بیا بگو بنویسم چگونه این تب را؟
رسوب بغض گره خورده ی لبالب را
همیشه نیست تب شعر و من گله دارم
به وسع خود نسرودم تمام اغلب را
رسیده ام من شاعر درست جایی که
خریده ام قلم و کاغذ و مرکب را_
ولی برای سرودن همین که کافی نیست
اجازه می دهی اما دم مقرب را
ومن کجا و سرودن برایتان آقا
توان واژه کجا تا که وا کند لب را؟!
هرآنکسی که در این حلقه صاحب جاه ست
رها نموده شکوه و مقام و منصب را
بدون اذن تو خط ها ، خطوط خط خطی اند
تو جان تازه بده این کج و مورب را
بگو که این کلمات ، این خطوط در الکن
ادا چگونه کند جان و حق مطلب را؟!
#
غروب جمعه رسید و دوباره حس میکرد
میان قافیه هایش صدای مرکب را
غروب جمعه رسید و دوباره یک شاعر
مرور می کند او غصه های هرشب را :
"بیا بگو بنویسم چگونه این تب را؟!
رسوب بغض گره خورده ی لبالب را..."
#هادی_قاسمی
#شعرانتظار
🔹پیام رسان تلگرام
@hadi_ghasemi313
🔹پیام رسان سروش
@hadi_ghasemi313
🔹پیام رسان ایتا
@hadi_ghasemi313
تنها نه دل شکسته با گریه و شور
یا ندبه کنان باد صبا وقت عبور
برداشته رو به آسمان دست دعا
گلدسته ی جمکران به منظور ظهور
#هادی_قاسمی
#شعرانتظار
@hadi_ghasemi313