حدیث بندگی
خاک های نرم کوشک زندگینامه فرمانده شهیدعبدالحسین برونسی قسمت صد و بیست و شش یک مسئولیت کوچک 🪴🌷🪴🌷🪴🌷
خاک های نرم کوشک
زندگینامه فرمانده شهیدعبدالحسین برونسی
قسمت صد و بیست و هفت
عمل و عملیات
🪴🌷🪴🌷🪴🌷🪴
چند دقیقه ی بعد برگشت،
همان جا هم نگفت که مثلاً یک مسئولیت کوچکی تو سپاه دارم.
بعد از شهادتش فهمیدم آن روز صبح رفته سر وقت یدالله، خود یدالله می گفت: «آقای برونسی حسابی از دست من ناراحت شده بود حتی بهم تشر زد که چرا به این زن ها چیزی می گویی که تو محل فکر کنن من چکاره هستم؟» یدالله می گفت: «همان روز صبح با حاج آقا پیش مادرم هم رفتیم ذهنیتی رو که براش درست شده بود، پاک کردیم¹.»
🔹همسر شهید
بعد از عملیات آمده بود مرخصی رو بازوش رد یک تیر بود که درش آورده بودند و کم کم می رفت که خوب بشود.
جای تعجب داشت؛ اگر تو عملیات مجروح شده بود تا بخواهند عملش کنند و گلوله را در بیاورند، خیلی طول می کشید. همین را به خودش هم گفتم، گفت: «قبل از عملیات تیر خوردم.»
کنجکاوی ام بیشتر شد با اصرار من، شروع کرد به گفتن ماجرا:
تیر که خورد به بازوم، بردنم یزد تو یکی از بیمارستانها بستری شدم چیزی به شروع عملیات نمانده بود. دیرم می شد که کی از آن جا خلاص شوم.
دکتری آمد معاینه کرد و گفت: «باید از بازوت عکس بگیرن.»
عکس که گرفتند معلوم شد گلوله ما بین گوشت و استخوان گیر کرده تو فکر این چیزها و تو فکر درد شدید بازوم نبودم فقط می گفتم: «من باید برم، خیلی زود.»
دکتر هم میگفت: «شما باید عمل بشین، خیلی زودتر.»
وقتی دید اصرار دارم به رفتن ناراحت شد عکس را نشانم داد و گفت: «این رو نگاه کن تیر تو دستت مونده کجا
می خوای بری؟»
به پرستارها هم سفارش کرد مواظب ایشون باشید باید آماده بشه برای عمل.
این طوری دیگر باید قید عملیات را می زدم.
پاورقی
۱_ یک بار دیگر هم شهید برونسی را می خواستند ترور کنند آن دفعه سوار ماشین بوده که بهشان تیراندازی می شود. آن طور که ما شنیدیم یک نفر هم شهید شده بود.
🪴🌷🪴🌷🪴🌷🪴
#رمان_شهدایی
#هرروزباشهدا
#شادی_روح_شهداصلوات
حدیث بندگی را به دیگران معرفی کنید👇
❇️@hadisbandegi1
🏷 مثـل مـاههـاى ديگـر نبـاشـد،
🌹 #پیامبر_اکرم (ﷺ):
✓ «ماه رمضان پيش شما مثل ماههاى ديگر نباشد؛ چرا كه نزد خداوند، احترام و بر ساير ماهها برترى دارد. در ماه رمضان، روزِ روزه دارى شما مثل روزِ خوردنتان نباشد (ادب و حرمت اين ماه را نگه داريد)».
⁙ «لا يَكونَنَّ شَهرُ رَمَضانَ عِندَكُم كَغَيرِهِ مِنَ الشُّهورِ؛ فَإِنَّ لَهُ عِندَ اللّهِ حُرمَةً وفَضلاً عَلى سائِرِ الشُّهورِ، ولا يَكونَنَّ شَهرُ رَمَضانَ يَومُ صَومِكُم كَيَومِ فِطرِكُم».
📚 فضائل الأشهر الثلاثة ص٩٥ ح٧٨
#ماه_رمضان
#روزه
حدیث بندگی را به دیگران معرفی کنید👇
❇️@hadisbandegi1
حدیث بندگی
خاک های نرم کوشک زندگینامه فرمانده شهیدعبدالحسین برونسی قسمت صد و بیست و هفت عمل و عملیات 🪴🌷🪴🌷🪴🌷🪴
خاک های نرم کوشک
زندگینامه فرمانده شهیدعبدالحسین برونسی
قسمت صد و بیست و هشت
عمل و عملیات
🪴🌷🪴🌷🪴🌷🪴
قبل از این که فکر هر چیزی بیفتم،
فکر اهل بيت(عليهم السلام) افتادم و فکر توسل، حال یک پرنده را داشتم که تو قفس انداخته بودنش، حسابی ناراحت بودم و حسابی دلشکسته. شروع کردم به ذکر و دعا
تو حال گریه و زاری خوابم برد. دقیقاً نمی دانم شاید هم یک حالتی بین خواب و بیداری بود. تو همان عالم جمال حضرت ابوالفضل(سلام الله علیه) را زیارت کردم آمده بودند عیادت من، خیلی قشنگ و واضح دیدم که دست بردند طرف بازوم، حس کردم که انگار چیزی را بیرون آوردند بعد فرمودند: «بلندشو، دستت خوب شده.»
با حالت استغاثه گفتم: «پدر و مادرم فدایت من دستم مجروح شده، تیر داره، دکتر گفته که باید عمل بشم.» فرمودند: «نه، تو خوب شدی.»
حضرت(علیه السلام) که تشریف بردند من از جا پریدم و به خودم آمدم انگار از خواب بیدار شده بودم. دست گذاشتم رو بازوم.
درد نمی کرد! یقین داشتم خوب شدم.
سریع از تخت پریدم پایین ،سر از پا نمی شناختم، رفتم که لباس هایم را بگیرم، ندادند.
_: «کجا؟ شما باید عمل بشی.»
_: «من باید
برم منطقه لازم نیست عمل بشم.»
جر و بحث بالا گرفت بالاخره بردنم پیش دکتر پا تو یک کفش کرده بود که مرا نگه دارد. هر چه گفتم مسئولیتش با خودم، قبول نکرد. چاره ای نداشتم جز این که حقیقت را بهش بگویم، کشیدمش کنار و جریان را گفتم، باور نکرد و گفت: «تا از بازوت عکس نگیرم نمی گذارم بری» گفتم: «به شرط اینکه
سروصداش رو در نیاری» قبول کرد و فرستادم برای عکس
، نتیجه همان بود که انتظارش را داشتم تو عکس که از بازوم گرفته بودند، خبری از گلوله نبود.
🪴🌷🪴🌷🪴🌷🪴
#رمان_شهدایی
#هرروزباشهدا
#شادی_روح_شهداصلوات
حدیث بندگی را به دیگران معرفی کنید👇
❇️@hadisbandegi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠از برکات ماه رمضان غافل نشیم.
🎙دکتر الهی قمشه ای
حدیث بندگی را به دیگران معرفی کنید👇
❇️@hadisbandegi1