eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
7هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه 🌼برنده‌ی‌ عشق از #میم‌دال ♻ #تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ در اتاقم را که بست مشت محکمم روی میز فرود آمد. فوری از اتاق بیرون زدم و قبل از آن که ساعت کاری شرکت تمام شود، رفتم به اتاقش. تا در اتاق را با شدت باز کردم، چشمم به سبد گل رز هوتن افتاد که روی میزش بود. نگاهم با اخم رفت سمت اَشکانی که متعجب از این طرز ورودم بود. _می خواستم تنها با ایشون صحبت کنم. _بله.... داشتم می رفتم.... خداحافظ جناب فرداد.... خسته نباشید خانم سرابی. _شما هم خسته نباشید آقای اَشکانی. با چشمم اَشکانی را دنبال کردم که از اتاق بیرون رفت و تا در اتاق بسته شد گفتم : _خب.... باید به من توضیح بدی. متعجب نگاهم کرد. _ببخشید در مورد چی؟! سمت سبد گل هوتن جلو رفتم و برگ نازک یکی از گل های رز قرمزش را میان دو انگشت گرفتم. _در مورد این.... _این؟!.... این که خودمم ازش خبر ندارم.... آقای قاسمی حراست شرکت این را آورد و گفت برای منه... نه اسمی داشت و نه آدرسی. چشمان جدی ام را به او دوختم. _خب چون هیچی نداشت باید میذاشتی روی میزت؟ _خب دلم نیومد گل های به این قشنگی رو بندازم دور.... يک دفعه صدایم بالا رفت. زل زدم به نگاه تیله ای چشمانش. _اتفاقا باید می انداختیش دور.... وقتی نمیدونی کی و برای چی فرستاده باید می انداختی سطل آشغال. گیج شده بود انگار. _الان مشکل شما چیه جناب فرداد؟.... مشکل شما یه سبد گل رُز روی میز منه؟! _مشکل من شمایی خانم.... شمایی که اینقدر ساده ای که با یه سبد گل ساده میتونن فریبت بِدَن. _ببخشید! ..... کی با یه سبد گل خواسته منو فریب بِده؟! کلافه از این همه پرسش و پاسخ، چشم بستم لحظه ای و کف دستم را به نشانه ی سکوتش بالا آوردم. _وقتی تو شرکت من پای سبد گل رز باز میشه ولی نمیذاری حرف بزنم و میگی یه اَمر شخصیه... همین میشه. _یعنی.... یعنی این سبد گل رو.... _بله... جناب مهندس براتون فرستادن.... انگار خوب هم مغزتون رو شستشو دادن.... در عوض حتی نذاشتی بگم که هوتن کیه و چکاره است. ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
۱۷ آبان ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچها‌به‌امام‌زمان راست بگید:) <💖> -------------------------³¹³ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
۱۷ آبان ۱۴۰۱
ماه‌رمضون‌یہ‌فرصت‌ویژه‌ست‌براۍ ڪسایۍڪہ‌یہ‌عمراشتباه‌رفتن یہ‌عمراز خدا دوربودن‌ودستشون‌خالے خالیہ‌ اونامیتونن‌تواین‌ماه‌یہ‌تَنہ‌تمومِ‌خوب‌نبودنا تموم‌قران‌نخوندنا،تموم‌ ذڪرنگفتناشونو‌راحت جبران‌ڪنن... رفیق‌زرنگ‌بازۍدربیار :)) 🌱 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
۱۷ آبان ۱۴۰۱
10.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 ▪️ویژگی‌های شخصیتیِ حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها... بانویی که قَدر و قیمتِ روحش آنقدرهاست، که از محبوب‌ترین خلقِ خُدا، دل می‌بَرَد! 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
۱۷ آبان ۱۴۰۱
‼️ سنگريزه" ريز است و ناچيز. اما اگر در جوراب يا کفش باشد، ما را از راه رفتن باز میدارد در زندگی هم بعضی مسائل ريزاند و ناچيز، اما مانع حرکت به سمت خوبیها و آرامش ما ميشوند❗️ کم احترامی يا نامهربانی به والدين؛ نگاه تحقيرآميز به فقرا؛ تکبر و فخرفروشی به مردم؛ منت گذاشتن هنگام کمک کردن؛ نپذيرفتن عذر خطای دوستان؛ بخشی از سنگريزه‌های مسير تکامل ما هستند آنها را بموقع کنار بگذاريم تا از زندگی لذت ببریم... 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
۱۷ آبان ۱۴۰۱
تنها‌جایۍکہ +پرچم‌ایران پایین‌میاد؛روۍپیکر‌.. شهداست...🇮🇷 🦋🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
۱۷ آبان ۱۴۰۱
- شهیدحمیدرضامدنی‌قمصر🌿'! • . شیمیایی بود ، برای درمان به انگلیس اعزام شد خون لازم داشت ، گفت خونِ غیرمسلمان نزنید ؛ توجه نکردند!!🔪🚶🏿‍♂ هر چھ زدند بدنش نپذیرفت ، خونِ یک مسلمان جواب داد. پزشکش مسلمان شد و گفت : معجزه است ..!(:🌱' 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
۱۷ آبان ۱۴۰۱
‌روزهارَفت‌وَفَقَط‌حَسـرت‌دیـدارِرُخت مانده‌بَراین‌دل‌ِیعقوبـےماآقاجان!(:🥀 . ♥️¦↫ ✨¦↫ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
۱۷ آبان ۱۴۰۱
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ چشم گشودم. آنقدر متعجب بود که دیگر نتواند حرف بزند و من سبد گل را از روی میزش بلند کردم و درون سطل آشغال اتاق انداختم. این بار نگاهش سمتم آمد. _جاش تو سطل آشغاله.... شما هم اگه حرفی داری با جناب مهندس ، حرفاتون رو توی کافی شاپی، جایی بزنید.... نه تو شرکت من.... اینجا جای خواستگاری و اَمر شخصی نیست.... محل کاره. فقط نگاهم کرد که از اتاقش بیرون زدم. شاید تند رفتم. شاید سخت گرفتم. اصلا خودم هم نفهمیدم مشکل من با سبد گل هوتن چی بود؟! ولی اگر نمی گفتم و سبد گل هوتن را نمی انداختم توی سطل زباله، تا فردا صبح هم آرام نمی شدم. اما با همان چند کلمه، انگار آرام تر شدم. گرچه می دانستم با هوتن چکار باید بکنم اما هنوز تکلیفم با خودم و دلم روشن نبود. یعنی به هیچ وجه نمی خواستم این تحول حالم را به عشق و عاشقی ربط دهم. برای همین، هزار و یک دلیل فرافکنی تراشیده بودم که من!.... من عاشق دختری چادری و محجبه نمی شوم.... محاله! و اینگونه فرار کردم از حقیقت اما دست دلم خیلی زودتر از این ها برای خودم رو شد. چند روزی بعد از برخورد تندم با باران سر سنگین بودم. او هم انگار بدش نمی آمد که با اخم و سخت گیری با او برخورد کنم. هر قدر می خواستم کوتاه بیایم باز دلم اجازه نمی داد. وقتی در گذشته کنکاش می کردم، خیلی هوای این دختره ی چشم خاکستری را داشتم. آن از دوران کارآموزی اش که قرار بود بی حقوق و مزایا باشد اما بعد از آنکه تعقیبش کردم و خانه زندگی اش را دیدم، دلم برایش سوخت. یا آن روزی که از ضعف و گرسنگی غش کرد.... دو برابر حقوق ماهانه اش برایش مواد غذایی گرفتم و فرستادم و به دروغ اسم یک پیشنهاد جدید کاری آوردم. اصلا قرار بود این دختر، بی مزد برایم کار کند اما از همان ماه اول برایش دستمزد تعیین کردم و حتی پول خریدهایی را که برایش کرده بودم را هم از او نگرفتم. بعد از معلوم شدن استعدادش در تبلیغات و کشف اشکالات کاتالوگ ها هم حقوقش را چند برابر کردم.... دیگر چقدر باید برایش هزینه می کردم؟! با همین استدلالات بود که از اخم چند روزه ام کوتاه نیامدم که نیامدم. او هم بدتر از من انگار لج کرده بود، سرسنگین شده بود..... یعنی چند روز، کامل، هیچ حرفی برای گفتن نداشت که سراغی از من نگرفت ؟! ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
۱۷ آبان ۱۴۰۱
‌ ‌🌷 صبحم باش تا به شوقِ از شب بگذرم ؛ ای حضور از آفتاب زیباتر ... سلام صبحت بخیر❤
۱۸ آبان ۱۴۰۱
«🌸🍃 » زمـان همه‌چیـز‌را‌ڪهنہ‌میڪند، مَگـر‌خوݩ‌شھیـدرا!' 🌸¦↫ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
۱۸ آبان ۱۴۰۱
«🌸📿» بهتراز‌هرترانہ کلمات‌مقدس‌پروردگاردر‌قرآن‌کریم‌ آثارۍعجیب‌وفوق‌تصویر‌در‌روح‌انسان‌دارند. خواندن‌آیہ‌هاۍقرآن‌و‌قرائت‌مکرر‌آن‌ها‌ مۍتواند‌محبت‌بہ‌کلام‌خدا‌رادر‌انسان‌بیدار‌کند. آن‌وقت‌خواهیم‌دید‌کہ‌ ترنم‌قرائت‌قرآن‌بهتر‌از‌هر "ترانہ‌اۍمۍتواند‌م‌را‌بہ‌خود‌وابستہ‌کند" 🌸¦↫ 📿¦↫ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
۱۸ آبان ۱۴۰۱