eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
7.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه 🌼برنده‌ی‌ عشق از #میم‌دال ♻ #تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام و درود بر دل‌های مهربونو رنگیتون صبحتون شاد و پر انرژی🌈 🌺امروز براتون دو تا 🌹آرزوی قشنگ دارم 🌺اول سلامتی و کانونی 🌹گرم از عشق و محبت 🌺دوم آرامش و دل خوش 🌹امیدوارم خداوند هر دو را 🌺به شماخوبان عنایت بفرماید
🤍✨ ‌چه غریبانه دلـم میل تـو دارد ایـن صبح♥️ 🖐🏻🌱 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
😍🤍🤍 عاشق که شدید، برای یک بار امتحانی، مذهبی عاشقانه کنید جای اینکه دستانش را بگیری، چادر سفید رنگی را روی سرش بکش و تمام شهر را قدم بزنید. هنگام حرف‌زدن با هم، چشمانتان را روی زمین بدوزید، خجالت بکشید و بترسید، بترسید از اینکه کسی شما را کنار هم ببیند. مقصد قدم‌زدنهایتان امامزاده‌ای کوچک در گوشه‌ای از شهر باشد. آنجا برای کنار هم ماندنتان دعاکنید، عاشق اگر عاشق باشد، دعایش مستجاب است… بگذارید نفر سوم رابطه‌تان خداوند باشد … 🍃✨♥️ |🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥در دنیا بودید اما اهل آسمان... ✍مزار شهدای رمضان در چهلمین روز از شهادتشان | بهشت ثامن در حرم مطهر رضوی 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
✍استاد فاطمی نیا: مولوي تمثيل آورده است كه فردي نشسته بود و "ياربّ" ميگفت. شيطان براو ظاهر ميشود و ميگويد: تابه حال اين همه "ياربّ" گفته اي، چه فايده داشته است!؟ مرد دلش شکست و از دعا کردن منصرف شد و خوابيد. شب كسي به خواب او آمد و گفت چرا ديگر "ياربّ" نمي گويي!؟ جواب داد : چون جوابي نمي شنوم و ميترسم ازدرگاه خدا مردود باشم ، پس چرا دعا بكنم!؟ گفت خدا مرا فرستاده است تا به تو بگويم اين "ياربّ" گفتن هایت همان لبّيك و جواب ماست! يعني اگر خداوند نخواهد صداي ما به درگاهش بلندشود ، اصلا نميگذارد " ياربّ" بگوييم! ‌‌🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
بـه هـمسـرم خـواهـم گـفت کـه در زمـانه اى کـه مَـردم بـراى پُـر کـردن وقت خـود با نـامحـرم سخـن میگفـتند مـن درد تـنهایى را تحـمل میکردم آن هـم در این عـصر ارتـباطـات… گـاهى آنقـدر فـشار تـنهایى زیـاد بـود که گمـان میکردم یـک سربـاز تـنها در نقـطه صفـر مرزى مشغـول خدمـتم… و تـو ایـن تنهـایى را بـه پـاى بـى عرضـگى من ننویـس مـن بـراى تـو و جـایگاه تـو ارزش قـائل بــودم و هـمین طـور بــراى دلـم (قلـب حرم خـداست) خـواهم گـفت به جـاى عَـرق ریـختن بـراى بـازو بزرگ کردن عَـرق ریخـته ام تـا تکیـگاه محـکمى بـراى تـو بشـوم. خـواهم گـفت آن زمان که حجاب تو چادرت بود حجاب من پلک هایم چــون اعـتقاد دارم حجـاب بــاید دو طــرفه باشــد خـواهم گفت زمانى که پسـران به دلگرمى از جیـب پدرشان ازدواج میکردند مــن به دلـگرمى دعـاهــایى کـه کنـار پنــجره فـولاد کردم جلو آمدم ∼∼♥∼∼♥∼∼♥∼∼ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
در نقشه‌ی عاشقانه‌هایم، حَرمت در "مرکز قلب و جان من" جا دارد ... 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
📷گوشه‎ای از زندگی استاد فاطمی‎نیا 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ اما نگاه هوتن بدجوری روی خانم سرابی قفل کرده بود. آنقدر که گویی انگار متوجه من و حرفی که زدم نشد! _می شه بیایید و دقیقا بگید منظورتون چیه؟! هوتن گفت و من که اصلا حوصله ی باز شدن پای خانم سرابی به قضیه ی اُفت فروش محصولات شرکت، نداشتم، بلند گفتم : _ایشون باید برن سرکارش جناب مهندس. با این حرف خواستم هوتن را خبردار کنم که پی این قضیه را نگیرد اما او آنقدر پیگیر بود که بی توجه به نخی که به او داده بودم گفت : _حالا چند دقیقه اشکالی نداره. و خانم سرابی جلو آمد و کاتالوگ شرکت را برداشت و مشغول توضیح شد. _ببینید اینجا رو.... پس زمینه ی این صفحه کاملا مشکیه.... با بی حوصلگی گفتم: _اون کاغذ گلاسه است.... نگاه خانم سرابی سمتم آمد. _جنس کاغذ رو نگفتم جناب فرداد.... منظورم رنگشه.... در ثانی همین جنس کاغذ هم تو فروش شما اثر گذاشته و فروش شما رو پایین آورده. با عصبانیت خنده ای به تمسخر حرفش زدم. _واقعا مضحکه! .... الان دیگه اینو همه می دونن که کاغذ همه ی کاتالوگ های تبلیغاتی گلاسه است.... بعد شما میگی فروش محصولات ما به خاطر این کاغذ پایین اومده؟! نگاهش با سرزنشی خاص به من افتاد. _منظورم این نبود..... و همان موقع هوتن گفت : _اون رو ول کنید به من توضیح بدید. از شنیدن این حرف هوتن آن هم مقابل خانم سرابی که همیشه می خواست با آن چشمان خاصش، خاص تر باشد، آنقدر حرصی شدم که اتاق را ترک کردم. از شرکت بیرون زدم و در حاشیه ی خیابان کمی قدم. ناچار دوباره برگشتم به اتاقم که دیدم خدا را شکر خبری از خانم سرابی نیست. و من با حرص رو به سمت هوتن کردم. _چته تو؟!..... یه جوری محو حرفای این دختره شدی که انگار نه انگار اون یه کارمند ساده ی شرکت منه! در حالیکه کتش را مرتب می کرد، برخاست و چشم در چشمم جواب داد : _من این دختره رو می خوام. _چی؟؟؟؟ _اگه تو نمی خوایش.... من اینو می خوام.... می خوام بیاد تو شرکت من کار کنه.... نه به عنوان یه کارمند ساده.... می خوام مدیر تبلیغات شرکتم بشه. پوزخندی از شوخی اش زدم. _خیلی بامزه ای واقعا.... اما شوخیت اصلا قشنگ نبود. نگاه جدی اش را صاف به من دوخت. _جدی گفتم..... ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
💎آرامش نه عاشق بودن است.. نه گرفتن دستی که مَحرمت نیست... ❌نه حرف های عاشقانه و قربان صدقه های ...! 💎آرامش؛ حضور خداست، در اوج نبودن ها دستت را میگیرد. 🎯 ناگفته هایت بی آنکه بگویی میفهمد... وقتی نیاز نیست برای بودنش التماس کنی.. غرورت را تا مرز نابودی پیش ببری.. وقتی مطمئن باشی با او.. هرگز... تنها... نخواهی بود ...! آرامش یعنی همین. تو بی هیچ قید و شرطی خدا را داری❤️✨ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگه میشه خدا ما رو قبول نکنه؟!! 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•