#خاطرات_شهدا 🌷
#نان_سنگگ گرفته بودیم و می آمدیم طرف خوابگاه چندتا سنگ به نانها چسبیده بود. مصطفی کندشان و برگشت سمت #نانوایی.
میگفت «بچه بودم، یه بار نون سنگگ خریدم، سنگ هاش رو خوب جدا نکرده بودم؛ بهش چسبیده بود. خونه که رسیدم، بابام سنگ ها رو جدا کرد داد دستم، گفت برو بده به #شاطر. نونواها بابت اینا #پول میدن.»
#شهید_هسته_ای
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن🌷
🌺 https://eitaa.com/joinchat/1779105832C5618091ab7🌺
🌸✨♡🌾
✨♡🌾
♡🌾
• نان سنگڪ گرفتہ بودیم🥖
• و مے آمدیم طرف خوابگاه.🛏
• چند تا سنگ بہ نانها چسبیده بود.
• مصطفے ڪندشان و برگشتسمت نانوایـے.🚶🏻🌺
• مے گفت:بچہ ڪہ بودم،
• یہ بار نون سنگک خریدم،
• سنگ هاش رو خوب جدا نڪرده بودم؛☹️
• بهش چسبیده بود. خونہ ڪہ رسیدم،
• بابام سنگها رو جدا ڪرد داد دستم،
• گفت برو بده بہ شاطر. 🌱
• نانواها بابت اینا پول میدن:)🌸
#شہید_مصطفے_احمدے_روشن♥️
#خاطرات_شهدا 🌷
#نان_سنگگ گرفته بودیم و می آمدیم طرف خوابگاه چندتا سنگ به نانها چسبیده بود. مصطفی کندشان و برگشت سمت #نانوایی.
میگفت «بچه بودم، یه بار نون سنگگ خریدم، سنگ هاش رو خوب جدا نکرده بودم؛ بهش چسبیده بود. خونه که رسیدم، بابام سنگ ها رو جدا کرد داد دستم، گفت برو بده به #شاطر. نونواها بابت اینا #پول میدن.»
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن🌷
https://eitaa.com/haddiskasa