دست و دلم به شعر نمی رفت مدتی
عکس تو را کنار قـــلمدان گذاشتم
#معاذی
خندیدم و چند قدم رفتم جلو گل از دستم افتاد #عـلیمـــو دیدم آروم خواییده بود تواون #جعبه و
اطرافش پراز گل #یاس بود
کنارش نشستم و تکونش دادم: علی پاشو الان وقت خوابه مگه😐 میدونم
خسته ای عزیزم. اما پاشو..
_ إ علی پاشو دیگه، قهر میکنما
چرا تو دهنت #پنبه گذاشتی، لبات چرا کبوده ⁉️
تو مگه به من قول ندادی مواظب خودت باشی ‼️
دستی به #ریشهاش کشیدم.
نگاه کن چقد لاغر شدی ریشاتم بلند شده .عیبی نداره خودم برات کوتاهشون میکنم. تو فقط پاشو...
بیا من دستاتو میگرم کمکت میکنم
_ علی دستهات کو جاشون گذاشتی😳
عیبی نداره پاشو 😞
پیشونیشو بوسیدم و گفتم:
همیشه تو پیشونی منو میبوسیدی حالا من بوسیدمش 😊
علی چرا جوابمو نمیدی #قهری باهام.😢 بخدا وقتی نبودی کم گریه کردم.
پاشو بریم خونه ی ما ببین عکستو کشیدما. وسایل خونمونو هم خریدم.
باید #لباس_عروسو باهم بگیریم پاشو همسر جان ...😭😭😭😭
#پارت_اول این رمان زیبا👇
https://eitaa.com/tame_sib/1164
دیگران رفتند خانه خویش باز
ما بماندیم و تو و عشق دراز
#مولانا
حالا که می روی به خودت ظلم کرده ای..
بحثِ لیاقتـــــــ ست اگر مس، طلا نشد..
#علیرضا_فراهانی
از عشق تو جز شعر نشد هیچ نصیبم..
بی آنکه بفهمم، شده یک شهر رقیبم..
#امید_صباغ_نو
رمان واقعی #نسل_سوخته🔰
پارت اول👇
https://eitaa.com/tame_sib/1977
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
🍁✨🍁
✨🍁
🍁
میزند باران به روی عشقمان پس خواهشا
چــادرت را بر سر من هم بکش بانوی من
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
┄┅🌵••══••❣┅┄
•• @tame_sib ••
┄┅❣••══••🌵┅┄
🍁
✨🍁
🍁✨🍁
شنیدم دست باران، قصد موهای تو را کرده..
برایت چتر آوردم، که بارانــــــ را بسوزانم..
#حامد_بهاروند
من قطره چرا باشم چون غرق در آن بحرم
من مرده چرا باشم چون جان ودلم زندست
#مولانا