🔰ابراهیم هادی
⚜ میوه رسیده
یادمه آقا ابراهیم مثال قشنگی میزد
و میگفت نماز اول وقت مثل میوهای است که وقت چیدنش شده اگر
میوه رو نچینی خراب میشه و مزه اولیه رو نداره همیشه سعی کن نمازهایت
در هر شرایطی اول وقت باشه خدا هم تو گرفتاریهای زندگی قبل از اینکه
حرفی بزنی کارت رو ردیف میکنه
📙خدای خوب ابراهیم
♡کانال #هادی_دلها ♡
@Hadi_Delha
✍ در یکی از صفحات نامه عملم به صورت بزرگ نوشته شده بود: کمک به یک خانواده فقیر شرح جزئیات و فیلم آن موجود بود، ولی راستش را بخواهید من هر چه فکر کردم به یاد نیاوردم که به آن خانواده کمک کرده باشم!
یعنی دوست داشتم، اما توان مالی نداشتم که به آنها کمک کنم.
آن خانواده را می شناختم. آنها در همسایگی ما بودند و اوضاع مالی خوبی نداشتند. خیلی دلم می خواست به آنها کمک کنم، برای همین یک روز از خانه خارج شدم و به بازار رفتم.
به دو نفر از اعضای فامیل که وضع مالی خوبی داشتند مراجعه کردم. من شرح حال آن خانواده را گفتم و اینکه چقدر در مشکلات هستند، اما آنها اعتنایی نکردند.
حتی یکی از آنها به من گفت: بچه، این کارا به تو نیومده. این کار بزرگترهاست. آن زمان من ۱۵ سال بیشتر نداشتم، وقتی این برخورد را با من داشتند، من هم دیگر پیگیری نکردم. اما عجیب بود که در نامه عمل من، کمک به آن خانواده فقیر ثبت شده بود!
به جوان پشت میز گفتم: من که کاری برای آنها نکردم؟ او هم گفت: تو نیت این کار را داشتی و در این راه تلاش کردی، اما به نتیجه نرسیدی. برای همین، نیت و حرکتی که کردی، در نامه عملت ثبت شده. البته فکر و نیت کار خوب، در بیشتر صفحات ثبت شده بود. هرجایی که دوست داشتم کار خوبی انجام دهم ولی امکانش را نداشتم، اما برای اجرای آن قدم برداشته بودم، در نامه عمل من ثبت شده بود.
📙 سه دقیقه در قیامت
♡کانال #هادی_دلها ♡
@Hadi_Delha
یه بار اومد پیشم گفت: جایی کار سراغ نداری؟
گفتم: اتفاقا این قنادی که کار میکنم نیرو میخواد.
نپرسید حقوقش چقده، بیمه میکنه یا نه، یا حتی ساعت کاریش به چه شکله؛ اولین سوالش این بود: موقع نماز میزاره برم نماز بخونم؟
حقوق کمتر گرفت اما موقع نماز به مسجد میرفت...
📙حجت خدا
#شهید_محسن_حججی 🌺
♡کانال #هادی_دلها ♡
@Hadi_Delha
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
فعال فضای مجازی بودم. در جریان سکته و تجربه نزدیک به مرگ، مرور اعمالم را مشاهده کردم. من همواره سعی می کردم مراقب حق الناس باشم. حتی در بیان مطالب مجازی.
یک روز پیامی سیاسی برایم آمده بود. چون از صحت آن مطمئن نبودم، آن را پخش نکردم. اما دوست دیگرم در صفحه و کانال خودش آن را بازنشر کرد. به او گفتم اشتباه می کنی این تهمت است، اما قبول نکرد.
من در مرور اعمالم همان روز را دیدم. متوجه شدم که چهار هزار نفر پیام دوست مرا دیده اند و واکنش نشان دادند.
او گرفتار بود. اگر می خواست از حق الناس در قیامت نجات پیدا کند، باید این افراد را پیدا کرده و حلالیت می طلبید!
📚 کتاب تقاص. اثر گروه شهید هادی داستان ششم
♡کانال #هادی_دلها ♡
@Hadi_Delha
🍂آقا بیا تصویر دنیا را عوض کن
یا چشم های خسته ی ما را عوض کن...
🍂خیلی عوض کردند دنیا را پس از تو
برگرد و این تغییر بیجا را عوض کن...
#سلامعشقجانم
#امام_زمان♥
♻️ امروز دوشنبه
۸ بهمن ۱۴۰۳ هجری شمسی
۲۶ رجب ۱۴۴۶ هجری قمری
ذکر مخصوص روز دوشنبه :
«یا قاضِیَ الحاجات» ۱۰۰ مرتبه
♡کانال #هادی_دلها ♡
@Hadi_Delha
🔰شفاعت فرمانده
🔷شهید محمد اسلامی نسب
سالها از پایان جنگ گذشت. بدهکار بودم مهلت برگشت پولم تمام شد و طلبکار، قرار بود روز بعد با حکم جلب به سراغم بیاید.
نمیدانستم چه کنم. به هر دری زدم نشد. هیچ راهی نداشتم چشمم افتاد به تصویر شهید اسلامی نسب که همیشه در اتاقم بود اشک در چشمم حلقه زد گفتم آقای اسلامی نسب من بسیجی گردان شما بودم،
شما هم که تا میتوانستی به همه کمک میکردی یقین دارم که شما زنده هستی. خواهش میکنم کمکم کن. آن شب به محض اینکه خوابیدم، شهید اسلامی نسب آمد با مهربانی قندی را در دهانم گذاشت و گفت نگران نباش مشکلات حل میشود.
صبح روز بعد هرچه منتظر شدم طلبکار نیامد.
از سر کنجکاوی خودم رفتم سراغش، دیدم
کنار خانه اش اعلامیه تشییع و تدفین اش را زده اند!!!
چند روز بعد پیش پسر بزرگش رفتم و جریان را گفتم. گفت بعد چهلم بیا.
بعد چهلم رفتم. خواستم حرف بزنم که بی مقدمه پسرش گفت: من بخشیدم!
گفتم: اما مبلغ زیاد است!
گفت: پدرم را در خواب دیدم. گفت من از حقم درباره شما گذاشتم، تو هم ببخش.
بعد پدرم ادامه داد: کسی شفاعت او را کرده که نمیتوانم خواهشش را زمین بگذارم!
📙 شهیدان زنده اند
♡کانال #هادی_دلها ♡
@Hadi_Delha
❤️هادی دلها...❤️
#شاهزاده_ای_در_خدمت
قسمت دوازدهم 🎬:
سرباز جوان ، از اینکه باعث شده بود اندکی ذهن دخترک اسیر را از اسارت و غم دوری از دیار و خانواده ،منحرف سازد ، خوشحال شروع به سخن گفتن نمود : ابوتراب ،لقب مردی ست که اولین نفر به پیامبر اسلام ، ایمان آورد ، او برای محمد صل الله علیه واله همچون برادر است و در تمام روزهای سخت تبلیغ و رسالت ، در کنار پیامبر بوده است ،ایشان هم اینک داماد رسول الله است و پدر نوه های آخرین پیامبر خدا...
دخترک که از شنیدن وصف این بزرگ مرد سر ذوق آمده بود گفت : نامش...نامش چیست و آن اعجاز که گفتی چه بود؟
مرد جوان که انگار در رؤیای آن دوران سخت و نفس گیر فرو رفته بود شروع به گفتن داستانی کرد که بر همگان آشکار بود : نام او علی ست پسر ابیطالب ،پسر عمو و داماد پیامبر ، یاران پیامبر روایت می کنند آن زمان که حضرت رسول علناً تبلیغ دین مبین اسلام را می کردند ، کافران مکه تصمیم گرفتند که به نحوی ،پیامبر را بکشند و با نقشه ای دقیق و حساب شده پیشرفتند.
طبق نقشهٔ آنها از هر قبیله یک نفر انتخاب می شد و گروهی تشکیل می دادند و این گروه با هم به منزل رسول الله حمله می کردند و هریک ضربتی بر ایشان میزدند تا او را به خیال خودشان بکشند و اگر احیانا قوم و قبیلهٔ محمد برای خونخواهی قیام می کردند ، در توان آنان نبود تا با کل قبایل مکه بجنگند، نقشه حساب شده و دقیق بود و تنها چیزی را که به حساب نیاورده بودند ، کمک پروردگار بلندمرتبه محمد به او بود...
خداوند حضرت جبرئیل را که فرشتهٔ وحی است به سوی پیامبر می فرستد و ایشان را از تصمیم ناجوانمردانه و وحشیانهٔ کافران مطلع می نماید و به او دستور می دهد تا کسی را جای خود در خانه و دربستر خود بخواباند و شبانه از مکه خارج شود.
و برای محمد چه کسی یار و مددکار و دلسوزتر از علی؟!
پیامبر موضوع را با علی در میان می گذارد و از او خواست تا به جای خودش در بستر بخوابد و کافران از آن حضرت غافل بمانند و او بتواند با استفاده از این فرصت مناسب ،از مکه بیرون رود و در جایی امن مخفی شود و سپس به یثرب برود.
علی که شیرمرد عرب است و کسی همتایش پیدا نمی شود، اسدالله است در دین ، با کمال خرسندی پذیرفت که جانش را سپر جان پیامبر کند.
شب هنگام ، پیامبر به سلامت از مکه بیرون میرود و کافران با شمشیرهای آخته بر بستر پیامبر یورش بردند و تا رو انداز را از صورت او کنار زدند ، دیدند که اینجا علی خفته نه محمد و براستی که محمد جان علی است و علی جان پیمبر...
و خداوند در همان شب به پاس فداکاری ابوتراب از آسمان آیه ای در شأن او نازل نمود ، آیه ای که به آیه «لیلة المبیت» معروف شده...
دخترک که مدتی اسیر حبشیان بود ، آشنایی دوری با اسلام پیدا کرده بود و میدانست مسلمانان کتابی دارند به اسم قرآن که آیه آیه اش از طرف پروردگار بر پیامبرش نازل می شود ، گفت : براستی در بین مردان عرب ،چنین بزرگ مردان و دلاورانی وجود دارد؟ و به درستی خداوند در کتاب خود برای او آیه ای آورده؟
ادامه دارد....
🖍به قلم :ط_حسینی
♡کانال #هادی_دلها ♡
@Hadi_Delha
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
❤️هادی دلها...❤️
#شاهزاده_ای_در_خدمت قسمت دوازدهم 🎬: سرباز جوان ، از اینکه باعث شده بود اندکی ذهن دخترک اسیر را از
شاهزاده ای در خدمت
قسمت سیزدهم🎬:
مرد جوان بادی به غبغب انداخت ، و انگار در شیرینی کارهای آن دلاورمرد شریک بوده ، گفت : بلی...براستی که در مدح علی از آسمان آیه نازل شده تا کور شود هرآنکه نتواند دید...و آیات دیگری در مسائل دیگر که کم کم و به نوبت برایتان خواهم گفت تا این راه دراز برایمان کوتاه شود و بانو آزرده خاطر از رنج سفر نشوند...
حال که متعجب شدی برای ابوتراب آیه نازل شده ، بگذار واقعه ای دیگر را برایت بگویم که بدانی منزلت اسدالله چقدر بالاست...
میمونه که غرق داستان شیرین ، مرد ناشناس اما همدلِ همسفرش شده بود گفت : چه واقعه ای از ستایش پروردگار بالاتر؟!
مرد جوان لبخندی زد وگفت : شاید بالاتر از ستایش خداوند نباشد ، اما شنیدنش برای ما بسیار شگفت انگیز بود.
راستش خودم از زبان ابوتراب شنیدم که می فرمود: آن زمان که در مکه بودیم و مسلمانان تحت آزار و شکنجهٔ کافران بودند و ما قدرت مقابله با آنان را نداشتیم ،پیامبر مرا خواست و به من فرمود: یا علی! وقتی اهالی مکه به خواب رفتند، برای انجام کاری مهم و پنهانی به کعبه می رویم ، آن شب پس از اطمینان از بی خبری و غفلت مشرکان ما دو نفر به مسجدالحرام آمدیم و داخل کعبه شدیم، پیامبر به من دستور داد تا بنشینم ، آنگاه پای مبارکشان را بر دوش من نهاد تا آن حضرت را بلند کنم و یکی از بت ها را که بلندترینشان بود ، سرنگون کند، اما پیامبر دید مرا توان آن نیست تا حضرت را بالا ببرم، پیامبر از دوش من فرود آمد و به من فرمود: پای خود را بر دوش من بگذار تا تو را بلند کنم، من امر آن حضرت را اطاعت کردم ، وقتی پیامبر برخاست آنقدر بالا رفتم که به نظرم رسید اگر بخواهم به افق آسمان هم برسم ، می توانم.
به فراز کعبه رسیدم و صورتکی از بت به رنگ زرد و از جنس مس دیدم، بت را فرو افکندم و وقتی بت مسین بر زمین سرنگون شد، مثل شیشه ای شکست و خُرد شد.
بلی شاهزاده خانم ، ابوتراب پا به روی شانهٔ محمد، فرستاده خدا گذاشته...شانه ای که جای دست خدا بر آن است ، آنزمان که پیامبر به معراج رفت و دست لطف و عنایت خداوند بر سر پیامبرش کشیده شد و براستی هیچ کس جز علی چنین سزاوار بزرگی و عظمت نیست..
میمونه که انگار عشق علی...ندیده و نشناخته در دلش فوران کرده بود گفت : می خواهم از محمد بدانم و از علی....از اولِ اول...آیا می شود؟
ادامه دارد...
🖍به قلم :ط_حسینی
♡کانال #هادی_دلها ♡
@Hadi_Delha
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج »
10.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یادمان_فکه
فکه چه آسمانی دارد
چه خاکی و چه عطشی
پروردگار بگو اینجا کجاست ؟!
نمیدانم اینجا فکه است یا کربلا ...
♡کانال #هادی_دلها ♡
@Hadi_Delha
🔴با کلی عکس مستهجن وارد حیاط شد،بیشتر که دقت کردم دیدم یه تعداد مجله هست که روشون عکس چندتا زن با وضع نا مناسب هست.
بهش گفتم احمد اینا چیه مادر؟
گفت مامان داشتم از کنار دکه روزنامه فروشی محل رد میشدم دیدن اینا رو گذاشته جلو دکه واسه فروش
بهش گفتم مرد حسابی اینا چیه؟همه جوون ها رو به گناه میندازه...
هرچی باهاش بحث کردم که اینا رو جمع کنه راضی نشد!🙄
آخر سر مجبور شدم کلشون رو بخرم ازش و بیارم تو حیاط خونه آتیش بزنم.
گفتم مامان با کدوم پول خریدی؟
گفت با پس اندازم !
گفتم مگه نمیخواستی با اون پول موتور بگیری؟😲
گفت مامان آخه هرجور فکر کردم دیدم موتور تهش منو تا سرکوچه میبره...
ولی اینجوری میتونم تا بهشت برم.☺️
✅نقل قول از مادر شهید احمد کشوری
✍️غیرت شهدا کجا و غیرت مسئولینی که فضای ولنگار مجازی و مستهجن نگاری آینده جوانان و نوجوانان را تباه میکنند، برای آنها فرش قرمز پهن میکنند، فیلترشکن ها به صورت مجانی منتشر میشود و با مافیای آن برخورد نمیشود.
این هم نوعی نهی از منکره که با بذل مال جلوی گناه رو گرفت.👌
♡کانال #هادی_دلها ♡
@Hadi_Delha
16.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 با رتبه ۱ مهاجرت نکرد، ولی توسط ساواک شهید شد!
📣 به مناسبت سالروز شهادت دکتر #مرتضی_لبافینژاد
♡کانال #هادی_دلها ♡
@Hadi_Delha