- "به کجا چنین شتابان؟"
گون از نسیم پرسید.
- "دل من گرفته زینجا،
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟"
- "همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم..."
- "به کجا چنین شتابان؟"
- "به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم."
- "سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی،
به شکوفه ها، به باران،
برسان سلام ما را."
#شفیعی_کدکنی
🍃 @Hadise_love84
گنجایش دیگری
ندارد دل من
همچون قدح شراب
لبریز توام...
#شفیعی_کدکنی
🍂 @Hadise_love84