تحصیل است و ما با فشار زیاد سعی در پیش کشیدن خود داریم .گاه باید بایستیم و به درون خود رسیدگی کنیم و اره ذهن و روح خود را تیز کنیم زندگی ترکیبی است از تناقض هاست. https://eitaa.com/haddiskasa