حدیث بندگی
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی #قسمت_هفتادوهفت میوه برای همه 🪴🌷🪴🌷🪴🌷🪴 _:«بلند
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی
#قسمت_هفتادوهشت
پرستیژ فرماندهی
🪴🌷🪴🌷🪴🌷🪴
جوابی نشنید، ادامه داد: «ما این جا نشستیم و داریم رو نقشه و کاغذ کار تئوری می کنیم، اونا هستن که فردا باید انرژی رو مصرف کنن و برن تو دل دشمن.»
حرف های دیگری هم زد که درست یادم نمانده ولی خوب خاطرم هست که تا آن میوه را برای همه ی کادر گردان نگرفتند، لب بهش نزد.¹
🔹سید کاظم حسینی
علاقه ی خاصی هم نسبت به حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) داشت هم نسبت به سادات و فرزندان ایشان، عجیب هم احترام هر سیدی را نگه می داشت.
یادم نمی آید تو سنگر،چادر، خانه یا جای دیگری با هم رفته باشیم و او زودتر از من وارد شده باشد. حتی سعی می کرد جلوتر از من قدم برندارد.
یکبار باهم می خواستیم برویم تو یک جلسه، پشت در اتاق که رسیدیم طبق معمول مرا فرستاد جلو و گفت: «بفرما»
نرفتم تو بهش گفتم: «اول شما برو»
لبخندی زد و گفت: «تو که می دونی من جلوتر از سید جایی وارد نمیشم.»
پاورقی
۱_ همیشه همین طور بود و دیگران را بر خودش مقدم می داشت مثلاً یک بار برایش پتوی نو آوردند، قبول نکرد. آنها را داد به بسیجی ها و خودش از پتوهای کهنه و رنگ و رو رفته استفاده کرد درست مثل لباس های رزمش که
معمولاّ دست دوم بود.
🪴🌷🪴🌷🪴🌷🪴
#رمان_شهدایی
#هرروزباشهدا
#شادی_روح_شهداصلوات
حدیث بندگی را به دیگران معرفی کنید👇
❇️@hadisbandegi1