🕊حدیث زندگی🕊💌
{﷽} 💌رمان داستانی رابطه #قسمت_اول_رابطه براساس واقعیت مطب دکتر رایحه جلسه مشاوره ی خانم سین/ الف
💌رمان داستانی رابطه
#قسمت_دوم_رابطه
از یه طرف نگرانم بخاطر دانیال چون واقعا زندگیم بد نبود هر چند ایده آل نیست از یه طرف هم یه وابستگی بوجود اومده که نمیتونم رهاش کنم! بعد با بغض و مستاصل گفت: خانم دکتر بعضی وقتا به طلاق فکر می کنم بعضی وقتا هم به خودم میگم معلوم نیست آخر این رابطه چی میشه! من چکار باید کنم؟ دانیال شوهر ایده آلم نیست نمیگم بده، ولی خوب اونیم نیست که من می خوام بعد هم سکوت کرد...
(ایجا وابستگی کاذب، فکر کردن به گزینه های واقعی برای فردی مجازی، احساس ناراحتی از رابطه بوجود اومده، تردید داشتن بین انتخاب درست و انتخاب احساسی)
چند لحظه ای صبر کردم که مطمئن بشم حرفهاش تموم شده وقتش بود من شروع کنم بسم اللهی گفتم ومثل همیشه امید اولین تزریق بود اینکه نگران نباشید این مسئله کاملا قابل حله همین که اومدید مشاوره یعنی می خواهید تلاش کنید تا این مسئله حل بشه پس حالا که اولین قدم رو برداشتید همراه ما تا آخر این مسیر بیاید انشاالله درست میشه.
با همون استرس گفت: الان من باید چکار کنم؟ نمیشه که هر دو تاشونا دوست داشته باشم آخه احساس میکنم اینجوری نامردیه! قلب آدم باید فقط برای یکی باشه ولی من بین دو راهی گیر کردم، دو راهی عشق... بعد هم اشکش از گوشه ی چشمم جاری شد
همونطور که اشاره به دستمال کاغذی میکردم گفتم: آدم معمولا وقتی بین دو راهی قرار میگیره تنها راهش اینه که انتخاب کنه تا بتونه وارد یه مسیر بشه و از سردرگمی بیرون بیاد!
سرش رو آورد بالا و گفت: خوب من نمیتونم بین دانیال که چندین سال باهاش زندگی میکنم با مبین که یک سال با هم حرف میزنیم یکی رو انتخاب کنم اصلا به خاطر همین اومدم پیش شما...
لبخندی زدم و گفتم: خوب درست اومدید اما برای اینکه بتونید درست انتخاب کنید باید تمام کارهایی که میگم رو انجام بدید قبوله!
گفت: من واقعا از این وضعیت خسته ام سعی خودم رو میکنم ولی از الان نگران حذف شدن هر کدومشون هستم؟
نگاهش کردم و گفتم: ببینید این نگرانی شما الان طبیعیه اما مطمئن باشید وقتی با اطمینان و خیال راحت انتخاب درستی داشته باشید از اینکه وارد مسیر درست شدید نگران نخواهید بود.
برگه ای را به سمتش دادم و گفتم: حالا اولین قدم اینه که تا دفعه ی بعد این برگه را کامل برای من پر کنید حواستون باشه به همه ی رفتارها دقیق فکر کنید و بنویسید این برگه مثل یه ترازو به دوقسمت تقسیم شده هر کفه ی این ترازو بالاتر بره شناخت مسیر رو برای شما راحتتر میکنه.
یک قسمت شما باید هر خوبی یا بدی، با تاکید میگم دقت کنید هر چی که فکر می کنید خوبی یا بدی حساب میشه از یه تلفن زدن تا خرید خونه تا جمله ای که مثلا خانم چیزی نیاز نداری هم جز این قسمت می نویسید. یک طرف خوبی ها و بدی های همسرتون، طرف دیگه هم خوبی ها و بدی های فرد ناشناس مجازی.
با تعجب نگاهی به برگه کرد و نگاهی به من! بعد گفت: یعنی این برگه مشکل من رو حل میکنه؟! لبخندی زدم و گفتم: نه این برگه مشکلی رو حل نمیکنه اما میتونه در شناسایی مشکل خیلی بهمون کمک کنه! برای حل کردن یه مسئله اول باید مشکل رو پیدا کرد تا بعد براش بشه نسخه پیچید و حلش کرد.
با عجله گفت: خوب من همین الان بهتون میگم هر کدومشون چه ویژگی های خوب یا بدی دارن واقعا نیازی به این برگه نیستاااا!
نفس عمیقی کشیدم و با همون لبخند از روی صندلی بلند شدم و رفتم سمت تخته ی وایت برد، ماژیکی رو برداشتم و بعد یه محور روی تخته کشیدم که از عدد صفر تا صد روش نشون داده میشد ادامه دادم به نظر شما همسرتون از نظر بدی چه عددی روی این محور میگیره؟
نگاهم کرد و کمی ابروهاش بهم گره زد و گفت: شاید هشتاد و پنج!
جلوی عدد هشتاد و پنج علامتی زدم و بعد پرسیدم: به نظر شما بدترین آدم روی کره ی زمین کیه! متعجبانه گفت: بدترین آدم روی زمین شاید شمر!
گفتم: خوب چه عددی بهش میدی؟
گفت: خوب صد دیگه!
لبخندی زدم و روی محور عدد صد رو علامت زدم گفتم یعنی تفاوت همسر شما با شمر ملعون فقط پانزده امتیاز! یعنی آقا دانیال اینقدر بده!
خودشم خندش گرفت گفت: نه خدایش دیگه در این حدم نیست! دانیال رو بذارید شصت و پنج!
گفتم: خوب شما بعد از شمر به هیتلر از نظر بد بودن چه عددی میدی؟
گفت: هیتلر! نمیدونم شاید هشتاد یا نود...
گفتم: خوب یعنی آقا دانیال فقط بیست عدد از نظر بدی با هیتلری که بیش از چندین هزار آدم کشته تفاوت داره؟
لبهاش رو گزید و گفت: آخه نه! نه! به بدی هیتلرم نیست درسته یه عیبهایی داره اما این مدلی نیست آزار جمعی نداره! دانیال رو بذارید روی عدد چهل و پنج...
گفتم: ببینید تفاوت فکر کردن و نوشتن چقدر زیاده!!!
ادامه دارد...
+سیده_زهرا_بهادر
#رمان
#حدیث_زندگی
🕊حدیث زندگی🕊💌
🆔@hadis_zendegi